یخ در بهشت
- شناسه خبر: 10019
- تاریخ و زمان ارسال: 16 اسفند 1401 ساعت 08:00
- بازدید :
فرشته بهرامی ـ مهدی حاجی کریمی
دیشب کوهها سنگین شدهاند. باغستان عروس شده، جوبِ محل، سفید و ساکت. امروز نرمه باد درآمده و آفتاب امان نمیدهد. آب میدود، برف را میشوید و جوب را سیاه میکند.
همهاش آب برف هست، ها؟!
آب، استخوان شکسته راه افتاده و با خودش یخ آورده است. تختهتخته یخ روی آب صف بسته است. همگی در یک لکهجا گیر کردهاند؛ «کورپی». هفت هشت ده سنگ آب از دهن پُل درمیآید. انگار ظرف آب معلق شده و یخ بالا آورده است. جلوتر دو ورق یخ خوابیده پشت پایه کشوها و تقتق میزند. زیادی شلوغش کردهاند. بادِ «راز» درآمده؛ آب دو برداشته ست. زور میآورد و دو شقهشان میکند. آی چه خوب است بیل باشد بیفتی جانشان، همه را «شلیت» کنی و بعد روانه باغ!
از سر جوب بخار بلند میشود. «ایزِ» پا روی مرز جوب تازه است. جلوتر کشوها بالاست؛ آب را بدرقه کردهاند. دهنهای اگر سر راه باشد بسته است. اگر نه، جوب پایین افتاده و مرزها بلندبالا که اگر بخواهند هم نتوانند به آب دست بزنند.
سر پیچ، یک کوت «گَزَرا» و شاخ و برگ درخت پسته ظاهر میشود. پشت سر پرتقالهای پوسیده و کاهوی خّره و لنگه کفش و فاضلاب و خلط سیاه و بوی لجن؛ گُل خیرِ شهر. آب از پشت سر زبالهها را هل میدهد و سنگین سامان میآید. «آشغال لومه» زیادست و به آب پیش نمیدهد. اما بالاخره حریفشان میشود و از زیر کثافت کله میکشد. آب پیش میافتد و آت اشغال را کول میگیرد.
باغَه نبریدم؛ آشغال لومه گیر مُکند توو بوتَه!
دیدهاند رفتگرهای شهرداری زبالهها را معلق میکنند توی آب رودخانه. گفتهاند فاضلاب کارخانه شیشه درختهایی را توی بلوک میرزاهاشم خشک کرده که به بغل نمیآمدهاند. شنیدهایم روغن سوخته ریخته میشود سر آب ارنجک و میرود پای درختهای بلوک خان؛ «سیاله» و نکبتی. دیدهایم ته لوله خرطومی اداره فاضلاب توی جوب بلوک شیخ ول شده است. درختها را پاک میخشکاند، خاک را خراب میکند و دیگر چیزی توش عمل نمیآید.
قدیم کجا این چیزها بود؟! تعریف میکنند باغی داشتهاند که خاکش سرخ بوده و یک ماه آب توش میمانده است! انگار آب انبار! سبوشان را از آب باغ پر میکردهاند. شب میمانده زیر درخت و تا صبح ایاز میخورده؛ خنک! میشده خودِ یخ! اما حالا کی رغبت میکند به آن آب لب بزند؟!
اگر آب سرسنگین باشد سرسوغات بیشتری از شهر با خودش میآورد و جلوی پایهی کشوها تلنبار میکند. یک باسلیقه دو جا از سر دسته بیلش را سوراخ کرده و قلاب انداخته برای یک همچون وقتی. بیل را «ترسا» میکند و با قلاب گند و کثافت را از دهنهی کشو میقاپد. آب جان میگیرد و میدود.
چیزی به اول بند نمانده است. نزدیک دهنه، چند قدم بعد از آن، یا بند خاکی گرفتهاند یا کشو گذاشتهاند. بند و کشو قرار است جلوی آب را تا وقتی که باغ نخورده بگیرد؛ آب بنداند. کشو پایینست؛ در «راه به راز» انداختهاند. معمولا نیم سنگ آب از زیر کشو هدر میرود.
ـ دو چین بنداز پشتِ کشو!
اگر سر جوب اصلی باشد خاک «چیندار» میدهند پشتش. سفت کاری میکنند و درز و بندها را میگیرند تا خشک شود؛ نیم سنگ هم نیم سنگست! قدر و قیمت آب را میدانند. اگر چاره داشته باشند با پیاله همان دو سه «گِلّه» آب را میریزند توی باغ! اما اگر جایی باشد که بند یا دهنه بعدی پشتشست، کاری به کارِ آب زیر کشو ندارند و میگذارند برود.
