مهمان سفارشی پیادهروی اربعین
- شناسه خبر: 19909
- تاریخ و زمان ارسال: 13 شهریور 1402 ساعت 08:00
- بازدید :
قسمت سوم: عراق کشوری دور از مدرنیته
آرزو سلخوری
همانطور که در بخشهای قبلی گفته بودم مقصد اولمان را کاظمین در نظر گرفتیم و با یک ون روی قیمت ۱۲ دینار (قیمت روز دینار ۳۳ تا ۳۵ هزار تومان) به توافق رسیدیم، ردیف آخر ون که سه نفر ظرفیت داشت را انتخاب کردیم و منتظر مسافران دیگر بودیم، کمی بعد از ما دو مرد از اهالی قم سوار شدند که یکیشان موهای بلندی داشت و به یادگیری زبان عربی علاقهمند بود و دیگری مرد مسنتری که اصالت خوزستانی داشت و به عربی حرف زدن مسلط بود.
۵ دقیقه در انتظار بودیم و مسافری سوار نمیشد، افراد تمایل داشتند با کرایه ارزانتری به کاظمین سفر کنند یا راننده حتماً آنها را به سامرا و سید محمد هم ببرد؛ گاهی هم رفتن به کاظمین و سامرا را انتخاب میکردند اما راننده خودرو ما تأکید داشت که فقط به کاظمین میرود و مانند سایر رانندگان امکان توقف دو ساعته و رفتن به سامرا را ندارد.
حدود نیم ساعت منتظر ماندیم تا ظرفیت ون تکمیل شد، فکر میکردم دیگر حرکت میکنیم، که راننده تأکید کرد باید صندلی کنار راننده هم دو نفر بنشینند.
بالاخره نفر آخر آمد و حرکت کردیم اما با ترافیک عجیبی در همان خروجی پایانه (در عراق به آن کراج میگویند) روبهرو شدیم، گویا یکی از مقامات بلندمرتبه نظامی برای بازدید از مرز آمده بود و خودروهای اسکورتش راه را بند آورده بودند؛ پایانه که میگویم تصورتان قطعاً جایی شبیه ترمینال است اما وقتی بعد از مرز مهران وارد کراج شوید، اولین چیزی که توی ذوقتان میزند رها شدن آشغالها در مسیر و کمبود سطل زباله است. کراج بعد از مرز مهران یک زمین وسیع بایر است که با آشغالهای پلاستیکی رها شده روی زمین بیشتر شبیه سایت پسماند زباله بود و در آن تعداد زیادی ون تمیز و اسقاطی مشغول پیدا کردن مسافر برای شهرهای مختلف عراق بودند که هرکدام نرخ خودشان را داشتند.
همانطور که منتظر حرکت خودرو بودیم، فرمانده عراقی پیاده شد و صفی از سربازان به دنبالش حرکت کردند و ماشینها جابهجا شدند و بالاخره بعد از یک ساعت و نیم معطلی برای پیدا کردن ماشین و حرکت آن، راهی شدیم.
در طول راه مرد علاقمند به عربی واژههای مختلفی را از مرد همراهش میپرسید و او هم با آرامش به او آموزش میداد. هر جا نیاز بود هم به داد ما میرسید و با راننده ارتباط برقرار میکرد.
مرد خوزستانی برایمان ترجمه کرد که برای رفتن به کاظمین از مهران ۲ راه وجود دارد که یکی ۲ ساعت و دیگری ۵ ساعت زمان نیاز دارد، اما به دلیل پیادهروی اربعین مسیر پرسرعت در اختیار کاروان پیاده قرار گرفته است و ما برای رسیدن به مقصد باید ۵ ساعت به صورت فشرده در همان ماشین حرکت میکردیم.
عراق کشوری دور از مدرنیته
اگر تاکنون به کشور عراق سفر نکردهای باید بگویم که کشور عراق گرم و خشک و در اغلب مسیرها ظاهر آن شبیه مناطق روستایی ایران است. در طول مسیر خبری از پیشرفت، عمران و آبادانی نیست و تکنولوژی در آن خیلی به چشم نمیخورد؛ گازرسانی به روش سنتی و از طریق کپسول صورت میگیرد. بر بام اغلب خانهها در مسیر شهرهای ورودی تانکری برای آبرسانی نصب شده است و فضای مناطق محروم را به تو یادآوری میکند.
