پیشکسوتان دنیای سینما چه میکنند؟
- شناسه خبر: 1353
- تاریخ و زمان ارسال: 22 شهریور 1401 ساعت 09:01
- بازدید :
رومینا اسماعیلیپور
«غلامحسین لطفی» یکی از چهرههای پیشکسوت دنیای سینما، تلویزیون و تئاتر است که در زمینه بازیگری و کارگردانی تحصیل کرده و دکترای افتخاری تئاتر دارد. برای اولین بار با بازی در فیلم صبح خاکستر در سال56 به دنیای سینما راه یافت و بعد از آن در فیلمهای سینمایی زیادی جلوی دوربین رفت.
اما مدتی است که جای خالی این بازیگر در عرصهی سینما، به وضوح پررنگ و قابل مشاهده است. در این گفتوگو به آشنایی بیشتر از زندگی کاری و عدم حضور این روزهای غلامحسین لطفی خواهیم پرداخت.
گفتوگو: رومینا اسماعیلیپور
ـ فعالیت هنری خودتونو با سینما شروع کردین یا تئاتر؟
من قبل از اینکه به تهران برم همراه آقای فرخمنش و میرفخرایی تئاتر بازی میکردم. هر تئاتری که اجرا میکردیم پولشرو به جذامیان قزوین اهدا میکردیم یعنی هیچوقت از تئاتر داخل قزوین پولی در نیاوردم.
ـ آقای لطفی چرا به تهران نقل مکان کردین و چه عاملی باعث برگشت دوبارهی شما به قزوین شد؟
من نزدیک 55 سال تهران زندگی کردم. تا فوق دیپلم رشتهی برق، قزوین درس خواندم و بعد از اون برای ادامه تحصیل به تهران رفتم.
از کلاس 11 به بعد به تئاتر علاقه بسیاری داشتم و شروع کار من از همون حدود بود. همین علاقه باعث شد که در هنرهای زیبای تهران امتحان بدم. بعد از قبولی، از سال دوم سینما خوندم. پدر من یک کارمند سادهی دولت بود. اون موقع پول تو جیبی چندان رایج نبود و من از هر جا که پولی به دستم میرسید سینما میرفتم. با همسایه روبروییمون پول بلیتُ جور میکردیم. پشت در بستهی سینما وایمیستادیم و تمام دلواپسیمون این بود که تا قبل از شروع تیتراژ فیلم بتونیم وارد سینما بشیم.
سال دوم هنرهای زیبا بودم که به خیابان ارباب جمشید رفتوآمد پیدا کردم. بین سیاهی لشکرها جا باز کردم و باهاشون رفیق شدم. کمکم این رفتوآمدها تبدیل به روزمرم شد و تا دو سال ادامه پیدا کرد. دربارشون تحقیق میکردم یادداشت برمیداشتم و با دقت به کارهایی که انجام میدادن توجه میکردم. در نهایت نتیجهی آن، سناریویی به نام سرخپوستها شد. بعد از نوشتن سناریو به تنهایی شروع به ساخت فیلم سینمایی سرخپوستها کردم. فیلم دوران دانشجوییم ساخته شد و هیچ هزینهای برای ساختش نداشتم. به همین خاطر تمام کارها رو خودم به تنهایی انجام میدادم.
وی دربارهی فیلم سرخ پوستها توضیح میدهد: تنها فیلمی که درباره پشت صحنه سینمای ایران ساخته شده همین فیلمه…
حدود 35 فیلم سینمایی بازی کردم که کارگردانی 3 تاشون با من بود. حساب سریالهایی که بازی کردم از دستم در رفته اما بینهایت سریال با کاراکترهای مختلفی بازی کردم. دوران دانشجویی، عصرها به پارک دانشجو میرفتم. هر مدل آدمی که فکرشو کنین اونجا رفتوآمد داشت. صداشون رو از دور ضبط میکردم. بخصوص کارمندا که دائماً در حال صحبت از وضعیت معیشتی بودن. شنیدن صحبتهای اونها و اطلاع از وضعیت معیشتیشون در نوشتن و بهاصطلاح بهتر نوشتن به من کمک بزرگی کرد.
