کودک کار یا کودک متکدی؟
- شناسه خبر: 16785
- تاریخ و زمان ارسال: 28 تیر 1402 ساعت 08:00
- بازدید :

نفیسه کلهر
در گذشته در خانوادههای معمولی که دستشان به دهنشان میرسید کودکان سه ماه تعطیلات تابستان را به فنآموزی میگذراند. یکی جوشکاری میکرد و یکی خراطی و نجاری میآموخت. بعضی در رفوگری فرش و بعضی در خیاطی آموزش میدیدند و حتی کسی در دوچرخهسازی و بستنیفروشی و آشپزی و… سر کوچه و نزدیک به خانه مشغول آموزش دیدن میشد. هیچ وقت هم کار عار نبود. بچهها حقوق و درآمدی داشتند که در آخر از اوستای کار میگرفتند و تنها با او طرف حساب بودند و کارشان هم آموختن فن یا هنری بود که افتخار به حساب میآمد.
این روزها اما پدیدهای داریم به نام کودک کار. بچههایی که درس و مدرسه را رها میکنند و صبح تا شب در کوچه و خیابان میگردند تا کالایی را بفروشند یا خدمتی انجام دهند. با افراد هزار و یک رنگ طرفند و به جای اموختن فن و هنر در کنار اوستایی که راه و رسم زندگی و کاسبی را به آنها بیاموزد، ممکن است دغل بازی و دروغ و ریا یاد بگیرند و یا با رفتارهای کارشناسی نشده عموم مردم که البته قصد مهربانی دارند، به بیراهه بروند.
*
مدیرعامل سازمان خدمات و مشارکتهای اجتماعی شهرداری تهران در مورد موضوع کودکان کار به نکات مهمی اشاره کرد و گفت: اقتصاد کف خیابانی با درآمدهای سرشار، با نوعدوستی و تحریک احساسات مردم شکل گرفته است و سرشبکههای این مافیا از آن استفاده میکنند.
احمد احمدی صدر با بیان اینکه ما باندها و مافیایی را در کشور داریم که کودکان را در خیابان جمع میکنند و اقتصاد خیابان را ساماندهی میکنند، افزود: البته بخشی از این کودکان هم به صورت منفرد به خیابانها میآیند.
بهار 35 ساله است. او توضیح میدهد: «خودم دیدم که یک ماشین سر خیابان دانشگاه توقف کرد و پنج-شش کودک ریز و درشت از ماشین پیاده شدند. یکی اسفند دود میکرد و دیگری فال در دست داشت و دو سه تایی هم شیشه شوی و دستمال به دست، هر کدام هم به سمتی رفتند و در یک سوی خیابان ایستادند.» این شهروند شاهد است که راننده به یکی از کودکان گفته است که آخر شب میآید دنبالشان.
سمانه فعال این حوزه اما درباره آسیبهای وجود این کودکان در خیابان، برای خودشان توضیح میدهد: «متاسفانه بچهها چون تمام روز در خیابان به سر میبرند رفتارهایی میآموزند که درست نیست. نبود یک معلم یا والد آشنا به تربیت کودک حتی باعث شده که آنها شیوه جدیدی از گدایی کردن را یاد بگیرند. مثلا یک بار چهار نفری دور من را گرفتند که خاله ما گشنه هستیم برایمان کیک و نوشابه بخر. من هم دیدم هوا گرم است و بچه هستند قبول کردم. بعد یکیشان گفت به جای کیک برایمان ساندویچ بخر ما با هم نصف میکنیم. باز هم دیدم بچهها به زبان آمدهاند گفتم باشد. رفتیم به یک ساندویچی همان اطراف بچهها سر اینکه بندری بخورند یا همبرگر داشتند همدیگر را کتک میزدند. به خاطر همین هم برای هر کدامشان یک ساندویچ کامل گرفتم.»
او ادامه میدهد: «وقتی هرکسی احساس میکند چیزی میداند و آن را به خورد همه جامعه میدهد همین میشود دیگر. مثل قضیه کاشتن هسته میوهها در طبیعت است که میخواستند ایران را پر از جنگل کنند. هیچ نگفتند که نظر کارشناسان چیست؟ بعدا فهمیدیم درخت نامرتبط با اکوسیستم منطقه خودش آفت است و در ضمن ما در ایران مشکل کاشت نداریم مشکل آبیاری و نگهداری داریم. حالا قضیه بچهها هم همین شده. یکی گفت به کودکان کار پول ندهید به جایش برایشان خوراکی بخرید این بچهها اغلب سوء تغذیه دارند. بعد همه شروع کردند این پیام را در فضای مجازی منتشر کردند و نتیجه هم همین شده که دیگر بچهها مستقیم از آدم درخواست خرید خوراکی دارند. من آن یک بار این کار را کردم اما ممکن است پیش بیاید که پول همراهم نباشد. یا کسی باشد که خودش توان مالی نداشته باشد. بعد این درخواست و گاهی نه شنیدن برای بچهها به عزت نفسشان ضربه میزند.» سمانه گلایه دارد از اینکه بعضی از بچهها با اصرار و خواهش و تمنا درخواست میکنند او توضیح میدهد: «واقعا این رفتار ناراحت کننده است. اینکه ببینی کودکی به خاطر یک خوردنی دارد التماس میکند و شهروندی بیاهمیت از کنارش عبور میکند انگار که اصلا نشنیده است.»
*
به گفته این فعال مدنی، کودکان بدون اینکه بدانند بر اساس رفتار جامعه، شیوههای مختلفی را برای تکدیگری انتخاب میکنند. کودکی که با دلسوزیهای افراطی مواجه میشود نگرشش به جامعه هم اینطور شکل میگیرد که نیازش را با ایجاد فرصتی متناسب برای برانگیختن حس دلسوزی شهروندان ارضا کند.
او نام میبرد از خیابانی که در آن یک کودک در حال گریه توجه شهروندان را جلب میکرد. اغلب شهروندان به سراغش میرفتند و دلیل گریهاش را با محبت جویا میشدند و کودک میگفت که از صبح هرچقدر کار کرده را دزدیدهاند و حالا روی برگشت به خانه را ندارد. شهروندان هم اغلب مبلغ زیادی به او میدادند تا بتواند راحت برود خانه. به گفته سمانه این بچه چندین بار این رفتار را در همان خیابان انجام داده و هر بار هم کمکهای زیادی به او شده تا اینکه برای جلب حمایت بیشتر خیابانش را عوض کرده است.
او معتقد است: «دلسوزی و ترحم بیش از اندازه خودش یک جور دوستی خاله خرسه است که کودک و بزرگ را وابسته میکند و نیازمند نگه میدارد.»
*
در آخر سمانه توضیح میدهد: «هرچند شیوههای تکدیگری بین کودکان کار متنوع شده است. اما شهروند هوشمند میتواند با درایت و رفتار سنجیده خود به نوعی رفتار کند که عزت نفس کودکان حفظ شود و در عین حال هر کودکی به اندازه زحمتش مزد بگیرد، نه به اندازه بازیگریاش! کار کردن شرافتمندانه همیشه و در همه جوامع ارزشمند بوده و کاش بتوانیم کاری کنیم حالا که مدیر و معلم و والدین مناسب نیستند تا به کودک این مسئله را بیاموزند او بتواند از مردم شهرش این مهم را یاد بگیرد.»