«هنر مدرن» در جامعهشناسی هنر
- شناسه خبر: 1111
- تاریخ و زمان ارسال: 20 شهریور 1401 ساعت 08:00
- بازدید :

محمد حسام آذربایجانی ـ دکترای پژوهش هنر و استاد دانشگاه
مقدمه
مهمترین ایرادی که به هنرمندان هنر مدرن میگیرند این است که آنها نه تنها از طریق کارهایشان بلکه از طریق کلمات با مردم صحبت میکنند. آنهایی که هنرمندان مدرن را به این خاطر سرزنش میکنند اولا فراموش .میکنند که در رابطهی بین هنرمند و اجتماع تغییراتی صورت گرفته؛ تغییری در آگاهی اجتماعی و ثانیا این حقیقت که هنرمند دربارهی کارش مینویسد و صحبت میکند نتیجهی طبیعی عدم درک صحیح مردم از هنر مدرن است؛ چون آثار هنری در خارج از محدوده آگاهی بسیاری از معاصرین است در نتیجه خود آنها هستند که از هنرمندان توضیح میخواهند. این ایرادها خواه جدی خواه از روی طعنه باعث شده که هنرمندان راجع به آثارشان صحبت کنند.
***
ریشه عدم درک صحیح نسبت به هنرمندان مدرن بیشتر ناشی از این تصویر باطل است که آثار آنها برخاسته از یک نظریه از پیش آماده است. در واقع قضیه برعکس است. نظریه نتیجهی اجتنابناپذیر فعالیت خلاقانه است. هنرمندان درباره هنر نمینویسند بلکه آنها از بطن هنر مینویسند.
حقیقت این است که هنرمندان از نظریات هنریشان همان چیزی را میخواهند که از آثارشان میخواهند. صحت همین امر سبب شده تا اظهار عقیده آنها حالتی شدیدا انتزاعی به خود بگیرد.
این شکافی است که نباید دستکم گرفت و خود یک مانع است زیرا برای افراد عامی درک این نوع معرفی مثل خودکار مشکل است. در نتیجه این نوع روشنگری در هدف واقعی خود شکست میخورد.
مسئولیت عدم درک هنرهای بصری امروز هم متوجه هنرمند نظریهپرداز و هم متوجه بیننده است: در وهله اول بیننده زیرا هنر برای او موضوعی است که او احتمالا برای آن روزانه جز لحظهای کوتاه زمانی صرف فکر کردن نمیکند، زیرا از همان ابتدا شکی ندارد که هنر نشاط میآورد و نیاز به هیچ کوششی ندارد.
***
هنرمند نظریهپرداز به این علت مسئول است که او به ندرت علاقمند به چیزی جدا از هنر است و نظرش این است که او نباید در حد عامه مردم نزول کند (که البته تا آنجا که به کار خلاقهاش مربوط است غیرضروری و در واقع غیرممکن است) بلکه عامه مردم باید خود را به حد او برسانند.
با وجود این عامه چگونه میتوانند خود را به حد نقاش ارتقا دهند در صورتی که به آنها کمک نشود یا به عبارتی نقاش باید به عامه مردم یاری دهد تا اثرش را ببینند و بشنوند و درک کنند.
عامه دنیای درون و برون خاص خود را دارد و هنرمند دنیای دیگری، تفاوت دنیای این دو به قدری زیاد است که عبور از یکی به دیگری امکان ندارد.
هنرمند از دنیای درون و برون خود در قالب کلمات و تصاویری صحبت میکند که به آسانی به آنها میرسد زیرا آنها عناصری از دنیا هستند که او به تنهایی داراست. دنیای عامه کاملا متفاوت است و کلماتی را که برای بیان عقایدش به کار میبرد کاملا ویژه دنیای خود اوست.
افراد مختلف که هر یک دنیای درون و برون متفاوتی دارند واضح است که درکشان نمیتواند یکی باشد. نمونههای زیر این امر را روشن میکند. کافی است که نشان بدهیم چگونه حتی یک عبارت واحد برای افرادی با محیطهای متفاوت تعابیر کاملا متفاوتی پدید میآورد.
