مها دیبا
گاهی اوقات فراموش میکنیم چقدر وابستگی به تکنولوژی مهارتهای زیستی، بخصوص به کارگیری مغز و حواس پنجگانهمان را تقلیل داده و بیصدا ناتوانمان کرده است. بعضی وقتها به حسب اتفاق تلنگری میخوریم. تابستان سالهای اخیر توام با کم آبی و کمبرقی است. برق که میرود، عدم دسترسی به جستجوی سیستمی دستمان را توی پوست گردو میگذارد. اینجور وقتها دعا، دعا میکنم که اگر مشتری آمد و کتاب خواست به مدد قوای حافظهام جواب منفی نشنود و در کارمان خللی نیوفتد. مشغول خواندن "ویکُنت دونیم شده" از "ایتا کالوینو" با ترجمهی جدید "غلامرضا امامی" بودم، که برق رفت. همزمان دوستی از پلهها پایین میآمد. از دلم گذشت که خدا کند یا کتاب نخواهد یا اگر میخواهد، بدانم داریم و کجاست. در همان تاریک و روشنای نیمروز نگاهم از دور با قدمهایش میچرخید. از لاین اول شروع به چرخیدن کرد تا در بخش هنر و سینما به هم رسیدیم. بی مقدمه پرسید:
ـ کتاب "زندگی خود را دوباره بیافرینید" را دارید؟
ـ تشریف بیاورید لاین اول.
راه افتادم سمت کتاب که گفت:
ـ ببخشید یک کتاب دیگر هم میخواهم.
ته دلم خالی شد ولی شنیدن اسم "معجزهگر خاموش" خیالم را راحت کرد. کتاب اولی را که دستش دادم گفت: ـ اینجوری نبود!
ـ حتما کتاب را با نشر "ارجمند" دیدید. این همان است با نشر "شمشاد". ترجمهی خوبی هم هست. ترجمهی دیگرش چاپ تمام است. حس کردم در انتخابش دو دل است.پیشنهاد دادم با حوصله بنشیند و یک سرفصلی را انتخاب کند. یکی دو پاراگراف بخواند، اگر حس کرد روان است و اذیت نمیشود، بگیرد. کتابهای میز پرفروشها را مرتب میکردم که صدایش را شنیدم.
ـ همین را برمیدارم.
خوشحال بودم هم از اینکه رفتن برق مانع کارم نشد، هم اینکه مخاطبم با رضایت خاطر و دست پُر رفت.