ـ از چه سنی وارد تئاتر شدین و چطور به این عرصه راه پیدا کردین؟
با خنده و لحن بامزهای جواب میده: جالبه شما از یه سری بازیگرا این سوالو بپرسی میگن ما از 5 سالگی فیلم بازی میکردیم یا اگه از یه شاعر بپرسین میگه من از 7 سالگی شعر میگفتم! آخه تو 5 سالگی چه بازیای داشتی یا در 7 سالگی چه شعری تونستی بگی؟ من خودم کار بازیگری و تئاترُ از 18 سالگی شروع کردم. در اون سن با یک گروه تئاتر که آقای فرخ منش هم جزو اون بود آشنا شدم و برای اینکه بتونم وارد گروه بشم عصرها بهعنوان پادو براشون ساندویچ و هرچی که احتیاج داشتن میخریدم. یک شب سر اجرای تئاتری که فرهاد طاهری هم حضور داشت به من گفتن که یک نقش نعش داریم حاضری بازی کنی؟ اجرای همین نقش نقطهی عطفی برای شروع کارهای بعدی من شد. به نحوی که سر یکی از اجراهای همین نمایش آقایی پشت صحنه اومد و پرسوجو کرد که کی نقش نعشو بازی میکنه؟ بعد از اینکه منو دید با تعجب پرسید که چطور نزدیک به یک ربع این نقشو اجرا کردی؟ چطور نفس نکشیدی؟!
از دیگر اتفاقاتی که باعث ورود من به عرصهی تئاتر و آشنایی با بزرگان شد؛ نمایش کرگدنهای آقای سمندریان بود. سمندریان دنبال کسی بود که جلوی در سالن بایسته تا کسی بدون بلیت وارد نشه که همه منرو معرفی کردن و گفتن که لطفی از قزوین اومده و در کارش بسیار جدیه. آقای سمندریان وقتی منرو دید گفت همه باید با بلیت از این در رد بشن حتی پشه هم بدون بلیت نباید داخل بشه و واقعا هم تا آخر اجرا پشه هم رد نشد…
ـ از خاطرات دورانی که به کار بازیگری تئاتر مشغول بودین تعریف کنین.
یادم میآید که آقای ویگن نزدیک به 2 شب در صحنهای که ما اجرا میکردیم کنسرت داشت و حتی یک ریال هم بابت اجرای کنسرتها دریافت نکرد. علت اون هم این بود که وقتی متوجه شدن ما به بیماران جذامی قزوین کمک میکنیم خواستن که ما رو در این مسیر همراهی کنن البته اگه پول هم میخواستن ما واقعاً توانایی پرداختشرو نداشتیم. چون از تئاتر پولی در نمیآوردیم و هرچی داشتیم و نداشتیم برای تئاتر خرج میکردیم.
ـ آقای لطفی در کنار حرفه بازیگری و کارهای تئاتر در اون زمان شغل دیگهای هم برای گذروندن زندگی داشتین؟
من تا وقتی ساکن قزوین بودم پدرم خرجمرو میداد و بعدش هم که به تهران نقل مکان کردم نزدیک به 15 ـ 16 سال با خواهرم زندگی کردم. نه، شغل دیگهای بهجز بازیگری نداشتم.
ـ چه عاملی باعث پیشرفت شما تو این عرصه شد؟
جدی بودن، من اصلا با کار سینما شوخی ندارم. تمام سعیم هم بر اینه که کارمو جدی انجام بدم. خیلی هم سر نقشهام تلاش میکنم. چون به نظرم هنرپیشه اصلا نباید کمکاری داشته باشه. همینطور من بازیگری نیستم که دنبال نقش برم. چون اعتقاد دارم که بازیگر نباید خودشو به کارگردان تحمیل کنه بلکه کارگردان باید کارشو ببینه و بعد پیشنهاد بده. البته به خاطر همین خیلی وقتها بیکار موندم که ایرادی هم نداره.