هنرمندان مدرن عبارت “شکلدهی فضا” را برای اینکه بیننده بتواند به کارشان نگاه کند به کار میبرند. هنرمندی که مشغله ذهنیاش در شکلدهی فضا است و با آن درگیر است این عبارت همچون واژه شکستگی برای پزشک جراح برای او روشن است. فرد عادی مفهومی کاملا متفاوت از فضا و شکل دادن دارد، بنابراین فضا برای او فرمی فیزیک و دارای عمق را القا میکند که به شیوه هنرمندان گذشته با پرسپکتیو نشان داده میشود.
***
برای هنرمند خلاق مدرن، فضا سطحی قابل اندازهگیری نیست و حدود معینی ندارد، بلکه تصوری از گستره است که از رابطه بین یک وسیله شکل آفرین (مثل خط، رنگ) و وسیله دیگر (مثل صفحه تصویر) برمیخیزد. این تصور از گستره یا فضا سنگ محک قوانین اصلی همه هنرهای بصری است زیرا هنرمند باید اصول آن را درک کند. بنابراین فضا برای او کشش ویژهای است که با کشیدگی فرمها، سطوح یا خطوط خلق میشود. کلمه شکل دادن برای او تجسم قابل رویت روابط بین فرم (یا رنگ) و فضا و فرمها یا رنگهای دیگر است.
همانطور که میبینیم این دو تفسیر با هم بسیار تفاوت دارند. این مسئله اگر نشان میدهد که تفاوتی اساسی و بزرگ بین هنرمند و فرد عادی در درکشان از یک عبارت واحد وجود دارد پس فرد عادی دیگر امکان ندارد آن مفاهیم بیشماری را به چنگ آورد که او را قادر میسازد به سوی درک خود بهخود هنری پیش برود.
این نه تنها در مورد فرد عادی بلکه در مورد آن افرادی که به طریقی علاقمند به هنرهای بصری هستند نیز صدق میکند.
اگر اغتشاش فکر در اصطلاحات هنرهای بصری یگانه عامل فقدان درک و تعابیر ناصحیح باشد چارهکار ساده است، متاسفانه مشکلات دیگری وجود دارد که درک را مانع میشود.
عامل دیگر را باید در جاهای دیگر جستوجو کرد؛ چون افکار قدیمی هنرهای بصری منسوخ شده و دیگر اعتباری ندارد. اصولی جدید برای افکار مورد نیاز است و یا یک سیستم جدید آموزشی برای دادن دیدی جدید به فرد عامی و تنویر فکر او یا تجدید بنای آن ضرورت دارد. درست همان طور که دیگر مگس اسپانیایی در طب برای مداوا تجویز میکند.
امروزه سفر از یک سرگرمی صرف به ابزاری برای کسب دانش و شناخت، درک دیگران، درک جهان پیرامون و حقایق آن و غنای بینش و نگرش در انسان تبدیل شده است. گردشگری میتواند در بافت شهرهای خلاق متجلی شود. شهر خلاق شهری است که در آن بیشتر به میراث ناملموس توجه میشود تا میراث ملموس. در چنین شهری، فرهنگ و خلاقیت با هم ترکیب میشوند تا باعث تمایز و ایجاد ارزش و مزیت رقابتی شوند. برند گردشگری شهرهای خلاق ایران باید از تاریخ، فرهنگ و صنایع خلاق آن استخراج شود، همچنین باید متمایز، پایدار، معتبر و برای ذینفعان جذاب باشد و بتوان آن را با ارتباطات و تعامل جایگزین کرد. از سوی دیگر رنگ دارای معانی نمادین است. در زندگی انسان؛ پدیدهای عینی ـ ذهنی است که میتواند دلگرمکننده و جالب باشد و حامل معانی عمیق باشد و پیام اصلی خود را به مخاطب خود برساند. همچنین مشخص میشود که در میراث ملموس و ناملموس تمدن ایرانی، رنگها معانی عمیقی داشتند و صرفاً تزئینی نبودند. بنابراین، استفاده از نماد رنگی برای شهرهای سرآمد در صنایع خلاق در برند گردشگری ایرانی شهرهای خلاق ضروری است.
ـ منابع
مبانی زیبا شناسی هنر اسلامی
جامعه شناسی هنر
آرای متفکران در باب هنر
زیباشناسی هنر
اسطوره هنر
مطالعات تطبیقی هنر