یادگاری جاودانه، بر ترازِ بیبقایِ خاک
- شناسه خبر: 9971
- تاریخ و زمان ارسال: 15 اسفند 1401 ساعت 08:00
- بازدید :
مجید رحمانی
میشود نوشت گروه ادبیات و داستان، عصر دوشنبهای به بهانه تولد «استاد» از او قدردانی کرد. البته میتوان در مورد آن تا حدی هم قلم فرسایی کرد. اما نوشتن اینگونه گزارشها سخت است؛ چرا که اگر «دِلی» نباشد در حدِ یک خبرِ تاریخ مصرفی میماند و بعد فراموشی. به همین دلیل انگیزه اولم برای نوشتن فقط این نیست.
بیشتر از یکسال از نشستهای گروه ادبی و سینمایی در سالن آمفی تئاترِ مجتمع ارشاد میگذرد. در این مدت داستانهای زیادی از گروه خوانده شده و چند نشستِ رونمایی کتاب در کنار نقد و بررسی نیز برپا شده است. حتما این کار هنری ـ فرهنگی در شکلگیری دغدغهها و انگیزه نویسندگان این گروه برای نوشتن تاثیر داشته است، تا حاصل آن کالای فرهنگی و یک حرکت سالم بشود. حرکتی که میتواند نفسی به کالبد بیرمق کتاب و کتابخوانی بدمد. اما همه اینها یک روی سکه است. روی دیگر سکه قصه دوستیها و رفاقتهایست که از درون چنین کارهایی سرچشمه میگیرد و در صورت تداوم و گسترش آن، جامعه را از التهاب و تنش دور میکند. این فقط در حد کلام و یا زبان نیست؛ چرا که همه این حال و هوا و حالِ خوب دور از التهاب میتواند از چنین نشستهایی هم سرچشمه بگیرد که وظیفهاش فقط نوشتن و خوانش نیست. حتما خروجیهایی دارد و یا خواهد داشت. خروجی که وظیفهاش همدلی و جای خالی نقد و نقدپذیری در جامعه است. بگذریم…
دوستان و رفقایی مثل لیلا روغنگیر قزوینی برای تجلیل از مردی برنامهریزی میکنند که خودش از این مراسم بیخبر است. فاطمه رحمانی و مسعود مرادی اجرای مراسم را به عهده میگیرند. هزار و یک شب با صدای فاطمه رحمانی شروع خوبی برای چنین نشستهایی است. از ناصر جهانتیغ دعوت میشود تا از رفاقت و درسی که از دوستی با این مرد گرفته برای حاضرین صحبت کند. جهانتیغ از کسی میگوید که سی و هشت سال با هم رفاقت داشتهاند. او مردی را وصف میکند که نگاهش به محبت و مهربانی همان است که در گذشته بوده؛ از نویسنده مجموعه داستانِ روایت دوم و درسهایی در مورد فیلمنامهنویسی؛ مجموعه داستان با خیالها و بیخیالها، از ویژگیهای سازنده مستند «پسرک چشم آبی» صحبت میکند که در همین نشست برای جمع و به رسم تقدیر به نمایش گذاشته شده است.
مستندی که خود حکایتی جدا دارد و نشان از همان محبت و رفاقتهاست. فیلمسازی که به گفته مسعود مرادی در خیلی از فیلمهایش همان ویژگی مهربانی دیده میشود. مستند را که میبینم به حقیقت این گفته پی میبرم. فیلمساز، اصالتا قزوینی نیست. اما سرزمینش و عاشقیاش و دوستیهایش را در قزوین میداند و آدمهایش. برای همین است که ادای دینی دارد به بزرگترها. پسرک چشم آبی را میسازد و جواد مجابی این چهره هنرمند، محبوب و افتاده شهر را به تصویر میکشد و این خود ادای دینی است به بزرگان هنر و ادبیات.
در ادامه، امیر حسین رحیمی مهربان، از هنرجویان این مرد، کلیپی زیبا از استاد و وصف او ساخته است. کلیپ در همین نشست به نمایش در میآید و به استاد پیشکش میشود. همه اینها در کنار موسیقی دلنواز «رحیم سرباز» گیراتر میشود. حس و حالی میدهد که باید در جمع باشی تا حس کنی. بعد «فاطمه روزبهانی» از همسرش و زندگی با مردش میگوید؛ از صبوری و مهربانیهایش، و در نهایت بغض به گلو میماند.
حسن لطفی متولد 6 اسفند 1342 است. نیاز به معرفی ندارد. کارنامهاش پر و پیمان از آثار متوع داستانی، روزنامهنگاری، فیلمسازی، تدریس و نقد است. درواقع همه اینها با نگاهی مردمی و اخلاق آمیخته شده است. حسن لطفی از حاضرین میخواهد که نقدش کنند و از مردم یاد میکند. برایشان آرزوی شادی دارد و میگوید کنار آنها ایستاده و به افتخار کسانی که به خاطر نقد سرشان بالای دار رفت و …
و در پایانِ نشست «علی دادرس» مسئول رسانه «دی ال فارس» به رسم یادبود هدایایی از رسانه به حاضرین اهدا میکند و پایان.
اما فعالیتهای دو روی سکه دوشنبههای «ادبیات و داستان» پایانی ندارد. سالها پیش در چنین نشستهایی من و امثالِ نسل من مینشستیم و داستان میخواندیم؛ نقد میکردیم و حالا پس از گذشت این همه سال، نسلی جوان و مستعد در همین نشستها و در کنار قدیمیها حضور دارند. استاد را میشناسند و با حضور در جشن تولد قدردانش میشوند. رسمی که میتواند جایگاهی والا به فرهنگ استاد و شاگرد بدهد. احمد شاملو چه زیبا سروده است « گر بدینسان زیست باید پست، من چه بیشرمم اگر فانوسِ عمرم را به رسوایی نیاویزم، بر بلندِ کاجِ خشکِ کوچهی بنبست، گر بدینسان زیست باید پاک، من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمانِ خود، چون کوه، یادگاری جاودانه، بر ترازِ بیبقایِ خاک…».