«وناش» روستایی در دل تاریخ که ناشناخته مانده است
- شناسه خبر: 14019
- تاریخ و زمان ارسال: 16 خرداد 1402 ساعت 08:00
- بازدید :
محمدرضا مقدم
مقدمه
کتاب «ونوس الموت» اواخر سال گذشته به قلم «بهروز رمضانی وناشی» توسط انتشارات رهام اندیشه به چاپ رسید. این کتاب همانطور که از نامش پیداست به معرفی روستای «وناش» میپردازد و دکتر شمسا… غلامی وناشی و دکتر حسین عسکری با نوشتن مقدمه به اهمیت آن افزودهاند. جهت معرفی هرچه بیشتر این کتاب و همچنین روستای وناش به گفتوگو با مولف آن پرداختهایم که شرح آن از خاطر شما میگذرد.
n از نام کتاب شروع کنیم؛ دلیل این نامگذاری چیست؟
موضوع این پژوهش چنانچه از نام آن پیداست، مربوط به دو سکونتگاه انسانی در الموت از سرزمین دیلمیان در رشته کوههای البرز میباشد. «وناش» نام ده ی واقع در 95 کیلومتری معلم کلایه، الموت شرقی، از استان قزوین است که علت نامگذاری آن وجود گیاهی به نام «ونوس» یا همان «گل حسرت» است، بنابراین علت نامگذاری این مجموعه از کتاب فوق نیز بدین منظور میباشد.
n اگر موافقید به قلعه الموت بپردازیم؛ مختصری در این مورد توضیح دهید.
قلعه حسن صباح به عنوان دژی استوار و محکم در میان قلههای صعبالعبور در کوهستانهای البرز مرکزی در حدود 544 متری شمال شرقی روستای گازرخان واقع در شهرستان الموت قرار دارد؛ و شهرت الموت که امروزه نام یکی از بخشهای کوهستانی شمال قزوین است، به واسطه وجود قلعهای است که مدتها در دست حسن صباح رئیس فرقه اسماعیلیه و جانشینان او بود.
n این قلعه در طول تاریخ شاهد چه تغییراتی بوده است؟
بانی اول آن حسنبن زید علوی است؛ که در سال 252 هجری فرمان به ساخت آن بنا داد. این قلعه در سال 483 هجری به دست حسن صباح افتاد؛ و تا سال 654 هجری که مقر حکام اسماعیلیه بود و به گفته حمدا… مستوفی در رودبار بیش از پنجاه قلعه وجود داشت که به فرمان هولاکوخان مغول تمامی این قلعهها به همراه دژ حسنصباح ویران گشت؛ بعد از آن مدتی در دست حکام گیلان و مازندران بود و سپس تعمیر گردید؛ و در دوره صفوی تا زمان سلطنت شاه عباس اول زندان سیاسی بود. آثار آن قلعهها نیز با گذشت سالیان طولانی هنوز باقی مانده است.
n میتوان به روشنی گفت که چرا حسن صباح منطقه الموت را برای استقرار انتخاب کرد؟
بهتر است که پرسش شما را با این توضیح کوتاه در مورد موقعیت جغرافیایی الموت پاسخ دهم. الموت منطقهای است واقع در سلسله جبال البرز، همراه با قلههای سر به فلک کشیده همانند شاه البرز، خشچال، سیالان در ارتفاعات صعبالعبور و کوهستانی که در دل خود قلههای فراوانی جا داده است. از آن جایی که حسن صباح با خلفای عباسی و سلجوقیان در حال ستیز و مبارزه بود، به مدت 14 سال بخشی از ایران را برای یافتن پایگاهی امن برای رسیدن به اهداف خویش جستجو کرد تا سرانجام آن را به کوههای مرتفع و صخرههای عظیم و صعبالعبور در الموت پیدا نمود که امروزه با گذشت سالیان دراز در آن داستانها و ماجراهایی شگفتانگیز به جای گذاشته است. یکی از مهمترین حوادث تاریخی آن تصرف 111 ساله الموت به دست اسماعیلیان میباشد که موجبِ محبوبیت و معروفیت آن در دورههای مختلف شده است.
