نگرشی بر «خود زندگی»
- شناسه خبر: 6017
- تاریخ و زمان ارسال: 21 آذر 1401 ساعت 12:19
- بازدید : 113
اگر ما بزرگسالان با نگاه آرمانگرایانه و آرزوهای عملی نشده خودمان آن را پیچیده نکنیم، خود زندگی، مفهوم خیلی پیچیدهای نیست، به ویژه برای کودکان، نوجوانان وجوانان این مفهوم بسیار ساده و واقعی است. خود زندگی اول، رَبَّنَا آتِنَا فِیالدُّنْیَا حَسَنَهً و دوم وَ فِیالآخِرَهِ حَسَنَهً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ) (بقره: 201)، همین زمین خاکی، توپ و گل زدن و گل خوردن، غذا خوردن و شاد بودن، احترام گذاشتن و احترام دیدن، کمک کردن و … است. بر خلاف نظر دور و دراز ما بزرگترها با گذشته ناامن روانی و اقتصادی، سخت و دشوار نیست.
“خودزندگی”، راضی نگه داشتن همگان، تغییر دیگران، سرتاسر شادی و یا غم، قرار و بی قراری دایمی،فقط یادگرفتنی در مدارس و دانشگاه ها نیست. خودزندگی همواره قرین با حاشیه امن نیست. همه حواشی و متن زندگی یعنی حل مساله، یعنی تلاش و جستجوی، یافتن راه حل مسایل برای زنده ماندن و زنده ماندن خوب برای رشد و تکامل، پیوسته به دنبال بهروزی بودن است.
خود زندگی از دو بعد مادی و معنوی تشکیل شده است. بعد مادی هر آنچه لازمه زنده ماندن و رشد است را دربر می گیرد و زیربنای زندگی بهتر و طی کردن آسان مراحل رشد همه جانبه است. در بعد معناداری، “آزادی” و انتخاب پر رنگ ترین عنصر آن است.
در بعد مادی وظایف ما به عنوان والدین و دولت تامین هر چه بیشتر و بهتر آن است. از تغذیه سالم تا امکانات ورزشی و تفریحی تا مراکز یادگیری و آموزشی شاد و متناسب با نیازهای فرایند رشد آنان را در بر می گیرد.
در بعد “آزادی” مهمترین رویکرد، تقویت اراده یعنی کسب قابلیت انتخاب سنجیده و اقدام قاطع برای بهزیستی است. تحقق این مهم مستلزم تربیت کردن و نه دلخواه بارآوردن مطابق منویات خودمان است. ما والدین و دولتها تمایل داریم فرزندانمان مطیع، مودب، غرق درس و مشق، موفق در کنکور، حرف شنو، آیندهنگر فردی، خلاصه آنگونه که ما دوست داریم و تشخیص میدهیم خوب است باشند. این دقیقا اگر سلب آزادی نباشد، محدود کردن آن است. چون تربیت فراهم کردن و ایجاد شرایط مادی و معنوی به منظور شکوفایی استعدادهای خدادادی برای خود زندگی است. این مهم از وظایف دولت است که ضمن تامین بعد مادی، موظف به تهیه برنامهها و نظام آموزشی مطلوب است که زمینه انتخاب عقلانی را در آنان از طریق استدلال فراهم کند.
اگر بتوانیم علاوه بر تامین مناسب بعد مادی، شرایط رشد متناسب با استعدادهای خدادادی آنان را فراهیم کنیم، انتخاب آگاهانه و متناسب با داشتهها را برایشان همواره میکنیم، بدین ترتیب فرایند کمال آنان را تسهیل کردهایم. این فرایند برخلاف جستجوی منویات و آرزوهای خود در آنان است. ما با انتخاب مسیر زندگی معنوی آنان درواقع این بعد از زندگی را محدود میکنیم. از طرف دیگر، اگر نتوانیم بعدی مادی متناسب با نیازهای آنان را برآورده کنیم، بعد انتخاب آنها با دشواری تحقق خواهد یافت. بنابراین، باید در بلندمدت منتظر اعتراض و عصیان آنها باشیم.
