555 کلمه درباره استقلال زنان
- شناسه خبر: 11241
- تاریخ و زمان ارسال: 28 فروردین 1402 ساعت 08:00
- بازدید :

نفیسه کلهر
یادم هست که سالهای کودکی، مادرم در تاریکی صبح لباسم را میپوشاند و در سرمای استخوانسوز زمستان من و برادرم را به مهدکودک میبرد. خودش هم با عجله راهی میشد تا به موقع به مدرسهای که در آن تدریس میکرد در یکی از روستاهای اطراف شهر برسد. سالها ساعت پنج صبح با اتوبوس به دانشگاه در شهر دیگر رفت، در حالی که قبل از آن نهار آن روز را حاضر کرده بود. ظهر از دانشگاه میآمد و مستقیم به سرکار میرفت و حوالی غروب به خانه برمیگشت. چهار روز در هفته برنامهاش همین بود.
مادر من، زن پرتلاشی بود. در واقع تصویری که او از خودش در ذهن من و دیگران ساخت این بود. سالها کار کرد و درس خواند و اصلا همین بدوبدوها، روز اول مدرسهی من را از او گرفت؛ چون میترسید دیرش شود، برای دیدن دخترش برای اولین بار در لباس فرم در حیاط مدرسه صبر نکرد و به همین روال بسیاری لحظههای تکرار نشدنی دیگر را در مسیر زندگی از دست داد. او علاوه بر کار و درس، در خانهداری هم خوب بود؛ خانهاش باید همیشه تمیز و مرتب بود و خانوادهاش آراسته؛ غذاهایش مقوی و پرخاصیت.
مادرم سی سال کار کرد و بعد از بازنشستگی هم بیشتر از بسیاری زنان خانهدار فعال بود.
یک روز اما در سالهای میانسالی، وقتی که دیگر کشتیاش در ساحلی آرام لنگر گرفته بود و بیشتر با خانهداری و خواندن کتاب و پیادهروی وقت میگذراند، از زن همسایه بالایی تعریف کرد. همسایه بالایی زن و شوهر جوانی بودند که من و آن فرهنگی که مادرم مرا با آن بزرگ کرده بود، اصلا قبولشان نداشتیم. زن آنقدر به ظاهرش میرسید که هربار میدیدیاش انگار در حال رفتن به میهمانی است. البته که یا در خانهاش میهمانی برپا بود یا در خانه دوستانش. نه شغلی داشت و نه از خودش درآمدی. احتمالا با ازدواج با فردی پولدار فکر کرده بود نیازی هم ندارد که کار کند. فکر نمیکنم هیچ وقت کتابی دستش گرفته بوده باشد. اغلب اگر خوب گوش میدادی صدای موسیقی شاد را از خانهاش میشنیدی. هفتهای یک بار هم صدای جاروبرقی. زنی بود نقطه مقابل مادرم. اما آن روز مادرم در تعریف از او گفت: «همیشه آراسته است. به خودش و خانه و زندگیاش خوب میرسد. شاد است. تفریحاتش را هم دارد.» شاید آن تصویر رویایی از زن که مادرم سی سال برای نشان دادن تصویر زن مستقل و قوی، بخشی از آن را از خودش دریغ کرده بود، او یکجا داشت.
به قول زویا؛ مدیر تضمین کیفیت یک شرکت خودروسازی که بعضی روزها 12 ساعت کار میکند: «نظام سرمایهداری آنقدر تصویر زن شاغل را به عنوان زن ایده آل برای ما به نمایش گذاشته که دیگر باورمان شده زن ایدهآل زنی است که تمام وقت کار کند، در کارش متخصص و موفق باشد و دستش فقط در جیب خودش باشد؛ بیهیچ وابستگی یا نیاز مالی به همسر یا پدر.»
اما شاید اگر همه چیز در تعادل بود اوضاع همه ما هم بهتر میشد. شاید اگر قوانین محکمی در حمایت از زنان وجود داشت که زنان مجبور نبودند برای احتیاط و آیندهنگری به استقلال مالی چنگ بزنند، یا شاید اگر برابری بود و «جنس ضعیف» برای فرار از ترسهایش از «جنس قوی» به استقلال و ساعات طولانی اشتغال پناه نمیبرد؛ آن وقت مرد و زن دوشادوش هم کار میکردند و زندگیشان را با هم میساختند و هیچکدام هم عمرشان با بار بیهوده بر دوش سپری نمیشد.