مشکل نسل جدید این است که دیکته نوشتن بلد نیست!
- شناسه خبر: 5071
- تاریخ و زمان ارسال: 5 آذر 1401 ساعت 08:00
- بازدید :

یکی از دغدغههای سالهای اخیر در جامعه ما، نسل دهه هشتادیها هستند. نسلی که برخلاف جوانان دهههای گذشته با چشم گفتن و پیروی از خط مشیهای خانواده و اجتماع، بیگانه میباشند و محافظه کاری و بعضا ملاحظه کاری را نمیپسندند. خصوصیات و اخلاقیات دهه هشتادیها، خانوادههای آنها را با نگرانی و چالشهای زیادی مواجه ساخته است. دیگر نمیشود با نوجوانان و جوانان تازه به عرصه رسیده در این دوران، آمرانه و قاطعانه صحبت کرد. آنها مادامیکه قانع به امری نشوند؛ از پذیرش آن سرباز میزنند.
این دغدغه و نگرانی در مورد این نسل در هفتههای اخیر با اعتراضات و آشوبهای خیابانی بیشتر شد. با نظر به این که تعداد زیادی از شرکتکنندگان و بازداشتشدگان در این اعتراضات و تجمعات را نوجوانان و جوانانی که برای ابتدا و یا میانه دهه هشتاد بودند؛ تشکیل میدادند؛ دیگر تمام آحاد مردم به جسارت، عصیانگری و متفاوت بودن آنها با دهههای پیشین پی بردند. اما در این میان، برداشتها از این اتفاق متفاوت بوده و کارشناسان و شهروندان، نظرات مختلفی را ابراز کردند. عدهای این نسل را سرکش، یاغی، گستاخ و قربانی فضای مجازی میخوانند و عدهای دیگر آنها را جوانانی آگاه، شجاع و نواندیش میدانند.
در هفتههای اخیر با وجود اتفاقاتی که افتاد؛ جامعهشناسان سعی کردند تا با ارائه نظریات خود، مسئولین و شهروندان را بیشتر از گذشته با خصوصیات، مطالبات و شاخصههای این نسل آشنا کنند.
ـ دهه هشتادیها؛ نسل مدیا و فضای رسانهای هستند
نصرتا… علیرضایی جامعهشناس در ارتباط با موضوع دهه هشتادیها در گفتوگو با مرضیه اردکانی خبرنگار ماهنامه تقاطع این طور عنوان میکند: موضوع نسل جدید و جوانان به عنوان یک قشر تاثیرگذار در جامعه، تقریباً از دهه 1960 به بعد به عنوان یک موضوع جدی هم در دستور کار مطالعات و تحقیقات پژوهشگران، جامعهشناسان و روانشناسان اجتماعی قرار گرفت و هم توسط برنامهریزان توسعه و سیاستگذاران امور اجتماعی در دولتها به عنوان یک موضوع و شاخص مهم توسعه اجتماعی و اقتصادی مورد توجه قرار گرفت. در گذشته موضوع جوانی به عنوان یک دوره مستقل که مختصات و مطالبات خودش را داشته باشد؛ در بطن فرهنگ و جامعه مطرح نبود. در آن زمان وقتی افراد به سن بلوغ میرسیدند؛ سریعا وارد جامعه شده و در شغل و زندگی اجتماعی خود جزم و هضم میشدند. آنها به صورت مستقل و جدی نه دیده و نه شنیده میشدند. در آن دوران از طریق نسل قدیم به جوانان راه و رسم زندگی آموخته میشد. شغلی برای آنها تعیین شده و بعد از تهیه مسکن توسط نسل قدیم، آنها ازدواج کرده و جامعهپذیر میشدند. اما در جامعه جدید تغییر و تحولاتی در زمینههای اجتماعی، اقتصادی، گسترش شهرنشینی، صنعتی، جمعیت شناختی و فرهنگی اتفاق افتاده است که باعث شده تا با تحولات در گروههای سنی از جمله جوانان مواجه شویم. این نسل جدید، هویت مستقل و مشخصات خاص خودشان را دارند. افراد در این نسل وقتی به بلوغ میرسند؛ سریعاً وارد جامعه نمیشوند. افزایش توان علمی ـ تخصصی و تحصیلات تکمیلی در این نسل مهم است؛ چرا که جامعه جدید، متخصص و کارشناس میخواهد. مساله دیگر شغل است که دیگر مثل گذشته نیست که خانوادهها تعیین کنند که فرزندانشان شغل پدران و گذشتگان خود را اختیار کنند. مساله ازدواج، عشق، انتخاب دوست، اوقات فراغت برای جوانان امروزی مهم است. آنها به دنبال هویت و فردیت مستقل و سبک زندگی خاص خودشان هستند. همه اینها در جامعه جدید برای جوانان به عنوان یک دغدغه و مطالبه مطرح است. لذا ما با یک نسلی مواجه هستیم که ویژگیها و مشخصات خودش را دارد.
