یک اثر نقاشی به وسعت یک کافه است
- شناسه خبر: 19231
- تاریخ و زمان ارسال: 4 شهریور 1402 ساعت 08:00
- بازدید :
زهره شایسته فر، دکترای پژوهش هنر
اگر یک اثر نقاشی مانند مکعب مربعی که هر وجه آن از یک آیتم به نامهای «موضوع، هنرمند، مخاطب و ساختار» تشکیل شده تصور بشود، نوع نگاه جامعهشناختی، زیباشناختی، سیاسی و نمادی-آرمانی از عوامل تاثیرگذار بر خلق اثر نقاشی است که در نوع رویکرد آن اثر شامل تحلیلی، توصیفی و ترکیبی، نقش دارد. پس برای درک نوع نگرش هنرمند نقاش، پاسخ به سوالاتی همچون «چیستی؟ چرایی؟ برای چه؟ و چگونه؟» اولین قدم برای شروع فهم نقاشی میباشد. از این رو دنیای هنر، به خصوص هنر نقاشی قرن 17 میلادی، گزیدهای جالب از تاریخ هنر و روایتهای محلی ـ منطقهای، دودمانی (سلسله تاریخی)، تکنگاره افراد و منظوم میباشد و شرایط اقلیمی، جغرافیایی، مهاجرت، جمعیت، اعتقادات و بینش جامعه در نوع نگاه نقاش تاثیرگذار بوده است و هر نقاش تاریخنگار به گونهای متفاوت و وابسته به شرایط از کلمات استفاده کرده است. لازم به ذکر است که در تاریخنگاری نقاش به دنبال کشف و شهود و آمادهسازی بستری مناسب برای نقاشان بعدی میباشد، لذا یک اثر نقاشی تاریخنگاری پیرامون موضوعات آیینی، رمزگرایانه، عینی و حسی میباشد و کلماتی مانند: نورها، خطوط، چهرهها، دستها، بدنها، وحشت، خشم، آرامش، غافلگیری، اطمینان، تولد، نوازش، پیمان، حادثه، دوست خوب و بد، پیروزی، خواب و رویا، حیلهگر، معنا، توطئه، خانواده، زندگی، زمان و انسان، زمان و فرهنگ، هرکدام به تنهایی دنیایی از واژهها و احساسات مثبت و منفی را در خود دارند که اثر نقاشی را برای مخاطب تاریخی رمزآلود جلوه میدهد. در این بین نور یکی از ارکان اصلی نقاشی است که از آن استفادههایی با اهداف نمایشی، مرموز، سرد ـ گرم، نقش و نگار، بافت، تضادها، عرفانی ـ ملکوتی، زمانی، انعکاسی و حجم به وسیله نقاش شده است.
«احساسات» نیز یکی دیگر از ارکان نقاشی تاریخنگاری است، که طیف وسیعی از احساسات توسط خودنگارهها، شخصیتپردازیها، و پرترهنگاریها نمایش داده شده است. احساسات مانند پل ارتباطی میان نقاش با مخاطب است، که مخاطب را قادر به همذاتپنداری با شخصیتها و وقایع داخل تابلو نقاشی میکند. یکی از موثرترین راههای بیان احساسات، که نقاش از آن به خوبی بهره میبرد، چشمها میباشند. چشم در نقاشیهای تاریخنگاری اهداف سنتی را که نقاش خواستار آن بوده است دنبال میکند. چشمها احساسات را تحتتاثیر قرار میدهند و سعی برای جاودانگی و ارتباطات معنوی و درونی و تلاش برای جاودانگی نقاشی برای مردم کوچه و بازار داشتهاند. نقاش تاریخنگار همیشه در حفظ قوانین کلاسیک قدم برداشته است، و این روند تا اواسط قرن 18 میلادی ادامه داشته است. با ظهور مباحث زیباییشناسی، تلاشهایی برای شریک شدن مخاطب در نقاشیها شروع شد که تا قبل از آن مسکوت مانده بود. همچنانکه «انسان از طریق بدن و ذهن قادر به دیدن وجود خود و همکاری بدن با ذهن هر دو با هم برای این نفوذ درونی الزامی، و بدن از طریق دیدن قادر به ارتباط با افراد، منظره و نقاشی میباشد. ارتباطی که بدن درک کرده است، از طریق ذهن تفسیر میشود. ذهن همانند چشم باطن تجربه زیبایی درونی از یک نقاشی را برای انسان شخصیسازی و تفسیر میکند»(1). همچنین چشمها احساسات دنیوی را مانند ترس، غم، تمسخر، آرامش، شادی، علاقه، خشم و حتی سکوت را به مخاطب اثر ارسال میکنند، معناهایی که از داستانی هیجانانگیز در قاب نقاشی خبر میدهند؛ بهگونهای که میتوان با یک نگاه چندین صفحه در رابطه با زندگی فرد نقاشی شده نوشت، زیرا نقاش دیوار نامرئیای که میان نقاشی و مخاطب است را با چشمهای سخنگو برداشته و مخاطب را به وارد شدن در دنیای نقاشی دعوت کرده است.