برای نمونه: یکی از اهداف مهم نظام آموزشی پس از انقلاب، تربیت دینی است. از این رو تربیت انسانهایی کارآمد، اخلاق مدار، دینی و پیرو برنامههای دولت دینی در دستور کار نظام آموزشی بوده و هست. برای این منظور، مباحث دینی به طور مستقیم و غیرمستقیم وارد نظام آموزشی شد. پُست معاونت پرورشی و مربی پرورشی تعریف شد. مراسم سیاسی و مذهبی، حماسههای جاوید و نماز جماعت در برنامههای مدارس گنجانده شد، چارچوبها و مقررات مذهبی بر تعاملات در مدارس حاکم شد. در دانشگاهها نیز دروس اسلامی به مجموعه دروس اضافه شده، معمولا برای هر رشته تخصصی نیز واحدهای اسلامی مرتبط با آن رشته تعریف شد. نهاد نمایندگی ولی فقیه و دیگر نهادها با هدف ایجاد فضای معنوی با رویکرد دینی در دانشگاهها ایجاد شد. هزینههایی از منابع عمومی صرف تحقق این هدف مهم نگرشی و ارزشی شده و میشود.
پس از انقلاب، سه پیمایش ارزشها و نگرشهای ایرانیان در سالهای 1379، 1382 و 1394 انجام شده است. در این پیمایش (نگاه: وزارت ارشاد اسلامی. ارزشها و نگرشهای ایرانیان، سال 1394) نمونه مورد پژوهش پانزده هزار نفر در 31 استان کشور شامل مراکز استانها، یک شهر از هر استان و حداقل دو روستا از هر شهر مورد مطالعه بوده است. در سومین مرحله پیمایشهای یادشده نشان داده شده است که بیش از 62 درصد مردم معتقدند که دینداری نسبت به پنج سال قبل تضعیف شده و در پنج سال آینده نیز بدتر خواهد شد. گرچه اکثریت جامعه به خدا و آخرت معتقدند اما بیش از 41 درصد اصلا نماز نمیخوانند و کمتر از 59 درصد گاهی و یا همیشه نماز میخوانند. بیش از 49 درصد اصلا روزه نمیگیرند و بقیه به ندرت، گاهی و یا همیشه روزه میگیرند. بیش از 78 درصد هرگز واجبات مالی پرداخت نکردهاند. اکثریت، مناسک دینی را به ندرت و یا گاهی انجام میدهند. نشانههای گسترش دین فردی شده که مغایر با دین رسمی و تاریخی است کاملا مشهود است. (دین فردی شده، در این نوع دینداری، برخی مقولات دینی را کنار گذارده و بخشی را بر حسب تفسیر شخصی خویش و گاه از سایر ادیان وارد میکند. در این نوع نگاه بُعد جمعی دین کنار گذارده میشود). برخلاف تاکید نظام آموزشی، فقط کمتر از 31 درصد معتقدند که دین باید در سیاست ورود کند. آمارها نشان میدهند که نسبت تضعیف دین رسمی و گستره دین فردی در مردان، جوانان، تحصیلکردگان و مجردها و ساکنین شهرهای بزرگ، بیشتر از میانگینهای یادشده است. به نظر میرسد، این امر نشان دهنده شکاف بین نسلی، عدم تاثیر روش بار آوردن در جامعه و مراکز آموزشی که دنبال می شود است.
علاوه بر سه پیمایش سراسری، شواهد عینی، مشاهدات نامنظم و مطالعات موردی نگارنده همین موارد را تایید میکند. در واقع اگر امروز از هر ایرانی در این باره (میزان کارآمدی برنامهها و سرمایههای صرف شده برای بارآوردن مردم، به ویژه جوانان را چگونه ارزیابی میکنید) سوال شود، جواب آنها با اندکی تفاوت “کم” خواهد بود.
