«هادیآباد» در محاصره افغانها
- شناسه خبر: 41024
- تاریخ و زمان ارسال: 24 مرداد 1403 ساعت 07:30
- بازدید :
آرزو سلخوری ـ وقتی از کوچههای قدیمی این محله عبور میکنید، بلافاصله متوجه تغییرات جمعیتی میشوید. حضور پررنگ افغانها در این محله، به چشم میآید. وارد یکی از این کوچهها میشوم، در گوشهای از کوچه، مردی افغان با چهرهای خسته، در حال حمل کیسههای سنگین بر روی دوش خود است و کودکی کوچک، با چشمانی که ترکیبی از ترس و کنجکاوی است، از کنار دیوار آجری عبور میکند در حالی که زیر چشمی من را دنبال میکند. صدای خندههای کودکان ایرانی و افغان با هم ترکیب شدهاند و من فکر میکنم آنها به دنبال جایی امنتر و بهتر آمدهاند و چه جایی بهتر از اینجا!
اینجا هادیآباد است، یکی از محلات قدیمی قزوین که اگر چه از نگاه مسئولین همواره محلهای ناتنی بوده است اما برای ما، که در این محله رشد کردهایم، محلهای اصیل محسوب میشود؛ محلهای که اگر نگاه منفور پایین شهری را از آن برداریم خواهیم دید که چه ستارگان ورزشی و بزرگان علم و سیاستزادهایی در این محل بودند و هستند و در اینجا رشد کردهاند.
محلهای با صفا که رنگ زندگی در آن میدرخشد و هنوز لبخند بر لبان مردمانش است. چندین سال از بیمهری مسئولین نسبت به این محله میگذرد. محلهای که به بهانه بهسازی و نوسازی بخشی از مناطقش تخریب شد و حالا با قدم زدن در کوچه و پس کوچههای آن با آوارهایی از ساختمانهای تخریب و رها شده روبهرو میشویم؛ از آن آوار که بگذریم میتوان گفت محله به تصاحب افغانها درآمده و هویت واقعی آن در حال تخریب است.
در کوچههای پیچدرپیچ و باریک هادیآباد، صدای زندگی روزمره با آمیختهای از گویشهای مختلف، حال و هوای خاصی به محله بخشیده است. اینجا، جایی است که تاریخ و فرهنگ به هم گره خوردهاند و ساکنان قدیمی همچنان با خاطراتی از روزهای گذشته در این محله زندگی میکنند. اما این روزها، تغییرات زیادی در هادیآباد رخ داده است.
وقتی از کوچههای قدیمی این محله عبور میکنید، بلافاصله متوجه تغییرات جمعیتی میشوید و حضور پررنگ افغانها در این محله، به چشم میآید.
صفیهخانم یکی از ساکنان قدیمی هادیآباد است که از زمان ازدواجش در این محله زندگی میکند یعنی حدود 45 سال؛ او در حالی که از پشت پنجره به کوچه خیره شده و بازی کودکان را نگاه میکند، میگوید: «ما همیشه در این محله احساس آرامش میکردیم حتی ساعت 10 شب هم برای خرید به تنهایی به خیابان میرفتیم، همه همدیگر را میشناختند و روزهای خوبی را با هم سپری میکردیم. اما حالا… نمیدانم، احساس میکنم که همه چیز تغییر کرده است و با توجه به خبرهایی که میشنویم دیگر جرات نمیکنیم شبانه و تنهایی به بیرون برویم انگار افغانها زندگی ما را دزدیدهاند.»
حضور افغانها در این محله، به طور خاص در سالهای اخیر، نگرانیهایی را در بین ساکنان محلی ایجاد کرده است. بسیاری از آنها از تغییرات فرهنگی و اجتماعی نگرانند و احساس میکنند که هویت محله در حال از دست رفتن است.
در هادیآباد، این روزها دیگر صدای خندههای کودکان در کوچههای باریک و پر پیچ و خم آن، تنها از سوی خانوادههای ایرانی نیست. دختران جوان افغان، با چهرههایی معصوم و پوششهای سنتی، به همراه مادران خود در گذرهای قدیمی محله دیده میشوند. اما این دختران، برخلاف همسالان ایرانی خود، زودتر از آنچه تصور میشود، با زندگیای جدید روبرو میشوند؛ زندگیای که در آن، کودکانههایشان در ازدواج زودهنگام رنگ میبازد. بسیاری از آنها، در حالی که هنوز درکی از دنیای بزرگسالان ندارند، وارد زندگی مشترک میشوند؛ دغدغهای که برخی از ساکنان قدیمی محله را نگران کرده است. آنها از این میترسند که این تغییرات فرهنگی و سنتهای متفاوت، به مرور زمان بر فرزندان خودشان نیز تأثیر بگذارد.
برخی از اهالی معتقدند که این روند میتواند باعث کاهش فرصتهای تحصیلی و اجتماعی برای این دختران شود و آینده آنها را تحت تاثیر قرار دهد. این نگرانیها در گفتوگوهای روزمره مردم به وضوح به چشم میخورد.
