چگونه با «قلدرها» کنار بیاییم؟
- شناسه خبر: 27107
- تاریخ و زمان ارسال: 6 دی 1402 ساعت 07:45
- بازدید :
ترجمه: ا. امیردیوانی
گروه ویژهای از اشخاص، اعم از مرد یا زن هستند که رنج و درد را نصیب سایرین میکنند. آنچه باعث دلآزاری دیگران میشود، «قلدری» اینان است. به عبارتی فرد زورگو، بیشترین آسیب را به بقیه میرساند.
هرچند این مساله در وهلهی نخست عیان نیست، ولی اثراتش در دوران زندگی آدم بزن بهادر به مراتب اسفناکتر است. بیتردید نباید پنداشت که فقط مردها از چنین ویژگی برخوردارند بلکه زنها نیز ممکن است «قلدر» باشند، لیکن آنها روش دیگری را ترجیح میدهند.
در سال 1993 دانشآموزی موسوم به «کورتیس تایلر» که در کلاس هشتم دبیرستان سرگرم بود، شماری از دانشآموزان، سه سال تمام وی را آزردند. اینان وسایلش را به زور میگرفتند. به قفل در میکوبندش. حتی کار را به جایی رسانده بودند که با ضربه مچ پایش را له و لورده میکردند!
از بخت بد، شبی کورتیس با روحیهی بس ناگوار و شکننده به اتاق خوابش میرود و با سلاحی به زندگیاش پایان میدهد!
این رخداد، بازتاب خیلی گستردهای یافت. دوربینهای تلویزیون به سوی رویداد چرخیدند. روزنامههای شیکاگو، این خبر تکاندهنده را با جنجال در ستونهای خود به چاپ رسانیدند. مدتی بعد نامههای کوتاه کورتیس را که بیانگر حقارت و کوچکبینیاش در میان دوستان قلدرش، که با او چنین معاملهای را کرده بودند پیدا کردند.
طریقهی رهیافت در مورد قلدری در فرهنکهای گوناگون فرق میکند. مثلا بیشتر آمریکاییها، گردنکلفتی و زورگویی را اقتضای عهد خردسالی میپندارند و حتی کودکانشان را بدین امر ترغیب مینمایند.
پدران و مادران آمریکایی را باور بر این است که بچهها باید به نحوی بتوانند از خود دفاع کنند تا پیوسته قادر باشند مقاومت داشته و پیکار کنند.
پژوهندگان، پدیدهی ناپسند قلدری را ابتدا در کشورهای اسکاندیناوی سپس در انگلستان، ژاپن، هلند، کانادا و سرانجام در ایالات متحده بررسی کردند. پیامدهای حاصل، بیش از آنکه جنبهی آگاهیدهنده داشته باشد، دردآور بود. خلاصهی این پژوهشها را در زیر آوردهایم:
® قلدرها، نژاد خاصی از بچهها را گوییم که مدام سایرین را بازورمندی تحت فشار میگذارند و شمار زیادی از بچهها (60 تا 70 درصدشان) رفتار زورمندانه از خود نمایان نمیسازند. به سخن دیگر موانع داخلی که در اکثر بچهها در مراحل اولیهی رشد هست، باعث پایداری آنان در مقابل رفتارهای قدرمآبانه میشود.
® تعدی بچههای بزن بهادر از سنین آغازین شروع میشود.
® مجموعهای از حالات خاص، موجب ایجاد ترس و تهدید در رقیب میگردد. ترسانیدن یک رقیب از راه توسل به عبارتی نظیر: «وسیلهات را به من بده وگرنه سر به نیستت میکنم!» ممکن است آغازگر ستیز باشد و فعالانه بر سایرین ضربه بزند.
® قلدرها به میزان فاحشی باعث شوربختی دیگران میشوند. به عبارت دیگر اثراتی که آنها بر قربانیان مینهند، سالها و بلکه تا پایان عمر رویشان باقی میماند.
® کسی که در این بین بیشترین صدمه را متحمل میشود خود قلدر است. البته این امر در ابتدا چنان علنی به نظر نمیآید، اما آثار منفیاش در سراسر زندگی افزون میشود.
® اکثر زورگویان در طول حیات یک سیر نزولی و چرخشی را سپری میسازند. رفتار ایشان به فراگیری، دوستی، کار، روابط نامشروع و بالاخره سلامت ذهنیشان مربوط است.