ـ آقای لطفی رابطهی شما با مردم چطوره؟ چطور این رابطه رو توصیف میکنید؟
من همیشه سعی داشتم که با مردم خوشبرخورد باشم و تقاضای اونهارو برای عکس گرفتن و… رد نمیکنم. میشه گفت رابطم با مردم بسیار عالیه. البته ناراحتیهایی هم پیش میاد که خب اقتضای این شغله. مثلاً اگه عجله داشته باشیم و طرفدار بخواد عکس بگیره، صحبت کنه یا باید بیاعتنا بود و رد شد یا باید در اون شرایط که عجله هم داریم با صبر و حوصله باهاشون همصحبت بشیم که البته من همیشه جزو دسته دوم بودم.
یه خاطره از این مورد براتون تعریف میکنم: روز پنجشنبه بود و سه روز آینده به تعطیلی میخورد. برای کاری رفته بودم بانک، هنوز داخل نشده بودم که زن و شوهری با بچشون اومدن و خواستن که عکس بگیریم. اولش گفتم خب یکی دوتا عکسه و بعدش میرم به کارم میرسم. اما نزدیک یک ربع این عکس گرفتن طول کشید. بانک بسته شد و من کل سه روز تعطیلی چون نتونسته بودم پول از بانک برداشت کنم تو خونه موندم و بیرون نرفتم.
ـ شغل شما تو زندگی حرفهایتون چه تاثیری داشته؟
خوشبختانه من به نحوی زندگی کردم که هیچ وقت زیر بار قرض و منت نرفتم. وقتی کسی در زندگی چنین مشکلاتی نداشته باشه به راحتی میتونه روی حرفش تمرکز کنه. اما نگرانی من برای مردمه چون در کارم با مردم سروکار دارم و خواسته یا ناخواسته باید با اونها روبهرو بشم. وقتی حال این مردم مساعد نباشه طبیعتاً روی من هم تاثیر گذاره .
ـ آخرین کار شما به چند سال پیش برمیگردد؟
آخرین کارم “نارگیل” مربوط به کودک و نوجوان میشه که سال پیش در اوج کرونا اجرا شد. این کار رو زمانیکه مریض بودم بازی کردم. برای کارهای مربوط به ساخت به تهران میرفتم و چند روزی هم اونجا موندم. قبل از نارگیل در کاری از فریدون جیرانی بنام خفگی بازی کردم. البته در فیلم نقش کوتاهی داشتم و چون فیلم تایم زیادی پیدا کرده بود نقش ما کوتاه و کوتاهتر شد؛ در آخر چیزی جز چند دیالوگ باقی نموند. برعکس در سریال خانه به دوش نقش اصلیو داشتم. این به اون در… هنوز که هنوزه مردم به خاطر علاقه به سریال خانه به دوش از من تشکر میکنن، که در حقیقت اون یه کار دسته جمعی بود. بهجز این موارد کارهای قبلیام به سالها قبل برمیگردد و میشه گفت 4 ـ 5 سالیه که کار نکردم.
ـ علت کم کاری شما در سالهای اخیر چه عاملی بوده؟
اول از همه، پشت صحنه تا 20 سال قبل محیط مناسبی داشت. الان متاسفانه هرکسی که فکرش را کنید وارد پشت صحنه شده. من اعتقاد دارم حتی کسی که پشت صحنه به عوامل چایی میده باید درکی از سینما داشته باشه. از طرف دیگه دستمزدها بسیار کم شده. همینطور من مقادیری از تلویزیون طلب دارم که پرداخت نشده و پرداخت هم نخواهد شد. همین عوامل باعث دلسردی و کم کاری میشن. از طرفی متنهای خوب نوشته نمیشه. نویسندههای خوب کنار گذاشته شدن و هر کسی هر متن و یادداشتی داشته باشه برای ساخت فیلم ارائه میکنه. سال گذشته حداقل 20 پیشنهاد بازی در سینما و سریال داشتم. اما وقتی میخواستم که داستان فیلمو در یک خط برام توضیح بدن اصلا به دلم نمینشست. فیلمها و داستاناشون هیچ ربطی به زمان ما و مشکلات مردم نداره و کاملا بیهویت شدن. ترجیح میدم کاری که انجام میدم نمایانگر مشکلات مردم باشه و حرف و هدفی برای گفتن داشته باشه.
