یکی یدونه، گل گلخونه یا …؟!
- شناسه خبر: 4045
- تاریخ و زمان ارسال: 16 آبان 1401 ساعت 08:00
- بازدید :
نفیسه کلهر
این روزها دیگر مثل قبل خانوادهها تمایلی به فرزندآوری زیاد ندارند. شهر به جای خانههای ویلایی که در هر کدام حدود 7 یا 8 بچه همزمان بزرگ میشدند، پر شده از آپارتمانهایی که جای بازی 1 یا حتی 2بچه نیست. در این میان خانوادههایی هستند که حتی یک فرزند را هم با اصرار فامیل و آشنا به دنیا میآورند و بیشتر نمیخواهند؛ اما معلوم نیست تکفرزندی این پدیده نوظهور معاصر چه عواقبی برای خانوادهها یا جامعه خواهد داشت؟
بر اساس آمار رسمی بیش از ۳۳ تا ۳۴ درصد خانوادههای ایرانی تک فرزند و بدون فرزند هستند. البته رقم دقیقی درباره تک فرزندی در سال ۹۸ مطرح نشده است، اما طبق آخرین آماری که شهیندخت ملاوردی معاون سابق امور زنان و خانواده ریاست جمهوری در همایش روز ملی جمعیت در سال ۹۵ اعلام کرد حدود ۱۴ و ۴ دهم درصد خانواده های ایرانی بدون فرزند هستند و ۱۸ و ۹ دهم درصد نیز فقط یک فرزند دارند.
*
آوا کلاس پنچم دبستان است. تکفرزندی که هزینههای تحصیل و وسایلش از زندگی کارمندی پدر و مادرش سنگینتر است. خودش میگوید دوست ندارد یک خواهر یا برادر دیگر دانسته باشد. اما مادرش توضیح میدهد: «آوا که کوچکتر بود مدام به ما اعتراض میکرد که چرا برایش یک خواهر یا برادر نمیآوریم. بچههای همسایه را میدید و دوست داشت او هم همبازی داشته باشد. اما من و پدرش اصلا حوصله بچه دیگر را نداشتیم. تا اینکه دایی آوا برای آوا توضیح داد که اگر یک برادر یا خواهر دیگر بیاید، آوا دیگر نمیتواند لباسهای خوشگل بخرد. آیپد جدید داشته باشد.کلاس رقص برود. همه اینها را باید با آن بچه کوچکتر شریک شود و همین شد که آوا هم گفت دیگر دلش خواهر یا برادر نمیخواهد و حتی یک بار هم حرفش را نزد.»
*
نازنین روایتی دارد از زندگی یک تک فرزند. او از حضورش در یک مجلس ختم عجیب صحبت میکند: «دختر همکار پدرم بود که دورادور میشناختیمش و چند باری در مهمانی دیده بودمش؛ اما خیلی صمیمی نبودیم. پدرش که فوت کرد من و مادر و پدرم برای مراسم ختم رفتیم. پدر و مادرش هر دو تکفرزند بودند و خاله، دایی، عمه و عمو نداشت و فرزندان اینها را هم ندیده بود. خودش هم تک فرزند بود و خواهر و برادری نداشت. وارد مسجد که شدم، دختر بیچاره انگار یک نفر را پیدا کرده بود. بغلم کرد و در بغل من نیم ساعت گریه کرد. آنقدر بیکس و تنها بود که دلم سوخت.» نازنین معتقد است که تک فرزندی در روزهای سختی و مصیبت خیلی دردناک است و در گرفتاریها کسی نیست که به داد شخص برسد. او نسبتهای خونی را عمیقتر و پایدارتر از روابط دوستانه میدانست. معتقد بود در سختیها اول میشود روی فامیل حساب باز کرد. او توضیح میدهد: «برای پدرم یک گرفتاری مالی پیش آمد. او از قبل یک پولی را در حساب بانکی مادربزرگم سپرده بود که باید در روزی معین برای یک سرمایهگذاری واریز میکرد. اما درست در روز معین یک مصیبت بزرگ افتاد. مادربزرگم فوت کرد و حساب بانکیاش مسدود شد. ممکن بود هرچه تا به حال پدرم کاشته بود به باد برود. اما وقتی خاله و عمه و عمویم فهمیدند، هر کدام بخشی از پول را به او قرض دادند و کار پدرم راه افتاد و بعد که حساب از مسدود بودن خارج شد پدرم پول را به فامیل برگرداند. هیچ وقت یادم نمیرود آن همه اضطراب و تنش پدرم را و شادیاش وقتی که خیالش راحت شده بود از واریز به موقع پول و همه اینها به لطف فامیل بود.»
