کارگران ایستاده میمیرند!
- شناسه خبر: 43745
- تاریخ و زمان ارسال: 7 مهر 1403 ساعت 07:30
- بازدید :

امید مافی
تار و کمانچه از صدا افتاده تا جماعتی کوچه به کوچه نعش کارگران خستهجان را بر دوش کشند و مأیوس و بریده و مات تا خانههای ابدی بدرقهشان کنند.
حالا دیگر در سوگ معدنچیان ناکام طبس، کلمات نیز نیاز به دلداری دارند. حالا باید تمام مرثیهنویسان این سرزمین گرد هم آیند و به وقت معدن، ناسورترین حروف را هجی کرده و کنار هم بنشانند.
آنجا در زیر خروارها خاک، مرگ به خبری موثق بدل شد، وقتی بوی متان در تاریکی پیچید و مردانی مغموم در سکسکه دود، هراسان به هوای تازه فکر کردند! چه مردانی که کلمات کبریا را در تنگنا بر لبان خویش نشاندند و ایستاده جان دادند تا تقدیرحُناق بگیرد و شب شرمنده بچههایی شود که چشم به در دوخته بودند تا پدرهایشان با مدادرنگی و دفتر صد برگ به خانه برگردند.
حالا پاییز گزنده، بیپیر و بیپناه به تماشای تدفین کارگران بُرنایی نشسته که در اعماق تونلهای تاریک و باریک نه راه پیش داشتند و نه راه پس. آنها که رد نازک دود را گرفتند و در خاک سرخ حل شدند تا تقویمها از فرط غم، پاییز را به سوی چوبه اعدام سوق دهند و خاموشی شباهنگام به کشتن چراغ برخیزد و زندگی به آتشدانی در قعر معدن بدل شود.
آری در سرزمین مادری حادثه شوخی شوخی رخ میدهد تا یک قشون جدیجدی جان دهند؛ تا خزان علامت خوبی برای آوازهای عاشقانه نباشد و ایران برای تکرار بغضی دیگر بر شانههای این جغرافیایِ پریشان بر سر و صورت بکوبد و مارش سیهبختی را در انعکاس صداهای صامت و ضجههای ثابت بشنود و بیغنیمت و غرامت خونِ فرزندان خود را به گردن بگیرد!
تو در حبس معدن
اتمام انسان بودی
و آغاز بیپایان مویه و ماتم
آنجا کنار خورشید اما
سردی عواطف
تو را مُکدّر نخواهد کرد
چرا که آنجا
از اندوه خبری نیست
و آفتاب
تو را هرگز از یاد نخواهد برد…