وقتی عشق هم تدوین میشود!
- شناسه خبر: 59738
- تاریخ و زمان ارسال: 7 خرداد 1404 ساعت 07:30
- بازدید :

وقتی دوربینهای رئالیتیشوهای (واقعیتنمایی) عاشقانه روشن میشوند، چه چیزهایی در تاریکی میمانند؟ این سوال کلیدی است که هر مخاطب هوشمندی باید بپرسد. آیا آنچه میبینیم، عشق است یا نسخهای نمایشی از عواطف انسانی که برای فروش و جلب توجه تدوین شده؟ در عصری که نمایش، جای حقیقت را گرفته، واقعیت عشق نیز در حال بازتعریف است، در روزگاری که عشق نیز به قاب نمایش و آگهیفروشی راه یافته، باید پرسید این رئالیتیشوها تا چه اندازه واقعیت را بازمیتابانند و چقدر در حال ساختن ذهنیتهای تازه درباره روابط انسانی هستند.
برای واکاوی این موضوع، در گفتوگویی تفصیلی با «آسیه یازرلو» پژوهشگر و کارشناس حوزه سواد رسانهای و ارتباطات، به بررسی ابعاد پنهان و آشکار برنامههایی چون «عشق ابدی» پرداختهایم؛ از لایههای دراماتیک محتوا گرفته تا پیامدهای فرهنگی و اجتماعی این سبک از بازنمایی عشق در رسانههای نوین.
– اولین مواجههتان با برنامه «عشق ابدی» چگونه بود؟
در اولین نگاه، آنچه توجه مرا جلب کرد تقابل نمایشی عشق رمانتیک با مکانیزمهای تولید دراماتیک بود. مؤلفههایی مانند «گزینش اغراقشده شخصیتها» که اغلب کلیشههای ذهنی مخاطب را هدف میگیرند، نشان میدهد با ساختاری مهندسیشده مواجهایم، نه یک روایت واقعی. اینجاست که نظریه کاشت به ما یادآوری میکند: تکرار همین تصاویر، میتواند باور مخاطب را نسبت به واقعیتهای عشق شکل دهد.
ـ این برنامه چقدر توانسته است مرز بین سرگرمی و واقعگرایی را حفظ کند؟
اینگونه برنامهها از «واقعنمایی» استفاده میکنند، نه واقعیت. تدوین گزینشی، موسیقیهای احساسبرانگیز، و روایتهای جهتدار باعث میشوند مخاطب تصور کند با زندگی واقعی روبهروست، حال آنکه مطابق نظریه بازنمایی، رسانهها واقعیت را بازتولید نمیکنند، بلکه آن را بازتعریف میکنند، این برنامهها عشق را به عنوان کالای مصرفی ارائه میدهند.
–الگوی عشق ارائهشده در این برنامهها تا چه حد با واقعیت جامعه ایرانی تطابق دارد؟
الگوی ارائهشده مبتنی بر فردگرایی رمانتیک غربی است: هیجان آنی، زیبایی ظاهری، و رقابت. اما در فرهنگ ایرانی، عشق اغلب در بستر خانواده، وفاداری و تعهد رشد میکند. این شکاف گفتمانی میتواند در بلندمدت منجر به تغییر در نگرش جوانان نسبت به مفاهیم بنیادینی چون ازدواج و مسئولیت شود و عشق بدون مسئولیت را طبیعی جلوه دهد.
ـ مسئولیت اخلاقی تولیدکنندگان چنین برنامههایی چیست؟
بر اساس منشور اخلاق رسانهای، تولیدکنندگان باید بین آزادی بیان و مسئولیت اجتماعی توازن برقرار کنند. نمایش رابطههای بیثبات صرفاً برای جذب مخاطب میتواند در ذهن نوجوانان به عنوان هنجار تثبیت شود. مطابق نظریه مسئولیت اجتماعی، رسانه موظف است فراتر از سودآوری به پیامدهای فرهنگی نیز توجه کند و معیارهای صرفا تجاری نمیتوانند توجیهگر ترویج کلیشههای مخرب باشند.
ـ تاثیر این برنامهها بر ذهنیت نسل نوجوان و جوان چیست؟
این برنامهها با عادیسازی روابط زودگذر به سه شکل اصلی بر جوانان اثر میگذارند:
ـ القای عشقهای زودگذر و نمایشی بهجای عشقهای پایدار (براساس نظریه مثلث عشق استرنبرگ)
ـ کاهش تابآوری در حل مشکلات رابطه
ـ اولویتبخشی به ظاهر و جذابیت مادی به جای عمق و معنا در روابط انسانی
ـ چه تفاوتی میان بازنمایی عشق در سینمای کلاسیک و رئالیتیشوها میبینید؟
در سینمای کلاسیک، عشق به عنوان یک روایت هنری با عمق شخصیتپردازی نمایش داده میشود، در حالی که در رئالیتیشوها، عشق یک روند زنده و بدون پایان است، اما در عمل به حواشی و هیجانات سریع تقلیل مییابد. خطر اصلی آنجاست که مخاطب فریب واقعنمایی را میخورد و گمان میکند آنچه میبیند، همان زندگی واقعی است.
ـ آینده این ژانر از برنامهها در ایران را چگونه پیشبینی میکنید؟
اگر بدون نظارت ادامه یابد، شکاف نسلی تشدید میشود و شاهد تبدیل عشق به کالایی نمایشی برای جلب توجه خواهیم بود. اما با آموزش و ارتقای سواد رسانهای، میتوان آسیبها را کاهش داد و مخاطب را نسبت به محتوای مصرفی آگاهتر کرد.
این برنامهها عشق را به یک فرمول از پیشساخته و تکرارشونده تقلیل میدهند. باید به مخاطب بیاموزیم که هر آنچه میبیند، واقعیت نیست، بلکه نسخهای دستکاریشده از آن است. تنها راه، تقویت تفکر نقادانه و آموزش سواد رسانهای است تا جوانان بتوانند بین عشق واقعی و عشق تلویزیونی تمایز قائل شوند.








