(ویژه نامه حضرتی) پایان شصت سالگی
- شناسه خبر: 19414
- تاریخ و زمان ارسال: 5 شهریور 1402 ساعت 08:00
- بازدید :
حسن لطفی
یک:
ـ سلام! بعد خداحافظی، دوباره سلام!
جواب داد نگاه تو با اشاره: سلام
به روی ماه تو ای آفتاب شبهایم
هزار بار؟ نه، اندازهی ستاره سلام
چه اشتباه بزرگی! چه قدر کم گفتم!
حساب، کوچک و بیجاست، بیشماره سلام
به شعر روشن چشمت، به این حقیقت محض
بدون هیچ نیازی به استعاره سلام
هنوز اول عشقیم، راه بسیار است
زدیم دل چو به دریا، مجو کناره، سلام(1)
دو:
محمدعلی حضرتی، ششم مردادماه امسال ششمین قرن زندگیاش را به پایان رساند و وارد شصت و یکمین سال زندگیاش شد. زندگیای که امیدواریم دراز و پربرکت باشد. چرا که در عمر رفتهاش نشان داده از آن آدمهایی است که میتواند دست به دست دیگران بدهد تا در دنیا محکمتر قدم بردارند(2). قادر است شعرهایی بسراید که تخیلش در پی عشق باشد(3). از دریچه دوربینش طوری به دنیا نگاه کند که انگار دنیا زیباییهایش به دیدهی ما نیامده (4). عشق به موطن و زادگاهش را با دانایی درهم آمیزد و با دیگران به اشتراک بگذارد (5) و…. همه اینها بهانه خوبی برای انتشار این ویژهنامه بود. بنا بود زمان چاپش روز تولدش باشد. نشد! چرا که ششم امسال نه تنها جمعه بود، تلاقیاش با عاشورای حسینی باعث شد تا …. اما نه اگر جمعه نبود عاشورا که خودش بهترین نشانه برای ستایش زندگی، آزادگی، ظلمستیزی و همه خوبیهاست. محمدعلی حضرتی هم که در این زمینه رهروی پا در رکاب برای تجلی همه اینها است. ارادتش به سرور آزادگان جهان جای خودش!
سه:
اهل کفبینی، فال قهوه، پیشگویی و …. نیستم. پی خواندن صفحاتی که خصوصیات متولدین ماهها را چاپ میکنند هم نمیروم. اما از خدا که پنهان نیست از شما هم پنهان نباشد، وقتی مطالب رفقایم را درباره آقای حضرتی خواندم، دریافتم، سنگ تمام گذاشتهاند! خودتان میخوانید و میفهمید، هرکدام از جهاتی شخصیت او را عیان کردهاند. البته طبق معمول چنین ویژهنامههایی ضعف و نقصانی هم اگر داشته (مگر محمدعلی حضرتی ضعف و نقصانی هم دارد؟) ندید گرفته و از محاسنش گفتهاند (آن هم به درستی) پس جایی برای تکرار همان ویژگیها نبود. شاید همین بود که وسوسه شدم تا بدانم این رفیق، هنرمند، خلاق و بامعرفت و قزوینشناس چه خصوصیاتی دارد. راستش را بخواهید دیدم بیراه هم ننوشته! با خودم عهد کردم شیوه کپی، پیست رایج را اجرا کنم و برایتان باز نشرش کنم اما دقیقه آخر پشیمان شدم. گمانم محمدعلی حضرتی همچون منشوری میماند که برای هر یک از ما رنگ خاص خودش را دارد. رنگی که میتواند خوشمان بیاید یا….
چهار:
بعضی از آدمها هر چقدر هم که کلهشق و مغرور باشند پاشان را جلوی بزرگترها دراز نمیکنند. حرمت نگه میدارند و بزرگ و کوچکی یادشان است. خصوصا وقتی آن بزرگتر دل بزرگی هم داشته باشد. محمدعلی حضرتی هم چنین فردی است (حداقل برای من با آنچه از او دیدهام) برخوردش با زندهیاد و نامان دبیرسیاقی بزرگ که در شهر خود آنچنان که باید قدر ندید و تکمیل همایون که نماد وطن دوستی بود گواه این ادعا است! پروانهوار دور این دو و دیگرانی مانند این دو چرخید (آن هم در زمان حیاتشان وگرنه برای بسیاری از مردمان مرگ آدمها را بزرگتر و عزیزتر میکند!)
پنج:
خیلیها وقتی شصت ساله میشوند مثل خاندایی فیلم قیصر ساخته مسعود کیمیایی دست به عصا میگردند و پی جمع کردن روزی برای آخرتند (آن هم از نوع خلوتگزینی و پرهیز از مواهب دنیایی!). امثال محمدعلی حضرتی که همیشه جوان پرشوری را درون خودش دارد نمیتواند اینطور باشد. یا حداقل من گمان میکنم اینطور نیست. شیک میپوشد و دست به عصا هم نیست. کنار جوانان که میایستد از هر جوانی جوانتر است ( نه به لحاظ دانایی و …. بلکه به دلیل پویایی و شور و سرزندگی و….) گمانم تا هزار سالگی هم همینطور بماند.
ششم:
اینکه محمدعلی حضرتی خودش را جلوی بولدزری انداخت که برای ویرانی مکانی بجا مانده از گذشتگان آمده بود نشانه خوبی برای فهم سالم بودن او و پایبندیاش به ارزشهای ماندگار است. اگر هم جواب گرفت یا نگرفت، چندان مهم نیست. مهم این است که آیندگان میتوانند کسانی را پیدا کنند که میراث بجا مانده از گذشتگان را با مدیریت و پست و مقام تاخت نزد!
هفت:
به دوستی گفتم آقای حضرتی شبیه داشآکل صادق هدایت است. پرسید چرا؟ گفتم چرایش را در داستان داشآکل هدایت پیدا کن! فقط بدان ربطی به طوطی و مرجان ندارد! شما هم اگر میخواهید بدانید چرا چنین نظری دارم، لطفا این داستان کوتاه ماندگار را بخوانید!
1ـ غزل سلام، سروده محمد علی حضرتی انتخاب از کتاب با چشمهای باز خواب می بینم نشر تکا 1387
2ـ در کارنامهاش مربیگری و استادی شعر و داستان و بازی در نمایش ستودنی است.
3ـ از مجموعه شعرهاش میتوان به آوازهای واژگان لال، عاشقانههای کبود، با چشمهای باز خواب میبینم اشاره کرد.
4ـ عکسهاش از دریاچه اوان و… گواهی بر این اداعاست که در کتاب به چاپ رسیده است .
5ـ در سالهای اخیر حضورش در فیلمهای مستند، برنامههای محلهگردی در قزوین، سخنرانی در مراکز مختلف درباره قزوین و… حکایت از دانایش در مورد قزوینشناسی و تعلق خاطرش به سرزمین مادریاش دارد.