مهدی خلیلی از قفس پرید
- شناسه خبر: 7209
- تاریخ و زمان ارسال: 17 دی 1401 ساعت 08:00
- بازدید : 533

حسن لطفی
نگاهم را به بیل گورکن می دوزم و مشتی خاک به صورتم پاشیده میشود و خاکها بر روی سینهام تلمبار میشود و شهر عزادار است و مادر جیغ میکشد و پدر آرام آرام گریه میکند و مادربزرگ مویهکنان میگوید: ببم هی! و باد میآید و درختها میلرزند و گور تاریک میشود!
به اینجا که میرسد، مهدی مکثی میکند و ما میفهمیم قرار است با داستان کوتاه درجه یکی روبرو باشیم. داستانی بنام “و فردا جنازهها را بردند”. اما نه من و نه دیگران تصور هم نمی کردیم این بخش قرار است مقدمهای باشد برای دوستانش! دوستانی که لابد حالا بیشترشان میدانند، مهدی خلیلی نویسنده خوب و دوست صاحبنظر نویسندگان قزوینی، چهاردهم دی ماه از کما بیرون آمد و به دنیای دیگر رفت. شک ندارم همه رفقا و عزیزانش (فریبا، هستی و نیما) منتظر بودند تا از کما که بیرون آمد وارد دنیای آنها شود؛ که نشد! چرایش را خدا بهتر میداند. خدایی که مرگ را همزاد ما کرد تا یادمان باشد از پس هرکس و هر چیز که بربیاییم مرگ رهایمان نمیکند. اما همان خدا خوب میداند با مرگ، آدمها حضورشان در دنیای زندگان به پایان نمیرسد. تا وقتی پارهای از جان آنها در وجود دیگران باقی باشد، با دنیای زندگان خداحافظی نمیکنند. آدمهای عادی تا عزیزانشان هستند باقی میمانند، اما امثال مهدی خلیلی تا وقتی داستانهایش خوانده شود، در دنیا حضور دارد. مهدی، نویسنده خوبی بود. آنقدر خوب که میتوانست به راحتی نامدارتر و پرکارتر شود. اینکه نشد به کمال گراییاش برمیگشت. آنها که در دهههای شصت، هفتاد و هشتاد (سالهایی که مهدی خلیلی پرکارتر یا بهتر بگویم در محافل ادبی حضور پر رنگتری داشت) از نزدیک در جریان داستان نوشتن او بودند میدانستند به سادگی تن به چاپ آثارش نمیداد. آنقدر داستانها را حک و اصلاح میکرد که تا به نتیجه مورد نظرش برسد. البته این مانع از آن نشد تا پیش از بسیاری از ما کتاب چاپ نکند. کتاب قصه ننه صفیه را سال 1372 چاپ کرد. سالی که به حرمت عشق به همسرش (فریبا معافی غفاری) و احترام به زنان نام مستعار “مهدی فریبا” را بر انتخاب کرد و بر شناسنامه کتاب آورد. کتاب را هم به مادران تقدیم کرد. مادرانی که برای او نشانه مهر و رحمت بودند. از میان مادران ننه صفیه (مادر بزرگ پدریش) را هم برای کتاب انتخاب کرده بود و در نثری آهنگین زندگی او را روایت کرده بود. بعد از ننه صفیه چاپ داستانهای کوتاه او در هفتهنامه محلی ولایت و برخی نشریات سراسری ادامه کار نوشتن او بود. نوشتنی که در دهه هفتاد با آموزش داستاننویسی به جوانان در هلالاحمر و در دهه هشتاد در حوزه هنری ادامه یافت. کلاسهایی که هنوز هم بسیاری از نویسندگان، از تاثیر آن بر خود میگویند. البته پیش از نوشتن، مهدی خلیلی در چند فیلم کوتاه هشت میلیمتری (خاک، آب ـ مردی در قفس ـ آرم جشنواره و …) هم بازی کرد و در سال 1365 برای بازی در فیلم خاک آب جایزه بهترین بازیگر نخستین جشنواره فیلم و عکس قزوین را دریافت کرد. این که چرا نویسنده و بازیگری که در دهه شصت و هفتاد با اقتدار در دنیای هنر درخشید در سالهای اخیر چندان در محافل هنری حضور نداشت، سوال مهمی است که باید در فرصتی دیگر به آن پاسخ داد. عجالتا فقط این را میدانیم مهدی خلیلی نویسنده خوبی که 22 اردیبهشت 1343 در قزوین به دنیا آمده بود در تاریخ 14 دی ماه 1401 جان به جان آفرین تسلیم کرد و به قول رفیق با معرفت ما حسین رحمانی: “مهدی از قفس پرید”.