به عنوان نمونه دنیای خیالانگیز موجود در نقاشی ایرانی وابستگی کاملی به ادراکات بصری و بیانی دارد؛ از اینرو در کنار ادراکاتی که در 10 ثانیه اول، مخاطب آن را دریافت میکند، تاثیرگذاری خطوط در ذهن مخاطب نسبت به سایر ویژگیهای بصری درصد کمتری را به خود اختصاص میدهد. برخلاف آن در معماری، ترسیم خطوط حرف اول را در 10 ثانیه اول میزند، البته اجرای تمرین خطخطی، همیشه به عنوان ورزش دست به منظور نرم شدن دست برای شروع به کار نقاشی به افراد مبتدی و حتی حرفهای توصیه میشود، بنابراین اگر یک لحظه در ذهن خودتان، زمانی را که بر روی شنهای کنار ساحل در حال قدم زدن هستید، تصور کنید و به عقب برگردید میبینید که خطوطی به ارزش خطی پدید آمدهاند، پس باید گفت ابتدای هر اثر هنری ترسیم خطوط است. به عنوان نمونه از ترسیم تعداد زیادی خطوط، بافت و حجم خلق میشود تا جایی که درکی سه بعدی را ایجاد میکند، همچنانکه پرسپکتیو، در نقاشی از بهم پیوستن خطوط در یک نقطه یا نقاط مشترک القای بعد و حجم را به مخاطب میدهد، بنابراین کمکی برای عینیت بخشیدن به فضای خیالانگیز ذهن هنرمند میباشد.
و در نهایت رنگ، رنگی که دنیای خیال ذهن و قاب نقاشی هنرمند، تحت تاثیرش قرار میگیرد، تا جایی که واژهها و تصویری که از خطوط زبان بدن تشکیل شده را به تکاپو و گفتگو وا میدارد، به گونهای که مخاطب به هنگام روبرو شدن با یک تابلوی نقاشی، ملودی موسیقی نقاش را قادر خواهد بود که بشنود. رنگ تمام کننده کار نقاش ایرانی و نقاش هلندی، در همه موضوعات میباشد، رنگی که جان و روح به موضوعات بخشیده است.
رنگ، ارتباطی موثر با آرامش و اتمسفر حاکم بر فضای نقاشی ایرانی دارد، البته برای هر نقاشی استفاده از تمام پتانسیل موجود در رنگ، دانش رنگشناسی لازم و ضروری میباشد. بنابراین اگر رنگ ضربان آهنگ خیال نقاش در نقاشی محسوب بشود، پس رنگ روح نقاشی خواهد بود، اگر سایر عوامل بصری در نقاشی را جسم بدانیم، رنگ با وجود اینکه در نقش بصری ایفای نقش میکند، ولی تاثیرگذاری آن بر مخاطب فراتر از حضورش به عنوان یک عنصر عینی میباشد. پس «انسان تمامی دانش و تجربه خود را در هستی توسط دو عنصر فرم و رنگ کسب میکند، ادراک رنگ در اعصاب بینایی و واکنشهای احساسی نسبت به آن سریعتر از شکل صورت میگیرد. رنگ در ذهن بشر به خاطر عدم شناخت ماهیتی و پدیداری از تجزیه نور و قوت تاثیرات روانی آن همیشه مرموز و جادویی بوده است. کاربرد سنتی رنگ نه تقلید از رنگ واقعی پدیدههای زمینی بلکه به تعبیر سیدحسین نصر بیشتر به منظور یادآوری واقعیات آسمانی چیزها است. در این راستا، رنگها نقش مهمی در بازنمایی فرا واقعی محیط به گونهای نمادین دارند»(2)
پانوشت:
1-Silberstein, Fanchon(2020), Art inSight: Understanding Art and Why It Matters, UK, Intellect Ltd.
2ـ کمالی دولتآبادی، رسول(1396)، باز خوانی عرفانی مبانی هنرهای تجسمی، تهران، سوره مهر.