درنتیجه، ما در توجه کردن به خود زندگی فرزندنمان غفلت کردهایم. در بعد مادی امکانات متناسب بارشد همه جانبه آنان را در حداقل ممکن تعریف و تامین کردیم (نگاه کنید به امکانات مدارس، چهاردیواریهای خشک و بیروح) و در بعد معنوی با تعریف و تحدید آزادی آنها، آنان را در “انتخاب احسن” معطل گذاشتهایم.
نادیده و یا کم اهمیت قلمداد کردن خود زندگی که مبتنی بر نیازهای اساسی است، در نهایت خودبیگانه پنداری را دامن خواهد زد. رعایت الزامات فرایند رشد مادی و معنوی انسان که منطبق با ناموس خلقت است در پرورش انسان ضروری و عدم رعایت آن، انحراف از صراط مستقیم است.
به گمانم با مورد نظر قراردادن میزان تحقق اهداف “سند تحول بنیادین” که هدف اصلی در آن تربیت عبد صالح برای زندگی پاک( حیات طیبه) است و از سال 1391 با دریافت فرمان اجرا تا کنون ده سال را پشت سر گذاشته، یعنی دربرگیرندگی آن شامل همه دانشآموزان سوم ابتدایی تا خروجی سال 1401 که شامل همه دهه هشتادیهای امروز است. با اجرای آن در واقع امروز باید از جامعهای برخوردار بودیم که آرامش، درستکاری، راستگویی، امانتداری، تقدم منافع ملی بر منافع شخصی، حفظ محیط زیست، رعایت حقالناس، حرمت و مرجعیت نهادهای فرهنگی ایرانی ـ اسلامی و … در آن موج میزد. وضع موجود چنین دستاوردی را نشان نمیدهد. اگر شواهد عینی در کف جامعه و خودزندگی موفقیت یک سند مهم را بعد از ده سال اجرا، ولو کم نشان ندهد، آیا نباید مورد بازنگری قرار گیرد؟!
بازاندیشی در نگرهها و روشهای پیشین امری ضروری است. هیچ انسان معتقد به روز جزا، منصف، توسعه یافته و فضیلت خواه شریف، بر راه رفته پاسخ نداده پافشاری نمیکند و در پیشگیری از ضرر زیاد تعلل نمیکند.
“تربیت” هم در حوزه نظر و هم در ساحت عمل، به ویژه در مدارس و دانشگاهها نیازمند بازنگری اساسی است. امروز مدارس با روشهای رایج قدیمی نصیحت محور و با تاکید بر حفظ و ازبرکردن برای خوشبختی در آینده، و بیگانه با خود زندگی، جاذبههای تربیتی خود را از دست دادهاند. که بهسازی آن نیازمند توجه تخصصی است.
مراکز تربیتی نباید با ملاکهای جناحی و تقسیم مسئولیتها بر اساس خودی و غیرخودی و خود انقلابی و ارزش پنداری بیش از این مورد کملطفی قرار گیرند. خسارات کم توجهی، توجه و تاکید بدون پشتوانه علمی و ناآگاهانه بر روشهای پاسخ نداده، در بلندمدت غیرقابل جبران خواهد شد. دامنه این خسارات از عدم شکلگیری هویت شایسته ایرانی و اسلامی، تمایل به مهاجرت، احساس مسئولیت کمتر درباره سرنوشت کشور، عدم احساس تعلق تا تضعیف سرمایههای اجتماعی و انسانی را دربرمیگیرد. تربیت در خود زندگی ریشه میدواند و در زندگی ثمر میدهد. در غیر این صورت، ممکن است هدف متعالی انسانسازی آن به ابزاری غیرسودمند تولید مدرک تبدیل شود و دو شخصیتی شدن، ریاکاری، تقلب و فساد را تقویت کند. به گمانم، یکی از مهمترین دلایل اعتراض و قیام مبهم و تا حدودی بیهدف دهه هشتادیها را باید در طاق شدن آستانه تحمل آنان در غیرواقعی و ناجور بودن نظام آموزشی با مفهوم خود زندگی آنان جستجو کرد.