موج جدید نگرانی درباره حضور اتباع غیرمجاز در قزوین
- شناسه خبر: 61995
- تاریخ و زمان ارسال: 11 تیر 1404 ساعت 07:15
- بازدید :

آرزو سلخوری
چند روز پس از آتشبس بود که همراه یکی از نزدیکان برای معاینه پزشکی به درمانگاهی در محله هادیآباد قزوین رفتم؛ همه چیز آرام و معمولی به نظر میرسید، تا وقتی مردی افغان با ریشهای بلند و لباس سنتی وارد شد.
حضور او وسط اتاقی پر از زن و کودک، فضای معمولی را شکسته بود؛ نگاهها به سویش خیره ماند و سکوتی سنگین حاکم شد، سکوتی پر از حس تعلیق و تردید که نمیتوانستم معنایش را بفهمم، اما سنگینیاش را به وضوح حس میکردم.
کنار او دخترکی حدود دوازده ساله، بیمار رنگپریده و ساکت ایستاده بود، وقتی نوبت تزریق سرمش رسید، با دستهایی لرزان و چشمانی پر از ترس، آستینش را بالا زد؛ انگار که هر نگاه پر از شک و تردید اطرافیان، برایش وزنی سنگین بود و دلش میخواست از این قضاوتها پنهان بماند.
صحنه عادی بود؛ پدری با فرزند بیمارش برای درمان آمده بود؛ اما چرا این تصویر، در ذهن من طوفانی از تردید و اضطراب ایجاد کرد؟
آیا ترس بهخاطر چهرهی مرد بود؟ یا بهخاطر تلخی روایتهایی که در روزهای اخیر بارها شنیدهایم.
«مهاجر» دیروز، «دغدغه» امروز
مهاجران افغان سالهاست که در قزوین، بهویژه محله هادیآباد، زندگی میکنند؛ برخی قانونی، برخی غیرمجاز؛ سالها با این جامعه آشنا بودهام، روایتهایشان را شنیده و برای حمایت قانونیشان تلاش کردهام حتی از لزوم حمایت از مهاجران قانونی نوشتم، اما حالا چرا دیدن یک مرد افغان مضطربم میکند!
طی حدود یک سال گذشته، شرایط بهطور چشمگیری تغییر کرده، موج جدید و بیضابطهای از ورود مهاجران، نگرانیهای تازهای را به همراه آورده است.
پیش از این در گزارشی با عنوان «هادیآباد در محاصره افغانها» به رشد بیرویه اتباع افغان در این منطقه پرداختم و نگرانی خود را از تغییرات بافت فرهنگی و دگرگونی آرام هویت محلی بیان کردم، پیشنهادم همان راهکارهای موفق در دیگر کشورها بود: «اسکان کنترلشده و قانونی مهاجران در مناطق مشخص» تا هم امنیت حفظ شود و هم بافت فرهنگی آسیب نبیند.
نگران بودم از اینکه در برخی محلهها، بافت فرهنگی تغییر کند و حتی هویت محلی در سکوت دگرگون شود؛ اما حالا نگران چه هستم؟
با دیدن آن مرد، هزاران سوال در ذهنم نقش بست: آیا او هم غیرمجاز است؟ آیا میتوان به او اعتماد کرد؟ آیا ظاهر متفاوتش نشانه خطر یا فقط بخشی از فرهنگش است؟
و از همه سختتر اینکه…
من، روزنامهنگاری که سالها از حقوق پناهجویان نوشتم حتی به خانه افغانهای فراری از طالبان رفتم و از زندگیشان نوشتم، ساعتها پای صحبت آنها نشستم؛ حالا اینجا نشستهام و از دیدن یک مهاجر افغان، دچار هراس شدهام!
شاید علت این نگرانی در ۱۶ روز گذشته نهفته باشد؛ زمانی که حملات رژیم صهیونیستی به ایران، اخبار دستگیری اتباع افغان به اتهام جاسوسی را به همراه داشت و فضای بیاعتمادی را دامن زد.
همین کافی بود تا ذهن بخشی از جامعه، از همدلی فاصله بگیرد و وارد منطقهی خطر شود. منطقهی بیاعتمادی و دیوار سوءظن میان مردم و مهاجران بالا برود و حالا ما ماندهایم با ذهنهایی که میان همدلی و سوءظن در نوساناند.