مرضیه 38 ساله است و در یک آرایشگاه کوچک در هادیآباد فعالیت دارد، او میگوید: «دختران افغانی با دختران ایرانی تفاوت زیادی دارند، در این مدت کوتاه یعنی 6 ماه میتوانیم بگویم چند دختر 11 تا 13 ساله به آرایشگاه آمدهاند و خواستند با من کار کنند، همه آنها به دنبال این هستند که کمک خرج خانه باشند. با دو نفر از آنها همکاری کردم و ماهی 300 هزار تومان به آنها میدادم اما هر دوی آنها ازدواج کردند آن هم در سن 11 و 12 سالگی! بعد از آن گفتند شوهرشان اجازه نمیدهد که دیگر کار کنند.»
وی ادامه میدهد: «حالا دختران نوجوان ایرانی از ازدواج فراری هستند اما دختران افغان گویا باید تا 16 سالگی ازدواج کنند، این فرهنگ ازدواج زودهنگام گاهی نگرانم میکند نکند دختر 9 ساله من که با آنها هم بازی است هم بخواهد در این سن ازدواج کند یا چیزی که مناسب سنش نیست را یاد بگیرد. افغانها بسیار افراد درستکاری هستند اما این تفاوت فرهنگی واقعا نگرانکننده است.»
محسن موسوی جوان 27 ساله و از ساکنان قدیمی هادیآباد، در این باره میگوید: «محله ما همیشه یکپارچه و متحد بود، همه همدیگر را میشناختند و اگر مشکلی پیش میآمد، با کمک هم آن را حل میکردیم. اما حالا با حضور تعداد زیادی از افغانها، احساس میکنیم که هویت محله ما در حال تغییر است. من نگران آینده فرزندانم هستم. حالا بچههای ما با فرهنگی متفاوت بزرگ میشوند و این ممکن است تاثیرات منفی روی تربیت و آینده آنها بگذارد.»
وی ادامه میدهد: «دیگر نمیتوانیم همان ارتباطات اجتماعی قدیمی را با همسایگانمان داشته باشیم، چرا که فرهنگها و عادات متفاوتی وارد محله شده است.»
در لابهلای این نگرانیها، داستانهایی از دوستی و همزیستی نیز به چشم میخورد. در برخی از بخشهای محله، رابطهای گرم و صمیمی بین افغانها و ایرانیها شکل گرفته است. این دوستیها از صرفاً یک سلام و علیک ساده فراتر رفته و به رفت و آمدهای خانوادگی منجر شده است. آنها به خانههای یکدیگر دعوت میشوند، دور هم مینشینند و از روزمرگیها و مشکلاتشان میگویند. این صحنهها، امیدی را در دل محله میتاباند؛ امیدی به این که شاید بتوان با پذیرش تفاوتها و احترام به فرهنگهای مختلف، زندگیای مسالمتآمیز و سرشار از درک متقابل ساخت.
از سوی دیگر، افغانها نیز با دشواریهای زیادی در این محله مواجه هستند. آنها به دنبال مکانی امن و پایدار برای زندگی آمدهاند، اما با چالشهایی مانند بیگانگی فرهنگی و اقتصادی روبرو هستند.
آقای حسینی یکی از افغانهای ساکن هادیآباد، با نگاهی پر از امید با گویش افغانی میگوید: «ما از ناامنی و جنگ در افغانستان فرار کردیم. اینجا به دنبال صلح و آرامش هستیم. میدانیم که ممکن است بعضی از مردم ما را نپذیرند، اما ما تلاش میکنیم که خودمان را وفق دهیم و با مردم محلی همزیستی کنیم.»
شریفه از افغانهای ساکن محله نیز معتقد است: «زندگی در ایران برای ما سختیهایی دارد، اما ما تلاش میکنیم که خودمان را با شرایط وفق دهیم. با این حال، از برخوردهای بعضی از مردم محلی ناراحت میشویم. امیدوارم که بتوانیم در اینجا به خوبی زندگی کنیم و فرزندانمان آینده بهتری داشته باشند.»
این تضاد احساسات در هادیآباد، نمایانگر یک واقعیت پیچیدهتر است. از یک سو، حضور افغانها به محله زندگی جدیدی بخشیده است؛ آنها فرهنگ و سنتهای خود را به ارمغان آوردهاند و این تبادل فرهنگی برای همه ما نگرانکننده است و نتیجه این همزیستی پیچیده، هنوز مشخص نیست.
اما آنچه که روشن است، این است که هادیآباد به محلهای تبدیل شده که در آن فرهنگها با هم تلاقی میکنند، ساکنان این محلات از مسئولان محلی انتظار دارند تا با برنامهریزی و مدیریت بهتر، از تمرکز بیش از حد اتباع خارجی در مناطق اصیل قزوین جلوگیری کنند. این اقدام میتواند به حفظ هویت و اصالت محلات ما کمک کند و همزمان باعث شود تا اتباع خارجی نیز بهتر در جامعه قزوین ادغام شوند .
مشکلاتی نظیر فرسودگی بافت شهری، کمبود امکانات و خدمات اجتماعی، و افزایش بزهکاری در این مناطق به شدت احساس میشود و دیگر جایی برای دغدغه سکنی اتباع غیرمجاز در این محله وجود ندارد.