مقایسه خط صوتی، خط تصویری و خط هجایی
- شناسه خبر: 744
- تاریخ و زمان ارسال: 14 شهریور 1401 ساعت 08:00
- منبع: ـ منابع مأخذ: ـ فضائلی،حبیبا...، اطلس خط، نشریه انجمن آثارملی اصفهان، 1350 ـ یساولی ثانی، جواد، پیدایش و سیر تحول خط، 1363، انتشارات فرهنگسرای انقلاب ـ ابوذری، محمد ـ تهرانی مقدم، احمد ـ شریفزاده، سیدعبدالمجید، آشنایی با میراث هنری و فرهنگی ایران، 1381، شرکت چاپ و نشرکتابهای درسی ایران ـ حیدرپور، امیر اقبال، تاریخچه خط ایران و جهان. ـ بهار، محمدتقی، منشا و سیر تحول خط فارسی www.persian-language.org/Group/Article.
- بازدید :
ـ مقدمه
هدف از پژوهش حاضر مقایسه خط هجایی، خط تصویری و خط صوتی میباشد، زبان پدیدهای ذهنی است که به صورت گفتار و نوشتار تجلی مییابد. گروهی معتقدند که حتی نوشتار بر گفتار تقدم دارد و زبان نوشتاری شایسته بررسی است. این افراد معمولا سنتگرا هستند. در مقابل این گروه، زبانشناسان، گفتار را بر نوشتار مقدم میدانند و در واقع نوشتار را شکل ثانویه گفتار میدانند و از آنجایی که گفتار قابل ثبت نیست خط، جهت ثبت گفتار ایجاد شده است. ضمن اینکه باید این نکته را به خاطر داشته باشیم که بسیاری از زبانهای مکشوف در جهان امروز، فقط صورت گفتاری به کار میبرند. این زبانها صورت نوشتاری ندارند و تا آنجا که ما میدانیم، برای زبانهایی که نظام نوشتاری دارند نیز تکامل خط یک پدیده نسبتا جدید است.
دانش پیشرفته امروز بشر مرهون و مدیون پیدایش، ایجاد، ابداع و پیدایش خط بوده است. آنچه را بشر امروز تحت عنوان «دانش» در اختیار دارد نتیجه و ماحصلی است که از پیدایش خط به دست آمده است. پس شکی نیست که پیدایش خط بزرگترین گام در راه پیشرفت فرهنگ و ادب و هنر بوده و هر ملتی مخترع و مبتکر خط در جهان شناخته شود در واقع پایهگذار فرهنگ و دانش جهان میشود. توجه به اینکه خط از آغاز پیدایش تدریجی تحولات و دگرگونیهای زیاد دیده دانشمندان مراحل آن را به چهار دسته تقسیم کردهاند.
ـ1ـ خط تصویری « هیروگلیف»: مربوط به زمانی است که هنوز بشر زبان باز نکرده بود و لغتی نمیشناخت برای نشان دادن فکر و اندیشه خود نشانهها و خطوطی بر سنگ و غیره رسم میکرد و بدینوسیله خواستههای خود را به دیگران تفهیم میکرد.
این خط در آغاز دوران تمدن مصر باستان برای نگارش اختراع شده که آن را (هیروگلیف) میگویند و اصطلاح علمی آن پیکتوگرافی است. در این نوع خط برای انتقال مفاهیم از ترسیم نقش اشیا و جانداران استفاده میشود که البته فقط عبارتهای کوتاه و ساده با آن قابل انتقال بوده است.
ـ2ـ خط علامتی: در این مرحله به تدریج شکل اشیا را مختصرتر کرده و به علامتی تبدیل کردند که آن را از معنای اصلی خارج و برای معنای مجازی استفاده کردند. مثلا با دیدن سر شیر، بزرگی و تسلط را تصور میکردند و…
استفاده از آن وسیله خبررسانی که بتواند واژهها، علائم و اشارات را به فاصلههای دور بفرستد حتی در نزد ملل فاقد خط نیز رایج بوده است. روسای جوامع اولیه مجبور بودهاند اطلاعاتی از ذخیره آذوقه، ابزار تعداد احشام و تعداد مردان ناتوان جمعآوری نمایند؛ به خاطر سپردن همه این اطلاعات فراسوی توانایی بشر بود.
