مهمان سفارشی پیادهروی اربعین
- شناسه خبر: 20080
- تاریخ و زمان ارسال: 18 شهریور 1402 ساعت 08:00
- بازدید : 38

قسمت پنجم: کاظمین
آرزو سلخوری
در قسمت قبل گفتم به کاظمین که شهری لوکس بود رسیدیم. کاظمین یکی از محلههای شیعهنشین شهر بغداد است. در حالی که در سایر نقاط بغداد محدودیتی برای حجاب وجود ندارد اما در این محله تمام زنان حجاب دارند.
به علت محدودیت تردد خودروها، مقداری از مسیر را پیاده رفتیم و به حرم رسیدیم، کاظمین حرم امام هفتم شیعیان، موسی کاظم (ع) و امام نهم، محمد تقی (ع) است که در نزدیکی یکدیگر قرار دارند.
در ابتدای ورود، وسایل خود را به قسمت امانتداری تحویل دادیم. امانتداری محلی است که به وسیله چادر و داربست درست شده است و مساحت زیادی دارد. آنجا به هر کسی یک بند و یک شماره میدادند که کیفشان را با آن بند ببندد.
بعد از تحویل کیفمان سراغ سرویس بهداشتی را گرفتیم در حالی که سالهای گذشته در کاظمین سرویس بهداشتی به صورت کانکس بوده است این بار سرویس بهداشتی مجهزی همراه دستشوبی و حمام وجود داشت و افراد در صف بودند.
در طول مسیر تا رسیدن به حرم موکبهای مختلفی فعال بودند که به صورت مستمر آب، غذا و چایی بین زائران توزیع میکردند.
زائران از کشورهای مختلف دنیا و با فرهنگها و زبانهای متفاوت و از طفل شیرخواره گرفته تا پیرمرد هشتاد ساله بودند؛ از عالم، دکتر، مهندس، مجتهد، مرجع تقلید، جوانها و زنها و معلول و نابینا به چشم میخوردند.
یک موکب، پتو و زیرانداز امانت میدهد تا افراد بتوانند استراحت کنند. مردم از ملیتهای مختلف روی زمین و کنار هم خوابیده بودند. ما شب به کاظمین رسیده بودیم و در اوقات شبانگاهی صحنهای اطراف حرم و حتی بعد از عبور از بابالرجاء یا بابالمراد و ورود به صحنهای داخلی، امکان استراحت زائران فراهم شده بود. اغلب صحنها مملو از جمعیت بود و افراد خوابیده بودند.
معمولا در این بازههای زمانی تمام صحن مملو از جمعیتی است که در حرم بیتوته کرده و به خواب رفتهاند.
بخشهایی از فضای بیرون و داخل نیز پریز برق تعبیه شده بود تا افراد بتوانند تلفن خود را شارژ کنند، ما نیز بخشی از حیاط بیرونی را انتخاب و گوشی تلفنمان را شارژ کردیم، همانجا هم برای تهیه شام سری به محوطه اصلی زدیم با اینکه ساعت حدود ۱۱ شب بود اما موکبها هنوز غذا میدادند و توانستیم به راحتی سه غذا دریافت کنیم. اگرچه حرم مملو از جمعیت بود اما مشکلی از این بابت وجود نداشت.
برخی از ایرانیان، موکبهایی برای دوخت لباسهای پاره شده زائران و عرضه چای و غذا ایجاد و سعی کرده بودند تا جایی که میشود، خدمات بهتری به زائران ارائه دهند.
برای خواب به صحن داخلی که ویژه بانوان است رفتیم تا بتوانیم بهراحتی استراحت کنیم. صبح با صدای اذان از خواب بیدار شدیم و برای وضو به سرویس بهداشتی نزدیک صحن رفتیم، تجهیزات کامل تدارک دیده شده بود و تعداد زیاد دستشویی و حمام پاسخگوی زائرین بود.
بعد از نماز به راه افتادیم و در مسیر چایی و صبحانه دریافت کردیم، سیل جمعیت بیشتر میشد و افراد از قومیتهای مختلف به کاظمین رسیده بودند، ما نیز آماده رفتن شدیم.
به خروجی کاظمین که رسیدیم رانندگان به سراغمان آمدند و برای رفتن به سامرا ۱۰ دینار درخواست کردند، اما ده دینار برای این مسیر مقداری زیاد بود آن هم برای ماشین بدون کولر.
دو پیرمرد همراه ما شدند تا بتوانیم با تعداد بیشتری راننده را مجاب کنیم که با هزینه کمتری به سامرا برود.
چندین جوان در حال مذاکره با راننده دیگری بودند و هزینه ۷ دینار بدون کولر به تفاهم رسیده بودند ما نیز به ناچار همراه آنها شدیم.
ناگهان متوجه شدم که آن سمت خیابان کراج کاظمین است، به داخل کراج رفتیم و در نهایت همه ما با یک ون راهی سامرا شدیم آن هم با ۵ دینار و کولر.
از راننده اجازه میگیرم و تلفن همراهم را به ضبط وصل میکنم و با مداحی ایرانی «دارم میام کربلا» راهی میشویم….
قبل از خواب سری به بازار کنار حرم زدیم، بازار خلوت و مغازهها به صورت نیمهباز بودند. ابتدا بستنی صورتی خوشرنگی توجهمان را جلب کرد، هر بستنی را با نیم دینار خریداری کردیم؛ طعم بستنی خاص بود و ترکیبی از یخ در بهشت، شربت استامینوفن و بستنی داشت که برای همراهانم خوشایند نبود اما من طعمش را پسندیدیم.
کمی آنطرفتر مغازه لباسفروشی بود که عباهای خود را حراج کرده و به مبلغ ایرانی ۲۰۰ هزار تومان به فروش میرساند، رگال دیگر ۳۰۰ هزار تومان بود اما به دلیل بیکیفیت بودن اجناسش حتی یکی از آنها را نخریدیم؛ باقی بازار هم به فروش سوغات و شیرینی اختصاص پیدا کرده بود که ترجیح دادیم صبح مقداری شیرینی خریداری کنیم اما صبح تمام بازار تعطیل بود و تنها همان بستنی، خرید آخر ما از بازار بود.