کاکتوس
- شناسه خبر: 21339
- تاریخ و زمان ارسال: 9 مهر 1402 ساعت 08:00
- بازدید :
زهرا مرسلی
از نگاه نگرانم پی به اندوه درونم بردند.
مرا خوب میشناسند. میدانند که عاشق سبز هستم. رنگ سبز؛ سبز شدن و رویش و البته سبز ماندن.
از پاییز و خزان هراس دارم. با صدایی آرام گفتند: هیس! قوی باش. امروز را نبین که رنگ باختهایم. رنگ زردمان نه از ترس است، نه از ضعف؛ این قانون طبیعت است.
دنیا میدان قدرتنماییست. امروز نیز نوبت پاییز است. بگذار جولانی بدهد و باد و طوفانش را به رخ بکشد و دلی خوش کند! ما را باکی نیست.
بیم به دلت راه نده. سختیها ما را قویتر و مصممتر میکنند.
مطمئن باش که ما دوباره سبزتر و قویتر از امروز باز خواهیم گشت. تو فقط صبور باش…
از آن بین، گل همیشهبهار نارنجی از لابه لای کاکتوسها، چشمکزنان صدایی نازک کرد و گفت:
ـ مرا ببین! در این سرما و خزان چه زیبا میدرخشم. هرچند میگویند: «با یک گل بهار نمیشود» ولی تو پنجرهی امید را به دلت باز کن و باور داشتهباش که با یک گل هم میشود به بهاری دیگر اندیشید.
کاکتوسها در کویر بیآب سبزتر میشوند…