بعدها در اثر ضرورت ارسال خبر به مسافتهای طولانیتر حجم و پیچیدگی خبرها برای حافظه خبردهنده مشکلتر شد. اخبار مهم مانند پیروزی نه تنها میبایست در واژههای اشعاری باعمر کوتاه منعکس شود بلکه به چیزهایی با عمر طولانیتر که یاد این پیروزیها را برای نسلهای بعدی محافظت مینمود نیز احتیاج بود.
آن اصول پیش پا افتاده که ملل غیر متمدن برای این منظور به کار میبردند، علم معاصر با اصطلاح نارسای خط اشیایی نامگذاری میکنند. بازماندههایی از این اشکال ابتدایی خبر رسانی در شعور انسان متمدن معاصر نیز وجود دارد اگر چه دیگر آنها را بدان شکل درک نمیکند؛ از آنجایی که آنها را برای شعور ما قابل لمستر هستند درستتر آن است که سخن را با آنها آغاز کنیم و نباید حدفاصل مشخصی میان علائم آنی و عناصر پایدارتر در نظام خبر رسانی قبل از اختراع خط ترسیم کرد.
درباره خط اشیایی در دنیای معاصر به این مثالها بسنده مینماییم به اینها میتوان زبان گلها و زبان تمبرهای پستی را نیز افزود در جاهایی که امکانات خبررسانی خطی وجود ندارد خط اشیائی نقش مهمتری دارد. ریختن تکه سنگ به یادبود همقبیلهایهای برجسته از عاداتی است که بسیار رایج بوده است. البته این عادت بیانگر یک خبرشفاهی مانند آواز است که به نسلهای بعدی در مورد آن شخص برجسته، اطلاعاتی میدهد.
در آفریقای شرقی بر روی سپر ماساها میتوان در مورد موقعیت اجتماعی سربازان قضاوت کرد و در جای دیگر بر منقش روی بدن آنها رنگ و نوع پر کلاه سرخپوستان داکوتا حکایت از قهرمانیهای حاملین آن دارد. پوشیدن شنل قرمز در قبیله اوه واقع درتوگو نشانه عزای عمیق است و آنها دادن خبر بدبختی یا مرگ را (بهخصوص به رهبر قبیله) چندان خوب نمیشمارند.
فرمانده همین اوها هنگام یورش، برگ و علف را به عنوان علامتی برای ردگیری جهت رسیدن به هدف برگذرگاه میپاشد. شکارچی که به دنبال رد شکار است جایی که رد از جاده به سمت جنگل میرود تکهای برگ میگذارند تا به کسان دیگری که در پی همان رد هستند بفهماند که کس دیگری در آنجا در حال شکار میباشد نمونههای بسیاری از این نوع در اطراف ما وجود دارد.
ـ3ـ خط هجایی یا آهنگی: در این دوره حروف مصور تبدیل به حروف هجایی شد که با تغییر صوت و آهنگ معنی نیز تغییر میکرد مانند (بهمن) (به ـ من) و …
در این خط به جای نقش شی، قسمتی از آن را به شکل رمز و اختصار مطرح میکنند. برای مثال: شکل خورشید نشانه روز، خطوط موجدار نشانه آب و کبوتر نشانه محبت هستند.
این خط برای هر یک از حروف و اصوات، شکلی خاص منظور میکردند. به همین دلیل تعداد شکلها کمتر و به آسانی نوشته و درک میشد.
ـ4ـ خط الفبایی: آخرین مرحله تکامل خط بهشمار میرود. در مورد تاریخ پیدایش خط و ملتی که مبدع و مبتکر آن در جهان بود نمیتوان نظر قاطع داد بلکه پیدایش حتی یک سنگنوشته، کل تحقیقاتی که تا کنون انجام شده قابل تغییر میباشد. پس تمام نوشتهها بر اساس مدارکی است که تاکنون بهدست آمده است.