اما در برخی شهرهای این کشور گویا مدرنیته بر سنت غلبه کرده است؛ به طوری که در خیابان شاهد خودروهای لوکس و خانههای آپارتمانی هستیم و افراد با انواع مختلف حجاب در آن حضور دارند. در واقع میتوانید زنی با پوشیه ببینید و در همان خیابان یک زن را بدون روسری و با تیشرت و شلوار لی؛ البته تصور میکنم این نوع حجاب تنها در یک شهر عراق مرسوم باشد چون در طول مسیر به جز یک شهر دیگر چنین پدیدهای ندیدم، در اغلب شهرها حجاب معیارشان همان چادر عربی است.
در طول مسیر مهران و کاظمین از شهرهای مختلفی عبور کردیم اما هیچتابلو خوشآمدگویی وجود نداشت و متوجه نمیشدیم در کدام شهر هستیم! به ندرت تابلوی راهنمایی رانندگی در مسیر وجود داشت.
هنگام تردد از جادههای آسفالت شده توجهم به خانههای دو طرف جاده جلب شد. خانهها مساحت بالا و دور از هم قرار داشتند، طی مسیر نه آپارتمانی مشاهده کردم نه خانهای که در جوار هم باشند. اغلب خانهها حیاطدار و نخلدار بودند که در مساحتی زیاد و با فاصله مشخصی از یکدیگر قرار داشتند.
اغلب ساختمانها از هنر معماری بینصیب بودند، نمای خانههای روستایی مزین به تانکر آب قرمز بود، اما ردی از معماری جدید در برخی از خانهها دیده میشد که به نظر میرسید به زودی در نمای ساختمانی تحولی رخ میدهد و در سالهای آینده دیگر شاهد این خانههای آجری قدیمی نخواهیم بود.
با گذر از شهرهای عراق گاهی دچار تناقض میشدم؛ مثلاً در یکی از شهرهای عراق که دقیقا نمیدانستم موصل است یا بغداد (به دلیل نداشتن تابلو راهنمای شهری) آنچه روی نقشه نشان میداد همجوار یا داخل بغداد بود و نام خاصی برای آن ذکر نشده بود. شهری مدرن را میدیدی که یک خیابان با طول زیاد شاید به درازای خیابان خیام خودمان، یک بلوار اصلی به مغازههای لوازم مورد نیاز حیوانات خانگی یا پتشاپ قرار داشت؛ چیزی که برای من دور از ذهن بود. تصور کنید ۱۰ کیلومتر قبل در شهر قبلی خانهها آجری بودند و بعد از آن شهری با جدیدترین امکانات دیده میشد، بلوار بعدی آن به فروش سیمسونی اختصاص داشت و با جدیدترین وسایل موجود در بازار!
حتی اینجا خانمها معیار حجاب خاصی نداشتند و میتوانستند به کافیشاپ بروند. آنچه من در سفر به عراق تجربه کردم اغلب قهوهخانه و چایخانه مخصوص مردان بود و حتی زنان رفتن به کافه را برای خود خوب نمیدانستند اما اینجا چند کافیشاپ عمومی هم در طول مسیر قابل مشاهده بود.
زیباسازی در عراق همچون نظافت جدی گرفته نمیشود؛ مثلا یک بوستان که هماندازه بوستان دهخدای خودمان در قزوین بود از ابتدا تا انتها با یک المان زینتی داشت که ماهیت آن برایم قابل درک نبود، صرفا یک المانی قابل مشاهده که بیش از ۵ بار در پارک تکرار شده بود.
اما کاظمین را شهری تمیز دیدم که سطلهای زباله با فاصله مناسبی تعبیه شده بودند. در کاظمین حتی کافیشاپهای روباز و بسته وجود داشت که خانمها و آقایان در آن به صرف قهوه و متعلقات آن مشغول بودند و وسایل تزئینی گرانی در این شهر پیدا میشد…..