® قلدرها روز به روز به سمت کردارهای ضداجتماعی گرایش مییابند. همسران خویش را تحقیر کرده، به فرزندانشان ناسزا میگویند و گرفتاریهای دیگری پدید میآورند و نهایتا به کسانی آزارنده در جامعه تبدیل میشوند.
® دختران نیز احتمالا قلدر میشوند. با این تفاوت که طریقهشان با پسرها فرق دارد. یعنی کنشهای تجاوزگرانهی اینان پیچیدهتر و پایدارتر از اقدامات زورمندانهی پسران میباشد.
قلدرها کیستند؟
آنها اغلب با من و شما تفاوت دارند و کردار خصومتآمیزی نسبت به سایرین دارند. مشکل اینجاست که این گروه موضوعاتی را به ذهنشان راه میدهند که ابدا وجود خارجی ندارد و در نتیجه موجب میشود که رفتار خشنشان را توجیه نمایند. مثلا شخصی تصادفا به آنها تنه میزند و ایشان کتابی را به سویش پرت میکنند. بزن بهادرها این حالت را به منزلهی پیشآمدی تلقی نمیکنند، بلکه آن را مقدمهی آغاز دعوا محسوب میکنند.
کودکان قلدر، رفتار بس خشونتآمیزی دارند، چرا که اطلاعت اجتماعی غلطی دریافت میکنند و به فکر انتقام گرفتن میافتند. چنین شرایطی آنان را وامیدارد که در مورد خشونت و بکارگیری شیوههای خصمانه جهت حل مشکلات خویش، نگرش مناسبی داشته باشند.
قلدرها خواه خود آغازگر خشونت و یا همراهکننده باشند، معتقد هستند که طریقهی خشونتآمیز، نیکوترین راهکار رویارویی با مشکلات است.
گروه یاد شده شدیدا به سیطره بر سایرین نیازمنداند و از آزار دیگران رضایت دارند. بر پایهی نظریهی روانشناسان، به علت نبود رفتارهای اجتماعی در اینگونه اشخاص، نمیتوانند با سایرین ارتباط برقرار سازند.
هیچ رهیافت اجتماعی، ایشان را مهار نمیسازد. احساس دیگران را درنیافته و بنابراین، رنجاندن اینان را منکر نمیشوند. نسبت به مسایل پیرامون خویش نگران نمیگردند. منظور، احساسی است که وقتی به حداکثر برسد، منجر به ناتوانی فرد در انجام وظایف و اموری میشود که به وی واگذاشته شده است، ولی ضرورت دارد هر انسانی به شکل طبیعی از این احساس بیبهره نماند. در حالی که زورگویان عاری از این احساساند. فقدان چنین احساسی در وجود این عده باعث میگردد که ایشان پیرامون اندیشهی سایرین نسبت به خود بیخود نباشند. نداشتن این نوع بینش، موجب نادیده گرفتن احساس دیگران گشته و شخص را مجاز به بدرفتاری میکند که بدان تمایل دارد.
پژوهشهای «اولر ویوس» پیرامون قلدرها در مقاطع دبستان، راهنمایی و متوسطه نشان میدهد که آنها در دوران خردسالی تمایل دارند دو یا سه دوست از بین بچههای مستعدی داشته باشند. در این دوران سایر همکلاسیهایشان آنان را به خاطر قدرت، میستایند.
لیکن هرچه سن این شاگردان افزون میشود به مقاطع تحصیلی بالاتر راه مییابند، محبوبیت خویشتن را در میان همکلاسیهایشان از کف میدهند تا جایی که آنها تمایل پیدا نمیکنند با بیش از یکی دو تن از در دوستی درآیند. در دورهی دبیرستان آنان صرفا با شاگردان قلدری مثل خود معاشرت دارند.
امکان دارد زورگویان از طریق تجاوز و تعدی به سایرین، چیزهایی را که میخواهند به دست آورند و مدام در پی شیوههایی هستند که تواناییشان را به نمایش گذارند، لیکن واقعیت آن است که کسی قلدرها را دوست ندارد.
در حقیقت قلدرها به سبب آنکه چگونگی شیوهی داوری دیگران را دربارهی اعمال و کردارشان تشخیص نمیدهند، دارای اعتماد به نفس تقریبا مطلوبی میباشند.