ابوریحان بیرونی دانشمند ایرانی در قرن چهارم، پژوهش و تحقیقی درباره خط داشته که به علت کمبود و غیر قابل دسترس بودن نمیتواند صددرصد مقرون به حقیقت باشد. تقریبا میشود گفت که از قرن هفدهم میلادی آغاز گردیده است. امروزه با پیشرفت باستانشناسی کارشناسان در امر شناخت و کشفیات آثار تمدن گذشتگان بر اساس مدارک و اسناد موجود دریافتهاند که فنیقیها مخترع و مبتکر خط نبودهاند بلکه سومریها پیش از آنان دارای خط بودهاند. خط در سومر مراحل مختلفی را طی و از خط تصویری و ایدئوگرامی بهصورت خط میخی علائمی درآمده و از این خط مقدار زیادی روی مهرههای استوانهای در دست است. مردم انزان یا انشان که همجوار سومریها بودند خط میخی را گرفته و با تقلیل علامت آن را سادهتر نمودند.
در تاریخ، ایرانیان را مبتکر خط الفبای میخی خوانده و شناختهاند. خط الفبای میخی ایرانی نخستین خط الفبای میخی جهان است و قدمت آن حداقل به آغاز دوران مادها میرسد و در میان آریائیان رواج داشته و مردم سرزمین انشان که نیاکان هخامنشیان بودهاند با این خط آشنایی داشتهاند و با آن لوحهای سنگی و فلزی را مینوشتند. در کتاب خط و فرهنگ (تالیف مرحوم ذبیح بهروز) خط میخی پارسی باستان دارای سی وشش علامت بیشتر نیست در صورتی که خط «بابل سومری» دارای هشتصد علامت اصلی است و از ترکیب آنان با هم هزار نقش مرکب پیدا میشود که هر یک ممکن است به چند وجه خوانده شوند و با توجه به مطالبی که در تحقیق باستانشناسان آمده خط سومری تا قرن هفتم پیش از میلاد هنوز در بابل و آشور رواج داشته و حتی زبان سومری زبان علمی و دینی این دو قوم بوده است.
پس ملتی که بعد از دو هزار سال نتواند چند علامت برای سهولت به کار بردن خط سومری که با زبانشان سازگار نبود وضع کند، چگونه میتوانند مبتکر و ناشر خط و فرهنگ در میان ملل جهان شناخته شوند.
جهت روشن شدن پیدایش خط در ایران قبل از هر چیز نیاز داریم تا در مورد قدمت اوستا تحقیقی بهعمل آوریم زیرا پیدایش خط در ایران با اوستا همبستگی دارد و برای اینکه بفهمیم اوستا در چه تاریخی تدوین یافته ناچار باید بدانیم که زرتشت در چه زمانی میزیسته است. در رسالهای که سهراب جمشید جی بولسار دانشمند یاری درباره قدمت خط اوستا نوشته نشان میدهد که خط اوستا به هیچوجه ماخوذ از خطوط سامی نیست و خطی است که از حروف علائمی و نقشی پایه و بنیان گرفته و چندین هزار سال قدمت دارد. در روایات خارجی و داخلی زمان زندگی زرتشت را پنج هزار سال پیش از جنگهای ترویا دانستهاند.
خط میخی بابلی یا آشوری و خط میخی عیلامی یا انزالی از تعداد زیادی علائم و صور که هر کدام قائممقام الفاظ و معانی خاص بوده تشکیل یافته است. خط میخی پارسی مانند خط هیروگلیف مصری از زیباترین خط متروک دنیای قدیم است که در کنارش نقوش تخت جمشید و در سینه کوهها و روی الواح گلی یا سیم و زر هر جا که از گزند روزگار محفوظ مانده به شکل دلپذیر و منظمی جلوهگری مینماید. در پارهای از کتیبهها بهقدری این خط واضح و منظم در سنگ کنده شده که طول مدت را از نظر بیننده میبرد و مثل این میماند که تازه از زیر دست حجار بیرون آمده باشد و همینطور کتیبههای میخی سومریها و اکدیها و آشوریها و بابلیها و عیلامیها که در عرض کاوشهای یکصد ساله اخیر توسط دانشمندان اروپائی در کشورهای آسیا بهدست آمده و مخصوصاً در موزه لوور ـ بریتیش میوزیوم ـ موزه عراق، موزه برلن و آمریکا موجود میباشد.
