نقد و تاملی بر نمایش «شهرآشوب»
- شناسه خبر: 38037
- تاریخ و زمان ارسال: 10 تیر 1403 ساعت 07:30
- بازدید :
سعید عاشقی ـ شاعر و منتقد ادبی
خندیدن نوعی مقاومت است.
جملهای کوتاه و در عین حال عمیق که پنداری زبان حال جامعه فعلی ماست از زبان هرتا مولر نویسنده نوبلیست آلمانی زبان. با این حساب اما شخصا معتقدم که خندیدن و خنداندن آداب و الزامات و مرزهایی دارد که نیازمند مطالعه، بررسی و شناخت ماست از مقوله هنر، هنرمندی و چگونگی پیوندشان با مخاطب و سپس تاثیر و تاثرات عنصر زمان و مکان بر این مثلث.
برای درک بهتر این منظور بد نیست به اختصار مروری داشته باشیم بر کلان واژه طنز یا به قول غربیهای لاتینتبار ساتیر satire که معمولا به ظرفی اطلاق میشده، پر از میوههای متنوع که به یکی از خدایان فلاحت و زراعت هدیه میکردند.
سبد یا ظرفی که در داخل آن از حیث تنوع و گستردگی و قرابت با مفاهیم پیوند یافته با درخت پربار طنز و طنازی، محصولاتی چون کمدی، فکاهه، هجو، استهزا، کنایه و تهکم (….) بر شاخسار خود رویانیده و ضمن تشابهات فرمی کارکردهای محتوایی متفاوتی با همگنان خود داشته و دارد.
با این مقدمه برگردیم به نمایشنامه شهر آشوب.
اثری کاملا کلاسیک ـ در حوزه ژانر ـ که فراتر از ابعاد معمول و مرسوم در قالب سیاه و سیاهبازی، بیادعا و عاری از دغدغهها و انگارههای مدرنیسمی و پسا مدرنیسمی (فارغ از هر سنجش و قضاوت و مخالفتی که این روزها بیش از پیش در معرض آثاری متاثر از این دستخوانشها هستیم).
تعمدا به معرفی و ارائه پتانسیلهایی از گونه و فورمتی قدمایی و مبتنی بر سنت پرداخته و کارگردان به همراه عوامل اجرایی کوشیدهاند تا با تکیه بر بخشی از پتانسیلهای فرهنگی/ تاریخی/ قومی از زیستار اجتماعی و ذهنیت مخاطبان عمومی که بعضا با مقوله هنر و زیباشناسی از دریچهای دیگر انس و الفت دارند با محوریت قرار دادن کاراکتر سیاه پرده بردارند.
همانطور که میدانید شخصیت سیاه و نمایش سیاهبازی طبق متون و منابع، خوشبختانه در ایران خاستگاهی قدیمی و پرمایه دارد چنانچه مهرداد بهار اسطورهشناس معاصر آورده:
سیاه شخصیتی خوشیمن و سرورآفرین است همانند حاجی فیروز که با رخساری سیاه و جامهای سرخ ظاهر شده و چهره سیاهش گویای بازگشت او از جهان مردگان و لباس قرمزش گویای به جریان افتادن خون و زندگی دوباره است.
در همین راستا همچنین استاد بیضایی نیز در رابطه با قدمت و اهمیت نمایش حول شخصیت سیاه در کتاب «نمایش در ایران».
مطالبی ارزشمند پیرامون این شخصیت تیپیکال آورده است.
و اما شهر آشوب برآیندیست از تجربه و آگاهی پراتیک حول ژانر و قالبی یادمانی که بدون ادا و ادعاهای مدرنیسمی مرسوم در صدد خوانشی معاصر و احیا و بازنگری در قابلیتهای اینگونه نمایشی سنتی است تا با توجه به اهمیتی که داشته و طی دهههای اخیر از رونق آن کاسته شده و بازیگران و دستاندرکاران آن مورد بیمهری قرار گرفتهاند.
حال جای امیدواری است که کیوان حبیبی هنرمند و دانشآموخته تئاتر بر اساس متنی از خانم شهناز روستایی با محوریت قرار دادن مولفههای ژانر روحوضی و کاراکتر سیاه در صدد اجرای نمایش مفرح و شادمانه شهر آشوب برآمده و در حین روایتگری بر اساس قواعد و اقتضائات این شیوه کلاسیک فضاها و موقعیتهایی کمیک و نئوکلاسیک و در ادامه حتی گزارههایی متناسب با دنیای امروزی خلق و به نمایش درآورده است.