ـ آقای لطفی در طی مصاحبه به کسالتی که دارین بارها اشاره کردین اگه ممکنه درمورد بیماریتون بیشتر توضیح بدین.
ـ15 سال پیش سریالی برای عید به نام بایرام رو تدارک میدیدیم. در داستان سریال دزد به خانهی ما میاد و من تا داخل حیاط دنبالش میکنم. برای اینکه بتونیم بهراحتی این صحنهها رو اجرا کنیم و از دیوار بالا بریم؛ بشکهای کنار دیوار گذاشتن تا بتونیم روش بریم و بالای دیوار بشینیم. این سکانسو دوبار اجرا کردیم و کارگردان خواست که یک بار دیگه هم تکرار کنیم. دفعهی بعدی که بالای دیوار رفتم به صورت کاملاً اتفاقی داخل استخر ویلای بغلی که از قضا چسبیده به دیوار محل فیلمبرداری و از بدشانسی خالی هم بود سقوط کردم. پاهام شکست. یکسال درگیر بودم و 2 بار هم عمل کردم اما نشد که نشد و امیدوارم که حالم از اینی که هست بهتر بشه.
ـ در حال حاضر بیشتر هنرپیشهها کارگاههای آموزش بازیگری و نویسندگی با هزینههای گزافی برگزار میکنن؛ شما به فکر اجرای همچین کلاسهایی نیستین؟
چرا اتفاقاً بهخصوص وقتی ساکن تهران بودم و به قزوین رفتوآمد داشتم مردم خیلی طالب برگزاری این کارگاهها از جانب من بودن و بارها پیشنهاد تشکیل کلاس به من دادن. چند سال پیش به شهردار وقت استان قزوین پیشنهاد حمایت کردم ولی رفتاری داشتن که من از قزوین فرار کردم. بنابراین از جوونهایی که از من درخواست کردن که در قزوین کلاس بازیگری برگزار کنم عذرخواهی میکنم و امیدوارم که همین روزها نوع دیگهای پیشنهاد برای کلاسهای بازیگری به جوونهای قزوین داشته باشم.
همینطور در فدک، زمینی از مسکن شهرسازی برای ساخت شهرک سینمایی خریداری کردم. بعد از مدتی ازم پرسیدن که خب چرا شروع به ساخت نمیکنی که جواب دادم من قرار نیست روی این کار سرمایهگذاری کنم. ارگانهای مختلفی در قزوین به من قول حمایت دادن. اما آنقدر برای من زدن که از ساختن شهرک سینمایی پشیمون شدم. اگه این شهرک سینمایی ساخته میشد؛ باعث تبادل فرهنگی بین قزوین و تهران میشد و مشکل جوونها هم از بابت کلاس بازیگری حل میشد. به اضافه اینکه ما پولهای گزافی به خونههای تهران بابت اجارهی فیلم سینمایی و سریال پرداخت نمیکردیم. اگه به جای هزار نفری که برای من زدن یک نفر حمایت میکرد الان اون محل ساخته شده بود.
ـ اگر به شما پیشنهاد بازی یک فیلم سینمایی با دستمزد زیاد داده بشه و در کنارش یک کار تئاتر با دستمزد کم ولی با حضور بازیگران درجه یک نامدار از شما دعوت به همکاری بشه کدامو قبول میکنید؟
مسلماً کار دوم، پول روزی تمام میشود اما این نقشهای ماندگاره که در ذهنها باقی میمونه. چرا مردم بعضی از هنرپیشهها رو به خاطر دارن؟ به خاطر همین نقشآفرینیهای زیبا به یاد ماندن. اما خب من کمی از تئاتر دور شدم به خاطر همین ترجیح میدم کاری که انجام میدم، کار تصویری باشه مثل فیلمبرداری یا سریال…