هادیآباد، آفاق خانم و یک مشت نعناع خشک!
- شناسه خبر: 42024
- تاریخ و زمان ارسال: 10 شهریور 1403 ساعت 07:30
- بازدید :
امید مافی
پسکوچههای هادیآباد در آن سوی قزوین از عطر دستهای آفاق خانم پر شده است. انگار فقر تمام سیمای آفاق خانم را پوشانده که زیر هرم آفتاب در جلوی خانه نقلی اجارهایاش لیف و کیسه و صابون میفروشد تا وقتی به آرزوهایش فکر میکند، دلش چنگ نخورد. موهای برفی، صورت اصلاح نشده، چهره شکسته، پاهایی با دمپایی پلاستیکی و چادر کودری رنگِ نخ نما شدهاش او را از خردهریز خاطرهها جدا و به اشباح هولناک سنجاق کرده است.
زنی که زیر شلاق گرما از کودکان محله میخواهد جرعهای آب خنک برایش بیاورند تا مقابل خورشید کم نیاورد.
شوهر آفاقخانم که تا همین چند ماه پیش با موتور مسافرکشی میکرد، مدتی است اسیر بیماری «اماس» شده و دیگر تاب قدم برداشتن ندارد.توان نفس کشیدن و با موتور لکنته گاز دادن و دست آخر سق زدن به نان و پنیر و سبزی در ایستگاهی خاموش. مرد خانه رو به قبله دراز شده از بس که دارو ندارد، مرهم ندارد، جان ندارد، حتی آه هم ندارد.
آفاق خانم این روزها علاوه بر واکس زدن کفشهای عابران در خیابان هادیآباد، به لطف دخترکان محل یک پیج اینستاگرام زده و توی آن پیازداغ، سیرداغ، نعناع خشک و شیرمال میفروشد.
آفاق خانم به هر جان کندنی که شده سیصد تا فالوور دست و پا کرده و امیدش این است پول دوا و داروی مرد رنجوری که کنج خانه سیگار را با سیگار روشن میکند با فروش پیازداغ هایش تامین شود تا دستش به سوی هر مرد و نامردی دراز نشود.
دنیا جای غریبی است. یک سو سلبریتیها با میلیونها فالوور از خاطرات سفر به مالدیو و جزیره موریس حرف میزنند و سوی دیگر آفاق خانم با زبان و بیزبان تبلیغات محصولاتش را میکند تا آخر شهریور شوهر درماندهاش را برای شفا به امامزاده داود ببرد و کاری کند چشمهایی که سوسو میزنند، خاموش نشوند.
در این شهر نامتوازن که اینفلوئنسرها و فشنبلاگرها در طرفهالعینی به آنچه در ذهن میپروراندند میرسند باید از ته دل دعا کنیم پیاز داغ آفاق خانم روی دستش نماند و شیرمالهایش کپک نزند تا از پشت عینک ظریفش دستهای خدا را با دست هایش لمس کند.
زن پنجاه ساله خسته از کدبانو بودن با دو استکان کمر باریک چای لب سوز کنار شوهرش مینشیند و پس از پوشاندن پیراهن اتو کشیده بر تن مردش زیر گوشش میگوید خدا بزرگ است و هر قدر هم سرش شلوغ باشد، نیم نگاهی به پاپتیهای هادیآباد خواهد کرد. خدایی که نسیم را به قدر توفان، خزان را به قدر بهار و فقیر را به قدر غنی دوست دارد و دست زیر چانه برای خوشبختی مخلوقاتش نقشه میکشد!