*
سارا مادر یک پسر 5 ساله است که تمایلی ندارد فرزند دیگری داشته باشد. او توضیح میدهد: «با شوهرم اختلاف داریم و من فقط به خاطر پسرم تحمل میکنم، دوست ندارم فرزند دیگری هم در این ماجرا درگیر شود. بارها به طلاق و جدایی فکر کردهام و با اینکه از نظر شغلی در کارم موفقم و به لحاظ اقتصادی هم روی پای خودم ایستادهام و از پس هزینههای یک زندگی برمیآیم اما به خاطر پسرم، آینده او و تاثیر حرف مردم در آینده او اقدام به جدایی نمیکنم و خب فکرش را بکنید اگر دو فرزند داشتم حتما دغدغههای بیشتری داشتم در این مورد.» به گفته او ناامنی در ازدواجش باعث شده تا عطای داشتن فرزند دیگر را به لقایش ببخشد.
*
سامان نام مستعار پسر 6 سالهای است که تک فرزند است و در محبت بیش از اندازه مادر و پدرش غرق شده. استوریهای اینستاگرام مادر سامان تا همین چند وقت پیش پر بود از شیرینکاریهای فرزندش که به نظر بسیاری خیلی هم شیرین نبود؛ اما پدر و مادرش فکر میکردند شیرجه زدن او در لوبیاهایی که مادرش در حال پاک کردن است یا پاره کردن کتابهای عمهاش خیلی جالب و هیجان انگیز است. شکلک درآوردنش برای دیگران و درآوردن صداهای ناهنجار با دهانش را دوست داشتند همه ببینند و به خیالشان دیگران هم مثل آنها ذوق میکردند. تا اینکه سامان به پیش دبستانی رفت و آنجا مربیای بود که با پدر و مادر سامان هم عقیده نبود. به نظر او سامان آنقدرها هم شیرین نبود و بیشتر نظم کلاس را به هم میزد، با بچهها بدرفتاری میکرد و کتاب و دفترشان را پاره میکرد یا بازیها را به هم میزد. پدر و مادر سامان یک بار پیش دبستانی او را عوض کردند ولی خیلی زود فهمیدند نمیشود با همه جنگید و احتمالا خودشان در تربیت و توجه بیش از حد به فرزندشان مسیر اشتباهی را در پیش گرفته بودند که این مسیر باعث رنجش دیگران هم شده بود. به هر حال تغییر روش پدر و مادر سامان به مذاق سامان خیلی خوش نمیآمد و او را بیش از پیش پرخاشگر کرده بود و این زمانی طول میکشید تا تغییر مورد نظر حاصل شود و احتمالا همه آنها و بیشتر از همه سامان در این مدت بسیار اذیت میشد.
*
روانشناسان معتقدند که خانوادههای ایرانی به سمت تکفرزندی پیش میروند و هشدار دادهاند که ممکن است معضلاتی دامنگیر خانوادههای تکفرزند شود. مثل: توجه بیش از حد پدر و مادر، بلوغ زودرس، افزایش ابتلا به افسردگی، نداشتن تجربه در دوران کودکی و نوجوانی، ضعیف شدن روابط اجتماعی، نبود رابطه خویشاوندی.
اما به نظر میرسد عامل مهمتری به نام “افتصاد” نقش موثری در عدم فرزندآوری و یا تمایل به تکفرزندی بین زوجین دارد که موثرتر و قویتر از هشدارهای روانشناسان میتازد و خانوادههای ایرانی را به سمت تک فرزندی سوق میدهد.