n در مورد وجه تسمیه نام الموت چه نظری دارید؟
بنا بر نظر استاد منوچهر ستوده، علت نامگذاری قلعه الموت این است: «الموت نام قعلهای است مشهور که ما بین قزوین و گیلان و مازندران واقع است و آن را به سبب ارتفاعی که دارد، الهموت میگفتند؛ یعنی عقاب آشیان، چه اله عقاب و موت به معنی آشیان میباشد و چون عقاب در جاهای بلند آشیان میکند نام قلعه را به این نام خواندند؛ و به مرور الموت شده است. گویند یکی از سلاطین عقابی را برای شکار رها کرد و خود او را تعقیب نمود. تا به این نواحی رسید و از مشاهده قلعه دانست عقاب به منظور تسلط بر پیرامونش آن مکان را برگزیده است. پادشاه چون آن جا را پایگاهی فراخ و باشکوه دید، دژی ساخت و آن را الموت خواند؛ زیرا عقاب او را آموخته بود.»
n همانطور که میدانید به اصحاب حسن صباح «باطنیان» میگفتند؛ علت این موضوع چیست؟
طرفداران حسن صباح به او اعتقاد بسیار داشتند و دستوراتش را کاملا اجرا مینمودند. پس از مدتی حسن صباح خود را مهدی موعود معرفی کرد و کمکم شاخهای از اسماعیلیه به وجود آمد که باطنی نامیده شد، اما دشمنانشان آنها را ملحد (کافر) مینامیدند. آنها علاوه بر مهدویت حسن صباح، معاد را قبول نداشته و معتقد بودند که انسانها با مرگ نابود میشوند و آنچه به عنوان اجر نیک و بد ذکر شده، در مورد نام نیک یا بدی است که از آدمیان باقی میماند. علت نامیده شدن آنها به باطنی دو مورد ذکر شده: 1ـ چون طرفداران حسن صباح دین خود را مخفی میکردند به باطنی معروف شدند.
2ـ آنها معتقد بودند که آن چه را که در دینشان به آن اعتقاد دارند از باطن قرآن و معانی درونی دین برداشت میکنند، بنابراین باطنی نامیده شدند.
n افسانههای زیادی در مورد حسن صباح وجود دارد؛ در کتاب به این موضوع پرداختهاید؟
بله. به عنوان مثال یکی از روایتها به این شرح است. از آنجایی که حسن صباح یک دین جدید را ترویج میکرد و با خلفای عباسی و حکام سلجوقی دشمن بود، بنابراین در ایران مخالفان بسیاری پیدا کرد و خلفای عباسی بر ضد او رسالاتی سرشار از دروغ منتشر میکردند و او را فردی خونخوار و ستمکار معرفی مینمودند. مخالفان حسن صباح منتشر کردند که حسن صباح با حشیش هواداران خود را از حال طبیعی خارج میکرده و به کارهایی مثل ترور وامیداشته است. همچنین افسانهی پیمان دوران کودکی خیام و خواجه نظامالملک و حسن صباح جز برای این ساخته نشده که انگیزه حسن صباح از این قیام را دشمنی شخصی با نظامالملک جلوه دهند. باطنیان شخصی را مامور به قتل خواجه نظامالملک کردند ولی زمانی که فرد مذکور نزد خواجه رسید، ناگهان غلام 15-10 ساله خواجه به وی حملهور شد و با ضربات دشنه او را از پای درآورد.
n در مورد تفکرات مذهبی اسماعیلیان توضیح دهید.