ـ مقایسه انواع خط
نقاشیهای غارها ممکن است در ثبت بعضی وقایع مفید باشند اما هیچ نوع پیام زبانی خاصی به حساب نمیآیند. معمولا این نقاشیها به عنوان بخشی از سنت هنر تصویری مورد توجه بودهاند. وقتی برخی تصاویر به طور ثابت نمایانگر تصورات خاصی شده باشند میتوانیم آنها را نوعی نوشتار تصویری یا خطتصویرنگار توصیف کنیم. مثلا علامت ☼ را احتمالا برای خورشید به کار میبردهاند.
اما این تصاویر نیز به مرور زمان صورت ثابتتری به خود گرفته و برای بیان معانی اساسا مشابه بکار گرفته شدهاند. به عنوان مثال تصویر خورشید به علامت O تبدیل شده و برای گرما و روز نیز استعمال میشده است. این نوع نشانه را که برای معنا بهکار میرفته خط معنینگار دانستهاند. تمایز خط تصویرنگار و معنی نگار در این است که خط تصویرنگار بر صورتهایی که بیشتر “تصویر مانند” هستند دلالت کرده ولی خط معنی نگار بر صورتهای انتزاعی و اشتقاقی دلالت داشته است.
با این وجود خصوصیت مشترک این دو خط در این است که آنها کلمهها یا آواهای زبان خاصی را به نمایش در نمیآورند و حتی تصویر نگارهایی که امروزه نیز استفاده میگردند با زبان ارتباطی ندارند.
قدیمیترین و اولین مرحله، سیستم واژهنگار است. هرگاه در یک زبان، نشانهها نمایانگر کلمه باشند، آنها را نمونههایی از نوشتار کلمهای یا “خط واژه نگار” تلقی میکنند.
در این سیستم به ازای هر واژه یک نشانهی نوشتاری وجود دارد. بدین ترتیب اگر زبانی دارای هزار واژه بوده برای خط آن زبان باید هزار نشانه وجود میداشت. ضمن آنکه برای مفاهیم ذهنی ساختن نشانه مشکل است. (مفاهیمی همچون اندیشه، ایمان، وجدان و …)
در چین باستان یک سیستم واژهنگار وجود داشته که هنوز هم مورد استفاده قرار میگیرد. اشکال عمده این نظام نوشتاری این است که در آن تعداد بسیار زیادی نشانههای نوشتاری گوناگون (بیش از هفتاد هزار) وجود دارد.
در مصر باستان نیز یک سیستم واژهنگار تحت عنوان هیروگلیف وجود داشته است. در سومر نیز نوعی خط میخی واژه نگار متداول بوده است که معمولا از آنها با عبارت “اولین نظام خطی شناخته شده” یاد میکنیم و بعدها به صورت خط هجانگار ایرانیها، بابلیها و آشوریها تبدیل گردیده است.
به نظر میرسد به خاطر سپردن تعداد زیادی از نشانههای کلمهای نمایانگر، حجم زیادی از حافظه اشغال شده باشد و روشی اصولی لازم است تا ما را از نشانیهایی که بر کلمهها دلالت میکنند به مجموعهای از نشانههای نمایانگر آواها برساند.
برای این منظور یکی از راههای استفاده از نشانههای موجود برای به نمایش درآوردن آواهای زبان، روشی است که به خط رمزی شناخته میشود. در این روش نشانهی موجود برای یک شی، به عنوان یک نشانه برای صدای کلمهی گفتاریای به کار رفته است که معمولا به همان شی اطلاق میشود. سپس هرگاه که آن صدا یا صورت ملفوظ در کلمهای دیده شود به جای آن، نشانهی مذکور به کار میرود. وقتی که یک نظام نوشتاری، مجموعهای از نشانههایی را که نمایانگر تلفظ هجاهاست به کار گیرد، آن را خط هجایی یا هجانگار مینامیم.
خط هجانگار در واقع مرحله دوم تحول خط بوده است. در قرن نوزدهم یک سرخپوست آمریکایی به نام سیکویا یک نظام نوشتاری هجایی ابداع کرد که سرخپوستان چروکی آن را برای به وجود آوردن پیامهای نوشتاری از زبان گفتاری به کار میبردند.
خط هیروگلیف نیز بعدها به صورت هجانگار و بعد به صورت الفبایی درآمده است و خط چینی به همان شکل باقی مانده است. خط الفبایی مرحله سوم خط است.
