وقتی شادی دود و باروت نداشت
- شناسه خبر: 55447
- تاریخ و زمان ارسال: 22 اسفند 1403 ساعت 07:30
- بازدید :

آرزو سلخوری
«آن موقع چهارشنبهسوری یعنی بوی اسپند، یعنی دور هم جمع شدن، یعنی پریدن از روی آتش و خندیدن. حالا شده صدای انفجار و ترس!» این را حاج رضا، پیرمرد ۷۸ سالهای که در یکی از کوچههای قدیمی قزوین زندگی میکند، با حسرت میگوید.
چهارشنبهسوری برای نسل قدیمی ایران چیزی فراتر از یک جشن بود؛ یک آیین، یک رسم خانوادگی و یک شب پر از گرما و دوستی؛ اما حالا، با نزدیک شدن به آخرین سهشنبه شب سال، بسیاری از سالمندان و حتی خانوادهها دچار اضطراب و نگرانی میشوند. این گزارش، روایت مردان و زنانی است که چهارشنبهسوری اصیل را تجربه کردهاند و حالا با نگاه پر از حسرت، تغییرات این جشن را مرور میکنند.
چهارشنبهسوری آن روزها؛ جشنی برای همدلی، نه وحشت
در خانهی قدیمی ننه صغری، پیرزنی ۸۲ ساله، نشستهایم؛ ساعتی از افطار گذشته است و سکوت در کوچه حکمفرماست؛ ننه صغری چای زعفرانی و خرما برایمان میآورد و با همان لحن گرم و صمیمی شروع به تعریف کردن، میکند: چهارشنبهسوری برای ما یک رسم بود؛ دم غروب، بچهها دستهجمعی کوچه را جارو میکردند، مردها هیزم میآوردند و وقتی آتش را روشن میکردیم، همه دور هم مینشستیم.
وی ادامه میدهد: قاشقزنی هم بود؛ دخترها و پسرها چادر سرشان میانداختند، قاشق میزدند به کاسه و از همسایهها شیرینی میگرفتند، آن زمان اگر مجرد بودیم مادرمان با جارو ما را کتک میزد و از خانه بیرون میکرد، معتقد بود که اگر دختر مجرد را در این شب با جارو از خانه بیرون کنید، سال دیگر شوهر میکند.
وی ادامه میدهد: هیچکس نمیترسید، هیچکس نگران نبود. زنها دعا میخواندند، بچهها از روی آتش میپریدند و پیرمردها قصه میگفتند؛ یک شب خوش بود، یک شب که همه با دل خوش به خانه میرفتند.
ننه صغری بیان میکند: چهارشنبهسوری در گذشته، فرصتی بود برای دورهمی و شادی، در بیشتر محلهها، مردم در حیاط خانهها یا کوچههایشان آتش روشن میکردند. خبری از مواد محترقه و انفجارهای مهیب نبود، همه ما شاد بودیم و بزرگترها بر آتش اسپند میریختند تا «بدیها» را از خانه دور کنند اما حالا هر سال با شنیدن صدای ترقهها دلمان به لرزه میافتد.
از قاشقزنی تا فالگوش ایستادن؛ وقتی جشن، رنگ و بوی قصه داشت
حاج محمود، مردی ۸۰ ساله که در گذشته در بازار قدیم قزوین حجره داشته، با لبخندی که پر از خاطرات کودکی است، میگوید: ما رسم داشتیم، رسم قاشقزنی. پسرها و دخترها چادر مادرهایشان را سرشان میکردند، قاشق و کاسه برمیداشتند و خانه به خانه میرفتند؛ اهل خانه هم توی کاسهشان آجیل یا شیرینی میریختند. کسی از ما نمیپرسید چه کسی هستی، رازها محفوظ بود.
وی ادامه میدهد: دخترها هم آن زمان نیت میکردند و پشت دیوار خانهی همسایه گوش میایستادند، اگر صدای خنده و شادی میآمد، یعنی سال خوبی در پیش دارند و اگر کسی دعوا میکرد، نگران میشدند.
حاج محمود با حسرت میگوید: آن موقع از آتش میپریدیم که بلا دور شود، حالا از ترقه فرار میکنیم که زنده بمانیم و انگار چهارشنبه سوری دیگر چهارشنبهسوزی است! نه به بچهها خوش میگذرد و نه به ما که باید نگران فرزندانمان در این شب باشیم.
ننه صغری نیز با گلایه میگوید: ما همیشه منتظر چهارشنبهسوری بودیم، حالا دعا میکنیم زودتر تمام شود، دیگر جرأت نداریم شب بیرون برویم، همهاش وحشت است.
چهارشنبهسوری را باید برگرداند، اما نه به عقب، بلکه به اصلش
از آنها میپرسم آیا چهارشنبهسوری باید حذف شود؟ پیرمردها و پیرزنهایی که با آن بزرگ شدهاند، میگویند: نه، بلکه باید به اصل خودش برگردد.
حاج محمود معتقد است: چهارشنبهسوری مشکل ندارد، ما مشکل داریم که یادمان رفته این جشن برای شادی است، نه وحشت؛ باید به بچههایمان یاد بدهیم که چهارشنبهسوری یعنی کنار هم بودن، یعنی احترام به سنتها.
حاج رضا ۷۸ ساله است و تمام عمرش را در همین محلهی قدیمی گذرانده، جایی که هنوز هم بوی نان تازه و خاک بارانخورده، هوای کوچهها را پر میکند. اما این روزها، وقتی اسفند نزدیک میشود، دلش پر از اضطراب میشود. چهارشنبهسوری که برای او با نور آتشهای کوچک و شادیهای ساده معنا داشت، حالا شبی است که پشت پنجره مینشیند و دعا میکند زودتر تمام شود.
وی در این خصوص میگوید: چهارشنبهسوری یعنی بوی اسپند، یعنی پریدن از روی آتش و خندیدن. مادرها کنار آتش دعا میخواندند، بچهها از روی شعلههای کوچک میپریدند و میگفتند: «زردی من از تو، سرخی تو از من»؛ آن وقتها، شب چهارشنبهسوری همهی کوچه پر از گرما و هیجان میشد؛ کسی از صدای مهیب نمیترسید، هیچکس پشت پنجرهها پناه نمیگرفت. مردها از بازار هیزم میخریدند و در حیاط یا کوچههای خاکی، شعلههای کوچکی به پا میشد. اما چهارشنبهسوری فقط آتش نبود، یک آیین بود، یک شب پر از قصه.
چهارشنبهسوری، جشنی که باید زنده بماند، اما درست
چهارشنبهسوری، بخشی از هویت فرهنگی ما است؛ نسلی که آن را با خاطرات خوش به یاد میآورد، حالا با ناراحتی نظارهگر تغییرات آن است. اما این جشن هنوز میتواند احیا شود؛ نه با روشهای افراطی و نه با حذف کامل، بلکه با بازگشت به روح اصلیاش؛ جشن نور، همبستگی و شادی.
حاج محمود، در پایان حرفهایش جملهای میگوید که شاید خلاصهی تمام این گزارش باشد: «چهارشنبهسوری باید چهارشنبهسوری بماند؛ نه کابوس، نه خطر، بلکه همان جشنی که با آتش گرم میشد، نه با انفجار!»