حسن صباح از ایرانیانی بود که در دوره سلجوقی قیام کرد. وی از مخالفان سرسخت تسلط اعراب بر ایران بود. مذهب وی و پیروانش اسماعیلیه بود که شاخهای از پیروان امامان است، با این تفاوت که اینان به هفت امام اعتقاد دارند و امامت را بعد از امام جعفر صادق(ع) حق فرزند وی اسماعیل دانسته و او را مهدی موعود (امام زمان) و امام آخر میدانند. مرکز قدرت اینان در مصر بود خلفای فاطمی مصر این مذهب را در این کشور رسمی اعلام کرده بودند.
n اگر موافقید به موضوع اصلی کتاب یعنی روستای «وناش» بپردازیم؛ لطفا مختصری در این مورد توضیح دهید.
در آن سوی دشت قزوین سرزمینی که کوههای بلند و صخرههای تند داشته و در خود رازهای پنهانی دارد، از پدران و مادران سختکوشمان حکایت دارد. حکایت از مردمانی که سالیان سال با عشق و علاقه به زندگی خود بها داده و معنا بخشیدهاند. جدا از زیباییهای خلقتش، حکایتها و اسرار ناگفته فراوان دارد. سکونتگاههایی از مناطق دورافتاده و محروم با مناظر بسیار زیبا با مردان و زنانی سختکوش، پرتلاش، ساده و مهربان که به عنوان یکی از آبادیها و سکونتگاههای قدیمی در میان رشته کوههای بلند و سر به فلک کشیده البرز، جزء بخش رودبار الموت استان قزوین به شمار میرود. فاصله آن نسبت به مرکز الموت، معلمکلایه حدود 64 کیلومتر و فاصله آن نسبت به قزوین 114 کیلومتر میباشد.
روستای وناش بالا در شیب بسیار تند صخرهای و وناش پایین در شیب ملایمتری در منطقه کچی استقرار یافته است. هر دو روستا در گذشته نوع بافتشان به صورت متمرکز و امروزه به صورت پراکنده بنا گردیده است و در میان رشته کوه البرز از سه جهت به وسیله کوهها محصور شده است. جمعیت این دو روستا در فصول گرم سال به ویژه در بهار و تابستان حدود 654 خانوار میباشد. ولی در بقیه فصول سال به دلیل مشکلات تردد و شرایط سخت زندگی فقط تعدادی دامدار در روستا باقی میماند.
n «وناش» دارای چه پوشش گیاهی است؟
در روستای وناش جنگلهایی به صورت پراکنده و در بعضی از مناطق آن نیز به صورت متراکم وجود دارد و از درختان کمیاب در دنیا به حساب میآید. بر اثر تنوع آب و هوا و تنوع خاک، برخی از مناطق این روستا تا منطقه دال مرز را جنگلها به صورت پراکنده پوشانیده است؛ و در بعضی مناطق آن نیز جنگلهای تنک و بوتهزار به صورت چراگاههایی پدیدار گشته است.
n «وناش» با دیگر نقاط الموت دارای فرهنگ مشترک است؟
فرهنگ مردم چه از جنبه علمی و چه از لحاظ اجتماعی برای خود آن ملت و برای مردم سراسر جهان دارای ارزش و اهمیت بسیار است و از جنبه ملی و میهنی، فرهنگ مردم هر ملتی در حکم زندگینامه و شرح احوال و سیرت توده عوام آن ملت و عامل اصلی و شاخص خصلتها و تصویر اصیل آداب و عادات آن قوم بوده و روشنگر سوابق تاریخی و نشاندهنده تحول فکری و تکامل اجتماعی مردم عوام آن کشور است. مردم هر نقطه لهجه خاص و فرهنگ عوامانه مخصوص به خود دارند. فرهنگ و آداب و رسوم این آبادی نیز همانند سایر نقاط الموت وجه مشترکی با هم دارند که در واقع به یکدیگر گره خورده و با وجود اختلافات ظاهری در جوامع مختلف، ریشه، پایه، منشاء و منبع همه آنها یکی است و در مکانهای مختلف بر اساس شرایط محیطی زندگی در آن جامعه شکل گرفته است.
