یک کتاب و چند ماجرا
- شناسه خبر: 4536
- تاریخ و زمان ارسال: 24 آبان 1401 ساعت 07:57
- بازدید :
روزی کتاب «زمین جای عجیبی است» منتشر شد و پس از چند ماه به چاپ هفدهم رسید. موضوع کتاب انسانیت بود. «چرا انسانها، انسانیت را فراموش کردهاند؟»
این کتاب پرفروشترین کتاب سال شد.
یکم: استاد دانشگاهی در کلاسش یک ساعتی در مورد اهمیت این کتاب صحبت کرد. او چندین بار تاکید کرد که انسانیت گم شده است و وظیفه همه ماست که انسان باشیم. او همچنین به نقد جامعه پرداخت که به انسانیت توجه نمیشود.
هنگامی که به خانه رسید پیامی به یکی از شاگردانش فرستاد که اگر نمره میخواهی باید با من به کافه بیایی!
دوم: سخنوری معروف به یک همایش با موضوع انسانیت دعوت شده بود. تقریبا یک ساعت و شش دقیقه در مورد اهمیت انسانیت سخنرانی کرد و در انتها کتاب «زمین جای عجیبی است» را معرفی کرده بود.
در مسیر رسیدن به خانه بیدلیل و بادلیل به چند نفر از رانندگان ناسزا گفت.
سوم: کتاب «زمین جای عجیبی است» را تمام کرد. آفرینی به نویسنده گفت. ساعتی بعد همسرش را به دلیل آنکه لباسی مطابق با عقاید او نپوشیده بود کتک زد!
چهارم: کتاب «زمین جای عجیبی است» را به چند نفر هدیه داده بود.
در ماه گذشته حقوق سیصد کارگر را پایمال کرد.
پنجم: همیشه کتاب میخواند. حتی حالا که در جنگ بود. کتاب «زمین جای عجیبی است» را هفته پیش خوانده بود.
امروز برایش روز مهمی بود. فرمان حمله داد. به فرمان او چندصد نفر از مردم کشته شدند.
ششم: خلبان بود. خلبان جنگی. کتاب «زمین جای عجیبی است» را هم خوانده بود. کتاب مورد علاقهاش بود.
امروز بر سر مردم یک شهر بمب ریخته بود.
هفتم: کتاب «زمین جای عجیبی است» را به همراهانش توصیه کرده بود. سالها بعد در تاریخ او را یکی از بزرگترین ظالمان تاریخ نام نهادند.