معاملهای به نام «ازدواج»
- شناسه خبر: 17627
- تاریخ و زمان ارسال: 10 مرداد 1402 ساعت 08:00
- بازدید :
نفیسه کلهر
اگرچه افراد سوءاستفادهگر با معیارهای مادی هم میان زنان یافت میشوند که دل به ماشین و خانه و سفرهای خارجی میبندند و خودشان را به مهریه بالا میفروشند. هم میان مردان که با چشمداشت به مال همسر آینده از او خواستگاری میکنند. اما در این گزارش تنها به بخشی از نگاه مادی مردان به ازدواج پرداختیم که در شهرمان بیشتر از بقیه موارد به چشم میخورد.
رسمی یا قراردادی؟
خانواده نیلوفر میگویند از وقتی دخترشان کارمند بانک شده تعداد خواستگارانش بیشتر شده است. نیلوفر خودش با گلایه تعریف میکند: «زنگ میزنند برای خواستگاری و همان اول میپرسند دختر شما قراردادی است یا استخدام رسمی؟ هرچند به روی خودمان نیاوردیم ولی باز هم پای همان تلفن از کار و سابقه کار سوال میکنند.»
نیلوفر تنها کسی نیست که از این وضعیت گلایه دارد. او شاهد است که این قضیه برای بسیاری از همکارانش هم صادق است.
مهدی پسر دم بختی است که برای خواستگاری به دنبال دختر کارمند است. او توضیح میدهد: «واقعیت کار کردن برای من خیلی مهم است. این روزها با درآمد یک نفر نمیشود زندگی کرد. یعنی با درآمد من که خودم کارمندم نمیتوان زندگی کرد. به خاطر همین دوست دارم همسرم حتما شاغل باشد و تا به حال هم فقط به خواستگاری دختران شاغل رفتیم.» میپرسم چرا وصلت سر نگرفت؟ توضیح میدهد: یکیشان گفت نه، چون درآمدش از من بالاتر بود. من چند نفر را قبول نکردم چون شغلشان خیلی معمولی بود و آینده کاری نداشتند. یکی را هم ما گفتیم نه، چون انگار دختر تمایل داشت بعد از ازدواج کار نکند.» مهدی همینطور توضیح میدهد: «من فکر میکنم در بیشتر دنیا همینطور است. مخصوصا میان همنسلان ما اینطور نیست که کسی که ازدواج میکند بخواهد تمام هزینههای زندگی طرف مقابل را هم تقبل کند. خب اگر اینطور باشد چرا باید اصلا ازدواج کرد؟ تنهایی که راحتتر است! ما قرار است شریک زندگیمان را پیدا کنیم؛ که یعنی در همه چیز با هم شریک باشیم، حتی در بحثهای مالی.» از او میپرسم دوست داری همسرت درآمدش از تو بالاتر باشد؟ و لبخندی میزند و میگوید خب اینکه خیلی خوبه. دوباره میپرسم آن وقت سهم شراکتتان به هم نمیخورد؟ دوباره میخندد و میگوید: «خب این هم یک مدل شراکت است دیگر.» اما بعید میدانم مهدی قبول کند که در شراکتش سهم بیشتری داشته باشد.
ثروت پدر
سمانه دختر تحصیلکرده و شاغلی است از یک خانواده معمولی. او برای ولایت توضیح میدهد: «من و دخترداییام همسن و سال هستیم. او اما از خانواده ثروتمندی است و خواستگارانش چند برابر من هستند. دختر داییام همیشه با فخرفروشی این مساله را پیش میکشد ولی همه میدانیم که خواستگاران برای وجود خودش نیست که سر وکلهشان پیدا میشود بلکه برای ثروت پدرش است و همین دختر هم سه بار ازدواج ناموفق داشته است.»
سمانه از تجربه دیگری میگوید که میان نزدیکانش شاهد آن بوده: «کسی به منزل خاله من زنگ زده بود برای خواستگاری دخترش و پرسیده بود که خانه برای خودتان است؟ مغازه همسرتان در کدام خیابان است؟ و مغازه اجارهای است یا سندش به نام خودتان خورده؟ این صحبتها آنقدر خاله مرا عصبانی کرده بود که جوابشان را داده بود. گفته بود: شما میخواهید با دخترم ازدواج کنید یا با پول ما؟»
سمانه همینطور توضیح میدهد: «به نظر من که الان مادیات حرف اول را در ازدواج میزند و ازدواج تبدیل شده به معامله. وقتی خواستگار میآید از درنظر گرفتن آدرس خانه گرفته تا قیمت و مرغوبیت ظروفی که در آن ازشان پذیرایی میکنیم برایشان مهم است.» او ادامه میدهد: «خانواده معروفی در قزوین هستند که جاهای مختلفی برای خواستگاری رفتهاند و از هرکدام هم ایرادات بنیاسرائیلی گرفتهاند که مثلا فلانیها عتیقههای خانهشان کم است. آن یکیها برچسب روی ظرفهایشان را نکنده بودند و… به خاطر همین وصلت با بعضیها واقعا سخت است.»
او همینطور میگوید: «من خواستگاری داشتم که معیارش این بود که همسر آیندهاش خواهر نداشته باشد. میگفت حوصله رقابت با باجناق و چشم و هم چشمی خواهرها را ندارم. دوست دارم همسرم تک فرزند باشد و سر همین قضیه هم در همان صحبت تلفنی همه چیز منتفی شد.»
او همینطور شاهد است که خواستگاران زیادی برای دخترانی میروند که تعداد کمی بچه در خانوادهشان باشد و یا خانواده ثروتمندی باشند: «الان پسرها زرنگ شدهاند، نگاه میکنند چقدر ارث به دختر میرسد. روی این حساب میروند خواستگاری. گذشت، زمانی که عشق حرف اول را میزد.»
*
هرچند همه خواستگارها هم اینطور نیستند و هنوز میان خانوادههای زیادی معیار، انسانیت و درک و اخلاقیات وجود دارد، اما هستند خانوادههایی که به اشتباه با معیارهای مالی و بیش از اندازه بها دادن به مادیات، کام فرزندانشان را به ازدواج تلخ میکنند و آنها را از داشتن یک رابطه خوب بر اساس معیارهای انسانی و عواطف محروم میسازند.