n لطفا در مورد آئینهای مختص به ماه محرم توضیح دهید و هنوز آیا مراسم خاصی در این روستا برگزار میشود؟
یکی از آئینهای کهن که برخاسته از تفکرات و باورهای دینی و مذهبی اهالی روستای وناش میباشد و هرساله همراه با ماه محرم برگزار میگردد عَلَم گردانی است. اهالی وناش با اعتقاد به احیای دین اسلام، سالهاست که در این روستا مراسمی تحت عنوان علم گردانی با شور خاصی برگزار میکنند و سالهاست که این مراسم به همان سبک قدیم با حضور تعداد زیادی از اهالی دو روستا برای گرفتن حاجت که به علم متوسل میشوند به اجرا در میآید. عَلَم، تکه چوب بلندی است که از درخت اورس گرفته شده و بسیار مقاوم است. هرچند بخشی از چوب علم در سالهای گذشته طی اجرای رسوم مذهبی شکسته و کوچکتر شده است. هرساله با پوشش تکهای از پارچه رنگی که از نذورات مردم است اطراف علم را جهت برآوردن حاجت میپوشانند و همین امر نیز باعث سنگینی علم شده است. تنها شیخ محل میتواند اجازه خروج علم را از داخل امامزاده برای رسوم مذهبی بدهد. سابقا شیخ براتعلی اسماعیلی و سپس شیخ نباتعلی بابایی و شیخ علی گل بابایی مسئولیت علم گردانی را به عهده داشتند و امروزه نیز شیخ عابدین (بهاءالدین) فرزندش عهدهدار علم گردانی است. معمولا شیخ در روزهای ماه محرم و بیشتر در روز تاسوعا و عاشورا علم را طی مراسم خاصی از داخل امامزاده خارج کرده و به نزد عزاداران حسینی میبرد. این خارج کردن علم همراه با اجرای رسوم مذهبی مرثیهسرایی و نوحهخوانی و سینهزنی است که در فضای باز صورت می گیرد.
n مراسم و آئینهای ازدواج چطور؛ آیا به طور خاصی برگزار میشد؟
زندگی اجتماعی در مناطق کوهستانی الموت بر اساس ساختار فعالیتهای محیطی شکل گرفته است. دامداری و کشاورزی و دیگر مشاغل در جریان کار روزانه سبب آشنایی دختران و پسران روستایی به یکدیگر شده و اغلب جوانان، همسران خود را در جریان همین برخوردها انتخاب میکنند و قول و قرارها در خصوص امر خواستگاری و پیوند زناشویی و اجرای رسوم عروسی و جشن، با موافقت پدر و مادر و سایر اعضای خانواده صورت میگیرد. ابتدا رسوم اولیه بعد از خواستگاری خانواده پسر از دختر و برگزاری رسم انگشترگذاری در یک مجمعه مسی قدیمی که محتوای آن میوه و شیرینی، کله قند، طاقه پارچه و یک عدد انگشتر است، به طور دسته جمعی و با به راه انداختن جشن و سرور و خواندن اشعار محلی به منزل عروس وارد میشدند. در این مراسم پس از انگشترگذاری، تاریخ برگزاری عقد و عروسی و میزان اخذ شیربها و مهریه مشخص و تعیین میشد. مراسم عروسی یک هفته انجام میگرفت. کلیه اهالی از جمله جوانان و کودکان آبادی نیز در شادی خود را شریک میدانستند و به رقص و شادی میپرداختند. قبل از مراسم عقد و عروسی یک روز قبل، مقداری هیمه (هیزم)، یک راس گوسفند، آرد، برنج، روغن، قند، شکر، به خانواده عروس از طرف خانواده داماد هدیه داده میشد تا وسایل پذیرایی شب حنابندان فراهم گردد. بعد از آنکه عروس و داماد به حمام ده میرفتند، هر یک از بستگان به فراخور حال خود مبلغی پول به عنوان «پول پیشانی» به عروس و داماد میدادند.