صدای مردم، خواستهی مردم
برای درک بهتر این دگرگونی ذهنی، با برخی اطرافیان و شهروندان قزوین گفتوگو کردم، تعداد معدودی گفتند: «ورود به این بحث، بازی در زمین دشمن است» اما بیشتر واکنشها رنگ دیگری داشت.
یکی با عصبانیت میگفت: «گوشیام را دو نفر افغان در خیابان دزدیدند و هیچ پیگیری نشد.» دیگری نگران بود که «اگر این روند ادامه داشته باشد، روزی ما در کشور خودمان غریبه میشویم.» و برخی هشدار میدادند که «ادامه این وضعیت، آینده ما را در ایران تهدید میکند.» اما همه یک حرف مشترک داشتن؛ اگر همه افغانها جاسوس باشند، چه کنیم!
در لابهلای این حرفها، اتهامات سنگینی نسبت به افغانها هم شنیدم «از تجاوز گرفته تا قتل» ادعاهایی که بدون مستندات رسمی، شاید قابل اثبات نباشند، اما واقعیت این است که احساس مردم واقعی است؛ حتی اگر دلایلشان نادرست باشد.
روزگاری، مردم ایران به مهاجران افغان پناه دادند؛ اما حالا، در پی برخی گزارشهای امنیتی و روایتهای رسمی از جاسوسی و نفوذ، بخشی از جامعه درگیر هراس شده است، در ذهن مردم، مرز بین «مهاجر همسایه» و «عنصر مشکوک» کمرنگ شده است.
جنگ ۱۲ روزه و حملات وحشیانه رژیم صهیونیستی به خاک ایران، این فضای روانی را تشدید کرده است؛ برخی گزارشهای منتشر شده، از ارتباط اتباع خارجی با عملیاتهای خرابکارانه گفتهاند و همین کافیست تا نگاهی سنگینتر بر دوش تمام افغانها بیفتد؛ حتی آنهایی که سالها در سکوت نان حلال خوردهاند و کنار ایرانیها زندگی کردهاند.
با مردم بمانیم، نه علیه مهاجران
حالا نوبت ماست؛ رسانهها، مسئولان، و نهادهای تصمیمساز؛ باید از خودمان بپرسیم با این موج تازه از ترس و تردید، چه کنیم؟ مردمی که تا دیروز مدافع حقوق مهاجران بودند، حالا از ناامنی میگویند.
آیا باید این احساس را نادیده گرفت؟ یا از دل آن، برای اصلاح سیاستهای مهاجرتی استفاده کرد؟
موضع استاندار قزوین: ساماندهی، نه ستیز
در همین رابطه، محمد نوذری، استاندار قزوین، در جلسه شورای پدافند غیرعامل استان، بهصراحت به موضوع اتباع خارجی پرداخته و با اشاره به برخی نگرانیهای مطرحشده در شهر، گفته است: ساماندهی اتباع غیرمجاز اقدامی متداول در همه کشورهای دنیاست، نباید این اقدام را دشمنی با مردم افغانستان یا همسایهستیزی تلقی کرد.
وی معتقد است: «رویکرد دولت، نه افغانیستیزی است و نه دشمنی با همسایگان. مردم ما بارها مهماننوازی خود را نشان دادهاند، اشتراکات تاریخی، زبانی و فرهنگی ما با ملت افغانستان بیشمار است، اما در عین حال ساماندهی، کنترل قانونی ورود و اقامت، ضرورتی غیرقابل انکار است».
و این دقیقترین نکتهای است که باید مورد توجه قرار گیرد؛ جامعه ایران، درگیر بحرانهای اقتصادی، ناامنی روانی و فشارهای سیاسیست؛ حضور گسترده مهاجران، بهویژه در شرایط بینظم، میتواند این بحرانها را تشدید کند.
اما پاسخ آن، نه نفرت، که سیاستگذاری روشن، تفکیک مجاز از غیرمجاز و ایجاد نظم قانونیست؛ مسأله، نه فقط ورود مهاجران، که فقدان شفافیت، فقدان مدیریت، و رهاشدگی در مرزها و درون شهرهاست؛ مردم نگراناند.
مطالبهی امروز جامعه قزوین روشن است:
ساماندهی، شفافسازی و اطمینانبخشی؛ نه نفرتپراکنی، نه سکوت