نفسهایی که در تاریکی، جان میجویند
- شناسه خبر: 49984
- تاریخ و زمان ارسال: 5 دی 1403 ساعت 07:30
- بازدید :

نگار موحد
در شهری که زندگی با صدای روزمره برق جریان دارد، دو ساعت خاموشی کافی است تا نفسی حبس شود، چرخی از حرکت باز ایستد، و امید به زیستن در سایهای از نگرانی فرو رود. قطعی روزانه برق برای بیماران و معلولان چیزی فراتر از تاریکی موقت است؛ این خاموشیها زخمهای عمیقی بر زندگی آنها میگذارد که هر بار با بازگشت برق، تازهتر میشود. در هر گوشهای از این شهر، روزانه، ساعتهای معینی از زندگی با صدای غیبی که خبر از قطع برق میدهد، به تپشی مضطرب بدل میشود. در این ساعات، خانهها یکی پس از دیگری خاموش میشوند. این ۲ ساعت اما، برای بیماران و معلولان، تنها تاریکی نیست؛ یک آزمون بقاست، جایی که زندگی به سیمی باریک و خاموشیهای بیرحم وابسته میشود.
نفسهایی که برق میخواهد
در خانهای کوچک در حاشیه شهر، صدای پیوسته دستگاه اکسیژنساز، آهنگ حیات کودکی را میسازد که به گفته مادرش، در هر بار قطع برق، به جنگ مرگ میرود. مریم حسینی، مادر این کودک، از اضطرابی میگوید که هر روز و هر شب، جانش را میگیرد: «پسرم مشکل تنفسی دارد و با دستگاه اکسیژنساز نفس میکشد که همواره باید به برق متصل باشد، وقتی برق میرود، انگار نفس پسرم هم با آن میرود.»
وی ادامه میدهد: کپسول اکسیژن هم داریم، اما همین کپسولها هم محدودند. هر بار باید فکر کنم اگر برق بیشتر از دو ساعت قطع بماند، چه کنم؟
در همین حوالی، حسن، مردی ۴۵ ساله که با بیماری عضلانی دست و پنجه نرم میکند، نیز از تشک مواجش میگوید: تشک مواجم تنها چیزی است که درد را قابل تحمل میکند. اما وقتی برق میرود، این تشک هم مثل من از کار میافتد. بدنم زخم میشود، عفونت میکند، و هر بار بدتر از قبل.
زندانی در طبقات بالای شهر
با قطعی برق، خانههایی که آسانسورهایشان در لحظهای از حرکت بازمیمانند، تبدیل به زندانی میشوند برای معلولانی که روزانه با چرخهای ویلچر، مسیرهای زندگی را میپیمایند. سعید مروجی، معلولی که در طبقه چهارم یک ساختمان زندگی میکند، میگوید: وقتی برق میرود، انگار زنجیری به پایم بسته میشود. نمیتوانم به خیابان بروم، نمیتوانم خرید کنم. فقط مینشینم و به دیوارها نگاه میکنم تا برق برگردد. وقتی هم از خانه بیرون میروم مجبور هستم در آن ساعت به خانه برگردم چرا که اگر نیایم باید با آسانسور خاموش روبهرو شوم.
اما گاهی خاموشیها تنها جسم را محبوس نمیکنند؛ روان را نیز در زنجیر میکشند. ناهید مرادی، مادر دختری معلول، از لحظاتی میگوید که بیقدرتی در برابر نیازهای فرزندش، او را در هم میشکند: دخترم برای جابهجا شدن به بالابر نیاز دارد. وقتی برق میرود، مجبورم او را با دست بلند کنم. میترسم به خودم یا او آسیب بزنم. این ترس هر روز با من است.
علی، ۵۵ ساله، مبتلا به نارسایی کلیه نیز میگوید: من از دستگاه دیالیز خانگی استفاده میکنم و قطع برق میتواند روند درمانم را مختل کند و سلامتیام را به خطر بیندازد. امیدوارم مسئولان به این مشکل توجه کنند. در یکی از روزها که برق قطع شد، مجبور شدم درمانم را به تعویق بیندازم و این باعث افزایش سموم در بدنم شد. این وضعیت برای من و خانوادهام بسیار نگرانکننده است.
زخمهایی که التیام میخواهند
اما آیا این زخمها التیامی دارند و میتوان برای حل آن اقدامی کرد؟
محمد زارع تکنسین برق در این خصوص میگوید: میتوان اقدامات مختلفی انجام داد که یکی از آنها توزیع تجهیزات باتریدار با قیمت مناسب است، تجهیزاتی مانند دستگاههای اکسیژنساز و تشکهای مواج باید با باتریهای پشتیبان عرضه شوند تا در مواقع لزوم طی ۲ ساعت خاموشی نیز قابل استفاده باشند، البته میتوان کپسول اکسیژن را نیز در اختیار این بیماران قرار داد تا در شرایط اضطراری از آن استفاده کنند.
وی بیان میکند: خطوط برق اضطراری برای مناطق آسیبپذیر نیز پیشنهاد دیگری است. اگر چه دور از ذهن است اما میتوان مناطقی که تراکم بیماران و معلولان بیشتری دارند، اولویتبندی کرد و این مناطق از قطعی برق معاف شوند.
وی تصریح میکند: ارائه تسهیلات مالی برای خرید ژنراتورهای خانگی نیز پیشنهاد دیگری است که میتواند مورد توجه قرار گیرد. خانوادههایی که با چالشهای روزانه روبهرو هستند، به حمایت مالی برای خرید تجهیزات نیاز دارند.
مروجی خاطرنشان میکند: آموزش مدیریت بحران به خانوادهها نیز باید در صدر آموزشها قرار بگیرد، راهنمایی برای استفاده از ابزارهای جایگزین و مدیریت شرایط اضطراری میتواند از آسیبها بکاهد.
قطعی برق، دو ساعت در روز، به معنای دو ساعت اضطراب برای بسیاری از خانوادههاست. اضطرابی که با بازگشت برق فروکش نمیکند، بلکه زخمی عمیقتر بر زندگی میگذارد. شاید بتوان این خاموشیها را با تدابیری کوچک اما موثر مانند تامین برق اضطراری، به فرصتی برای روشنایی بدل کرد؛ روشنایی برای نفسهایی که در تاریکی، جان میجویند.