در اتاق عقد رو به قبله سفره سفیدی پهن میکردند. آیینهای که داماد فرستاده بود را بالای سفره میگذاشتند و دو شمع در طرفین آیینه روشن میکردند. در سفره سر عقد قرآن، نان و پنیر محلی، گردو، کاسه آب، دو کله قند، میوه و شیرینی و عسل میگذاشتند. عروس در هنگام عقد رو به قبله مینشست و در آیینه نگاه میکرد. در مجلس عقد چند نفر دختر یا یک زن سفیدبخت مشغول دوختن پارچه و ساییدن قند روی سر عروس میشدند. بعد از اتمام خطبه و بلهگویی عروس، پولی به عروس میدادند که به دادن لفظ مرسوم بود. پس از انجام مراسم عقد، آبی که در سر سفره عقد بود، صبح روز بعد روی عروس و داماد میریختند و آن را آب بخت مینامیدند. قبل از حرکت عروس به خانه داماد، جهیزیه عروس را پس از تهیه صورت ریز و قیمتگذاری به خانه داماد میبردند. بعد از آن عروس با پدر و مادرش خداحافظی میکرد و گاهی نیز در پیشاپیش عروس که بر اسب یا قاطرسوار بود، یک سینی محتوای قرآن مجید و کاسه آب و همچنین آیینه با دو عدد شمع روشن بود که توسط یکی از بستگان عروس حمل میگردید.
اهالی وناش جهت تهیه سور و سات و تدارک مراسم عروسی اجبارا با اسب و قاطر به شهرستان تنکابن میرفتند. در روز عروسی کلیه اهالی در مراسم حاضر بودند و پذیرایی از مهمانان در روز عروسی در پشتبامهای بزرگ ده برنامهریزی میشد. آهنگهای شاد توسط گرامافونی پخش میشد که آن زمان وارد روستاهای الموت شده بود. زدن سازهای محلی نیز توسط چند نفر از اهالی محل که توانایی این کار را داشتند، انجام میگرفت.
n ضمن تشکر از همراهی شما، در پایان مختصری در مورد باورهای عامیانه مردم روستای وناش توضیح دهید.
اهالی روستای وناش در زمانهای گذشته دارای عقاید و باورهایی بودند که در گرفتاریها و مشکلات زندگی از آنها مدد خواسته و در آیینهای سنتی مختلف از آنها سود میجستند. در آن دوران، علم و تکنولوژی چنین سرعت پیشرفتی نداشت و دکتر و دارو در دسترس همگان نبود. بر همین مبنا، اهالی بیشتر به باورها وابسته بودند و با این طریق مشکلات و گرفتاریهای خود را حل میکردند و موانع پیش رو را برمی داشتند. برخی از این باورهای سنتی همچنان در میان بعضی از اهالی به قوت خود باقی است و مابقی فقط در حافظه بزرگسالان محفوظ و به یادگار مانده است. بیان این باورها به منزله تایید و یا رد محتوایی آنها نیست.
مثلا اگر کسی بر چشمهای از کوهستان وارد شود و با زانوی خمیده جهت نوشیدن آب، سر به سمت چشمه ببرد و از آن چشمه آب بنوشد، اجنه بر بالای سر آن فرد حاضر میشود. حتما باید از لیوان و یا از گیاهان که برگ پهن دارد استفاده کند و باز معتقد بودند که چشمهها جن دارند و شبها اجنه بر آنجا وارد میشوند و به رقص و پایکوبی میپردازند و شبها به تنهایی بر سرچشمه نباید رفت.
همچنین بر این باور بودند که جایی که درختان انبوه داشته باشد، اجنه دارد. اجنه شبها آنجا اجتماع دارند و نباید بر آنجا در هنگام شب گذر کرد. معتقد بودند گربه سیاه جن است و نباید آن را اذیت کرد زیرا شخص آزاردهنده دچار امراض روانی خواهد شد.