«اولر ویوس» اظهار میدارد که رفتار پرخاشگرانهی قلدرها با نیت ایجاد تنش در طرف مقابل انجام میپذیرد.
بیشتر قلدرها پسرند و حال آنکه قربانیان متساویا از پسرها و دخترها تشکیل یافته است. تجاوز آنها ممکن است به شکل جسمی باشد، مانند (هل دادن، صدمه زدن، مشت کوبیدن، لگد زدن و جز اینها …)
احتمال دارد کلامی باشد (صدا زدن، سرزنش کردن، توهین، تهدید و مسخره کردن).
قلدرها معمولا دیگری را با عناوینی مینامند که مفهوم ویژهای را که مدنظر خودشان است، برساند. تهدید و ترساندن که بیشتر با نشان دادن مشت شروع میشود، بالاخره با یک نگاه تحقیرآمیز پایان مییابد. بیشترین تجاوز این گروه خاص، حالت تهدید زبانی و توهین دارد. اگرچه آمارها از مدرسه به مدرسه، از یک کشور به کشور دیگر فرق دارد ولی 15 تا 20 درصد بچهها در طول یک نیم سال تحصیلی دست کم یک یا دو دفعه قربانی قلدرها میگردند.
به استناد یک تحقیق در کشور کانادا، 15 درصد دانشآموزان اعلام کرده بودند که اینان در طول ترم برای یک یا دو مرتبه در مقابل همدرسان خویش گردنکلفتی کردهاند.
یک قلدر را چهسان ادب کنیم؟
توصیه به بچهها
یک راهکار خردمندانه جهت دفاع، دوری جستن است. به دیگر سخن باید پی ببریم که چه زمانی از آنان دوری جوییم. این شیوهی سازگارانه جهت اجتناب از فرد بزن بهادر است.
گریبان کسی را گرفتن و عیبجویی کردن، موجب خلاقیت فرد قلدر نمیشود.
ـ طریقهای را به کار گیرید که چنین کسی را در حالت عصبانیت و هجوم بخنداند.
ـ مواکد بگویید مرا تنها بگذار و دور شو. این شیوه بهترین طرز دفاع برای دختران میباشد.
ـ دوست جدیدی بیابید. در چنین مواقعی فرد زورگو در مییابد که به طور مثال از این پس در زمین بازی یک پشتیبان دارید. این راه مخصوصا برای پسرها سودمند است.
ـ کلا در پی بچههای صمیمی باشید و با آنان به خوبی مرتبط شوید.
توصیه به پدران و مادران
توجه داشته باشید که رفتارهای بچههای شما پایه و اساسی در رفتارهای الزامی داشته باشد. نخستین خط حقیقی دفاع علیه یک زورگو، ایجاد اعتماد به نفس در کودک است. ضمنا به وی گوشزد کنید که گردن کلفتی، بسی نکوهیده میباشد.
ـ بچهها اغلب خجالت میکشند تا موضوعی را مطرح سازند و دربارهاش سخن به میان آورند والدین باید پیرامون رفتار با چنین آدمهایی با ایشان صحبت کنند.
ـ بچهها را در شماری از مهارتهای اجتماعی ثبتنام نمایید. جایی که آنها را فرا میگیرند، مهارتها را در موقعیتهای متفاوت تمرین کنند.
ولی سوال اینجاست که آیا فقط کودکان و شاگردان قلدرند؟ بهتر است پرسش را به نحو دیگری طرح کنیم. هنگامی که کودکان و نوجوانان ضعیفکش، بزرگ میشود، کردارشان عوض میشود؟ چنانچه پاسخ منفی باشد ـ که بیشک اینگونه است ـ فرض کنید وقتی که یکی از این قلدرها در نقش مدیر یا رئیس و یا کلا در مناصب بالا ظاهر گردد، چه میشود؟
یقینا او به توسل به شیوههایی مانند استثمار محض، عوامفریبی، تحقیر کردن، خردهگیری نابهجا، صحبت توهینآمیز، ناسزاگویی، تردید در مورد تعهد و شایستگیتان، خرد کردن و تمسخر در حضور سایرین و … به شما حمله میکند. این در حالی است که وی تفاوتی با شما ندارد.
اینگونه اشخاص در ادارهها و موسسات زیردستانشان را میآزارند و بین خود و آنها فاصله ایجاد میکنند.