هر دو نظام، نوشتاری مصری و سومری تا به مرحلهای تکامل یافتند که تعدادی از نشانههای واژهنگار قبلی را برای نشان دادن هجاهای گفتاری به کار بردند. ولی استفاده از نظام نوشتاری هجایی به طور کامل، زمانی پدیدار میشود که فنیقیها آن را به کار بردند. فنیقیها خط هجایی را که از مصریها گرفته بودند تکمیل و به خط الفبایی نزدیک کردند. یونانیها آن را گرفته و خط الفبایی را که هر حرف معرف صدایی است، به وجود آوردند. بنابراین میتوان گفت که خط الفبایی که امروزه در بخش بزرگی از دنیا به کار برده میشود اختراع یونانیهاست. زیرا آنها بودند که نظام ماهیتا هجایی را از فنیقیها گرفتند و یک نظام الفبایی بنا نهادند که در آن در برابر هر نشانهی مجزا یک آوای مجزا قرار دارد.
این الفبای تعدیل یافتهی یونانیها به دست رومیها به دیگر نقاط اروپای غربی رسید و البته بارها جرح و تعدیل شد تا با نیازهای زبان گفتاری مردم آن نواحی متناسب گردد. در روند تکاملی دیگری، همین نظام خطی یونانی به اروپای شرقی که زبانشان اسلاوی بوده رفته است. گونهی تعدیل یافتهی این خط که (به اقتباس از نام “سنت سیریل” مبلغ مسیحی قرن نوزدهم) به الفبای سیریلی معروف است، اساس نظام خطی متداول در روسیهی امروزی است.
رویهمرفته خطهای آلفابتیک بر دو گونهاند: یکی خطی که حروف مصوت آن نشانههای جدا دارد مانند خط یونانی و لاتین و دیگری خطی که مصوتهای آن با نشانههایی مشخص میشود مانند خط عبری و عربی. تفاوت این دو خط در این است که آوردن حرف مصوت در خطهای یونانی و لاتین الزامی است اما در خطهای عربی و عبری اختیاری است. آوردن مصوتها در دو خط عبری و عربی تنها در کتاب مقّدس و قرآن اجباری است اما در دیگر نشریات اختیاری میباشد.
نتیجهگیری
بنابراین به طور کلی سیر تحول خط را در چهار دوره میتوان این گونه دستهبندی نمود:
ـ مرحله اول:
در این مرحله، انسانها هنوز تشکیل جمعیتی ثابت را در یک سرزمین خاص نداده بودند و افکار و احتیاجات خود را به وسیله حک علامات ساده بر روی اشیاء نمودار میساختند، مانند: چوب خطها و یا علائم تصویری بر روی تخته سنگها و یا دیواره غارها.
ـ مرحله دوم:
شروع پیدایش نوعی خط پایدار و قابل درک در سطحی گستردهتر بوده است. در این مرحله، انسان برای هر موضوع یا منظوری، علامت و یا تصویری خاص را قرار داد که در نهایت پس از اصلاح و تکامل این پدیده به خط تصویری معروف شده است.
ـ مرحله سوم:
پیدایش و ظهور خط واژهنگار، که اولین خط قابل خواندن بود. خط چینی امروز نمونهای از این خط است.
ـ مرحله چهارم:
سادهسازی خط واژهنگار که به صورت مجموعهای از هجاها بود و به خط هجانگار نامیده میشود.
ـ مرحله پنجم:
ظهور خط الفبائی که مادر خطوط امروز است و متشکل از علامتهای قراردادی است و هر علامت یک حرف و صوت خاص را نمایندگی میکند. این نوع خط بود که به سادگی این امکان را داد تا آدمی با ترکیب و اختلاط حروف، فرهنگ و دریافتهای خویش را بر روی الواح گلی، سنگی، یا پوست و چرم و بالاخره کاغذ پاپیروس به آیندگان انتقال دهد و آنها را از فراموشی و نابودی نجات بخشد. بنا بر شواهد و آثار بجامانده در طول تاریخ، مردم غرب آسیا (از بینالنهرین تا فنیقی که لبنان امروزی است) مخترع حروف الفبائی بودهاند.