تعلق خاطر حبیبی به اینگونه نمایشی و همچنین مطالعات تحصیلی و آکادمیک وی و مضاف بر آن تمایلات و استقبال طیف وسیعی از مخاطبان به قوالب و فرمهای متعدد و متنوع کمدی و فکاهه و شادیآور (که طی ۴/۵ سال اخیر شاهد بروز و ظهور اشکالی از آن در استان بودهایم) فرصتی را رقم زد تا ضمن توجه به همان مفهوم ساتیر (سبد میوههای درخت طنز) با ابعاد ریشهایتر و مسبوق به سابقه این پشتوانه غنی و تاریخی آشنا شده و به مثابه امکانی برای بهرهمند شدن از پیشنهادات موجود برای آگاهی بیشتر مخاطب، فراتر از خندیدن به صرف خنده به نمایش شهرآشوب نگاه کنیم.
بیتردید در بستر وسیع طنز شاهراه و معابر و منافذ متفاوتی قابل تشخیص است که شناخت صحیح و معرفی درست آنها بیش از همه بر عهده هنرمندان کاربلد و آگاه در این عرصه است تا بتوانیم شاهد تولید آثاری مطلوب و هم راستا با تعالی و رشد مخاطب در زمینه فرهنگ و هنر به ویژه طنز فاخر و اصیل باشیم.
به همین سبب با اشاره به بعضی از قابلیتها و کاستیهای این اثر ـ فارغ از مفهوم نقد و بررسی تخصصی ـ مواردی را به شرح ذیل مرور میکنیم.
۱: توجه کارگردان در بکارگیری بازیگران پر تعداد (اقدامی که معمولا در شیوه سنتی نمایش تخت حوضی مرسوم نبوده و بازیها در نهایت به ۴ یا ۵ نقشآفرین محدود بوده است).
به ویژه بازیگرانی قابل و مجرب مانند فرشته مصطفیپور ـ عمار رسولی ـ امیر امیدیراد ـ آذر متفکر و رضا قدیانی را میتوان از نکات مثبت این نمایش برشمرد.
۲: استفاده از برخی روندها و شگردهای امروزین با رویکرد فاصلهگذاری ـ به منظور تمایز سیاه از سیاهپوش ـ (که پیش از این غالبا نقش بازیگران سیاه را، اشخاصی شاخص و تجربهمند همچون سعدی افشار ـ «عطا صفرپور و انصافی ایفا میکردند.) که لاجرم امروزه بنا بر اقتضائات زیباشناختی، اجتماعی و مواجهه فراشخصیتی کارگردان/ بازیگر، این انحراف از تیپ و کلیشه خود میتواند بسامدی از فاصله گذاری تلقی شده و حتی منجر به نگاه و نوعی عادت زدایی از مخاطب عام گردد.
۳: ایجاد فضا و بستر تعامل و تبادلات کلامی و شوخی خارج از متن با تماشاچی با پرداختن به برخی موتیفهای گفتاری و اصطلاحات رایج در محاورات روزمره ـ به بهانه نقد شرایط موجود، طعنهزنی و تعریض به ساختار نامناسب اجتماعی و سیستماتیک و…. جلب مشارکت طنازانه و همافزایی با مخاطب در پیشبرد اثر.
۴: ارائه گزارهها و ارجاعات بداهه و مرتبط با متن به گونهای خطی و برجسته، به واسطه مطرح کردن برخی نکات پندآموز که بیننده را به پرهیز از دروغگویی، ریاکاری، طمعورزی و رد نژادپرستی و دیگر آموزهها به منظور یادآوری جنبههایی از ارزشهای انسانی، مدنی واخلاقی.
۵: ریتم نامتوازن و کند متن به ویژه در بخشهای آغازین ـ برخلاف پویایی و روند مناسب نمایشنامه از میانه اجرا به بعد ـ که با توجه به تم محتوایی نسبتا مشخص و ذهنیت مسبوق به سابقه مخاطب به ژانر روحوضی/ سیاهبازی، کارگردان بینیاز از فضاسازی اضافه میتوانست با صرفنظر کردن از پارهای بازیها و حذف دیالوگهای نخنما و همچنین کنترل زمانی صحنه در آمد و رفتهای صحنهای و مد نظر قرار دادن سطحی از مولفههای مینیمالیسمی (با عنایت به بهینهگی و ایجاد تعادل ساختاری میان ژانر کلاسیک و پیوندش با الزامات نمایش در دنیای مدرن) بر بهبود ریتم و ضرب آهنگ اجرا تمرکز کرده و از کشدار شدن نمایش قدری بکاهد.
در مجموع با توجه به پر رونق شدن گونه طنز و استقبال عمومی از این دست نمایشات (چه صحنهای و چه در رسانهها) و از سویی عدم درک صحیح برخی از برگزارکنندگان و دستاندرکاران، اجرای نمایشی چون شهر آشوب که مبتنی بر بینش و دانش آکادمیک کارگردان به نمایش درآمده کماکان میتواند به رشد کیفی و کمی نمایش استان و هنرمندان این رشته اصیل افزوده و مایه امیدواری باشد.