افرادی از این دست مثل بچههای قلدر دربارهی احساس سایرین نسبت به خویش آگاه نیستند. در حقیقت در مورد احساسات دیگران حساسیت به خرج نمیدهند .
چگونه با آنها کنار بیاییم؟
در زیر، راهکارهای مربوط به مشاوران سازمانی ورزیده ارایه میشود:
ـ با زورگویان رویاروی شوید. بدوا این جمله ممکن است اثربخش باشد: «متاسفم که شما حس میکنید که باید آن کار را به انجام رسانید ولی من با چنین رفتاری موافق نیستم!»
«لونیسون» میگوید: قلدرها در رفتارشان حد و مرزی نمیشناسند. برخی اوقات نظارتهای خارجی احتمالا آنان را ناچار میکند تسلیم گردند. عموما در صورتی که به فردی اجازهی قلدری ندهید، نمیتواند زورگویی کند.
ـ رویارویی را در خلوت انجام دهید. آدم قلدر در مقابل سایرین تسلیم نمیشود. پس در محلهایی مثل بیرون اداره، پشت در بسته و … با وی گفتوگو کنید.
ـ رفتاری را برگزینید که شدنی نیست. مثلا به او بگویید: تو قادر نیستی مرا مستقیما مورد حمله قرار دهی یا اینکه مرا در حضور همکارانم خوار کنی.
ـ بحث را به رفتارهای مخصوصش منحصر نمایید، نه دیدگاههای انگیزشی
ـ با نمایان ساختن پیامدهای رفتار رئیستان روی سایرین، وی را مطلع سازید. مثلا به او بگویید من به تازگی پی بردهام که «جیم» چقدر دلسرد شده است. به نظرم علتش به خاطر ملاقات هفتهی پیشتان با وی باشد. دیداری که طی آن شما به سبب آن که گزارش فروش را ناقص داد، او را دست انداختید.
شمار زیادی از مدیران از این که ریاستشان چه اثری روی دیگران مینهد، بیخبرند. چرا که رقیبشان به علت مسایل رقابتی دربارهی شیوهی درست عمل کردن آنان سخنی نمیگویند.
لذا ضرورت دارد که به رئیستان یاری کنید تا بفهمد چه باید کند. از سوی دیگر تغییر رفتاری را که مایلند در رفتار وی پدید آید، تعیین نمایید.
«مارکند» اظهار میدارد: رئیستان به خردهگیریها وقعی نمینهد و میگوید این شیوهی من است. برای رئیس خود از رفتار خوشایندش مثالی بزنید. یعنی با ملاحظه این که چه کرداری دلخواه است، همان رفتارش را به وی یادآوری کنید. به عنوان مثال به او بگویید من به یاد دارم که ماه قبل از دستیارتان چگونه تجلیل کردید.
خاطرنشان کنید که سایرین رفتار رئیستان را چهسان ارزیابی کردهاند. مثلا به او بگویید هنگامی که مرا حقیر شمارید، در برابر سایرین سرافکندهام میسازید. از طرف دیگر با این عمل، ضعف خودتان را نمایان میکنید.
به عقیدهی «لوییس» برای خود پشتیبانی بیابید. چنانچه با قلدری رویارویی گشتید، حرمت خویشتن را حفظ کردهاید اما از یاد نبرید ممکن است این کامیابی به قیمت از کف دادن شغلتان تمام شود. هرچقدر رئیس شما در سازمانی که سرگرم کارید، مقام بالاتری داشته باشد شما به حامیان بیشتری نیازمندید. اگر در محیط کار با سایر همکارانتان پیرامون مشکلاتتان گفتوگو کنید ارزش دارد. در این صورت چنانچه مشکلاتتان عمومی و نه شخصی، بود میتوانید دو سه نفری پیش رئیس ارشد بروید و در زمینهی زورگوییها با او صحبت کنید.
در سازمانهای کوچک صرفا یک گزینش برای کسی که از زورگویی رئیس خویش به ستوه آمده، وجود دارد و آن ترک کردن همانجاست. اگر شما برای سازمانی که در آن مشغول کارید، اهمیت داشته باشید امکان دارد با مراجعه به رئیس ارشد به اهدافتان برسید لیکن این شیوه مخاطره کردن است زیرا شما دیر یا زود با رئیس زورگویتان مواجه خواهید شد.
منبع: ماهنامه: Paychology Today