بیل را چند بار میکوبند به پایه سیمانی کشو تا گِل خلاص شود. بعد پیش میافتند به طرف دهنه.
اما همه جا که کشو نیست. بعضی جاها بند خاکیست. باید دو بیل خاک بریزند روی نیار بند؛ خطی که آب انداخته، و با کون بیل بزنند پشت بند و سفتش کنند. قدری هم بمانند بالای سرش تا آب نیار بیندازد و دیگر خاطرجمع شوند.
آب اومد تو دنه!
با دم بیل دهنه را چال میکنند تا شیبدار شود و آب دو بگیرد و بیاید داخل باغ اما اگر دهنه سنگی باشد خودش شیب دارد و نیازی نیست. آب قلوه سنگهای کف دهنه را لیس میزند و میافتد توی باغ؛ برف را میشورد و «چاله چُغّور»ها را پر میکند.
آب میل میکند به هر طرف که شیب باشد. بعضی وقتها ملتفت میشوید بیشتر آب در یک ور باغ جمع شده و یک ور دیگرش فقط برق برق میزند. انگار یک نالبکی پرِ آب را کج نگه داشته باشید. این طوری نه تنها باغ یک اندازه آب نمیخورد بلکه احتمالش زیادست آب به مرز فشار بیاورد و دمگیر بیندازد. یا میبینید خاک باغ یکدست نیست؛ یک دیم، خاک سرخ ست و یک دیم ریگ و ماسه. آب در اولی تا چند روز هم میماند اما در دومی زود «تم میرود». باید فعلا علیالحساب یک دستک درآورد تا بعدها در بیله زن فکری برایش کرد؛ چند بیل خاک از کف باغ میریزند جلوی آب و یک راه باریک درمیآورند به سمتی که میخواهند آب را ببرند.
اگر باغ بوته داشته باشد آب قر میخورد و سرریز میکند توی «کانه»ی انگور؛ چالهای که بوته از توش جوشیدهست. اولش صدا دارد اما به محض اینکه کف چاله را گرفت و یک هوا پر شد از نامیافتد. بار قشنگی میدهد و باغبان خاطرش را خیلی میخواهد.
ـ آب به جانش نوشست!
«یخ آب» هم که هست دیگر نورِ علی نور میشود، همان «تلخ آب»؛ هرچه آفت هست در نطفه میکشد. به غیر از آن، زمین را شفاف میکند طوری که در بیله زن خاک «خُور» میشود و کار بیشتر پیش میرود. یخ آب در هر دورهای دست نمیدهد. اگر آب باشد باغستان تا چارچار کردها، چهار روز از چله بزرگ مانده و چهار روز از چله کوچک رفته، یخ آب میخورد. اگر سال عقب باشد تا یک ماه بعدش هم یخ آب میآید.
پوش و برگ روی آب سواری میخورند. این کانه میخورد و آب لبریز میکند توی «میان چاه خانه» و بوته و درخت بعدی. آب سر را میگذارد سمت درخت و دورش میگردد. برف خوابیده است روی سینهی باغ. ایزِ پای کشکرتها را دارد. خودشان پایینتر لب آباند به هوای شکار. کرمهای بیخانمان و سیل زده و تخم قورباغهها را توک میزنند البته اگر گیرشان بیاید.
اگر آب فقط داخل یک باغ برود میگویند «یک دوش و یک دهنه» کردهایم؛ آب آنقدری هست که فقط بتواند توی یک دهنه کار کند. سال بوده آب اینقدر کم بوده که مجبور شدهاند یک هنگام آب را از این بوته تا آن بوته بیل کش کنند و پای درخت کاسه دربیاورند و گلدانیش کنند. آخرش هم باغ تکمیل نخورده و شکسته ماندهست. چند سال پیش آبِ موتورآب شهر را داخل چند تا باغ «بیل کش» کردهاند. کم آبی مخصوصا توی باغهای شرپاشرپ نمود دارد. شاید آب توی همان باغ اول هم کار نکند چه برسد به پشت سریها! جدا از این؛ فرض کنید این دوره آب را بیل کش کردند و دو باغ را بخور و نمیر یک «مرگ آب» دادند، دوره بعد که میخواهند باغ سوم را آب بدهند چه باید بکنند؟ باز راهی ندارند جز اینکه از «سردهنه» آب بگیرند. آب را باید از دو باغی که دوره پیش، تر شده بیاورند. برای اینکه آب برسد و ناحقی نکنند باید زیر پای مرز جوب درآورند و آب را روانه آن باغ کنند.
اما در فراوانیها آب را چند شقه میکنند و میگذارند توی چند جوب. گاهی محل در همان دو دوره اول از آب درمیآید و حقابه دورههای بعدیاش را به محلهای کم آب میفروشند.
ادامه دارد…