این جامعهشناس، خواص و ویژگیهای جوانان به ویژه دهه هشتادیها را در جامعه امروز ایران این طور ادامه میدهد: نسل جدید ما نسل فضای رسانهای است که در جهان ارتباطات و عصر اطلاعات زندگی میکند و نسل جامعه جهانی محسوب میشود. این نسل، نسل چهار دیواری، اختیاری نیست که گلوگاهها و منافذ اطلاعرسانی و شناخت را بتوانیم به صورت کنترل شده در اختیارش قرار دهیم؛ چون در عرصه تعامل با عصر ارتباطات تنفس میکند و اصطلاحا یک شخصیت جهانی دارد. دهه هشتادیهای ما نسل اینترنت، مدیا و پلتفرمهای اجتماعی هستند که دیگر به دنبال آرمانها و ایدئولوژیهای رسمی و سیاسی نمیباشند و نمیخواهند واقعیت را فدای یک سری ارزشها و ایدئولوژیها کرده و دنیا و زندگی و عمر خودشان را نادیده بگیرند و روی آن سرپوش بگذارند. این نسل نمیخواهد خودش را مشغول و معطوف یک سری آرمانها و ایدئولوژیها و اهداف بلندمدت و فراواقعیت کند. شعار دهه هشتادیها این است که زندگی مهم و باارزش است و باید از لذتها و نعمتهای همین دنیا به نحو احسن استفاده کرد. دنبال مدینه فاضله، آرمان شهر و یوتوپیا نیست.
ـ برای این نسل اشتغال، مسکن، ازدواج، زیبایی
سبک زندگی و حوزه خصوصی مهم است و نمیخواهد به خاطر یک سلسله ارزشها، آرمانها و ایدئولوژیهای رسمی، سنتی و سیاسی آنها را نادیده بگیرد. این ویژگیها باعث شده دهه هشتادیها دائما در تنش و ستیز با آن چیزهایی باشند که پیش روی آنها قرار دارد سرخوردگی، یاس و خشم از پیامدهای این شکاف و درگیری است.
دهه هشتادیهای ما به دنبال چه چیزی هستند و چرا متفاوت به نظر میرسند؛ علیرضایی در این ارتباط توضیح میدهد: این نسل به دنبال این است که هویت و شخصیت خودش را در جامعه به ثبت برساند و مطالبات خودش را در صفحه و صحنه سیاست و فرهنگ جامعه ایران حک کند و مشارکت داشته باشد. نسل جدید میخواهد در سرنوشت سیاسی و اجتماعی، خودش نقش داشته و صدایش بلند شده و شنیده شود. لذا به دنبال گوشهای شنوا در مقابل خود است. شاید نظریه هابرماس جامعه شناس مکتب فرانکفورت تحت عنوان “مستعمره شدن جهان زندگی “بتواند تبیین درستی از آنچه نسل جدید و جوان ما امروزه با آن مواجه است به دست بدهد. براساس این نظریه امروز حوزه فرهنگ و زندگی عمومی و جایی که اساسا معنا و هویت متکثر و زبان مفاهمه تولید میشود توسط دو نهاد سیاست و اقتصاد به مستعمره گرفته شده و مصادره شده است و میخواهد نسلی یکدست، تابع و منقاد و بیتفاوت خلق و تولید کند. نسل دهه هشتادیها چنین حسی نسبت به زندگی اجتماعی و خصوصی خود دارند و لذا میخواهند چتر سیاست، اقتصاد دستوری و ایدئولوژی یکدست ِهویتساز را پس بزنند. خانوادهها در این بین سعی کردهاند در حمایت از فرزندان خود این چتر امنیتی را تحکیم و حس اعتماد به نفس و روحیه نقادی و پرسشگری را در فرزندان تزریق و تثبیت کنند، این نسل میخواهد از طریق فعالیتهای اجتماعی و سیاسی و در قالب سمنها، فعالیتهای رسانهای، حضور در پلتفرمهای اجتماعی، کلوپها و کافهها و… آن چیزی که در اصطلاح به آن عرصه عمومی میگویند؛ در جامعه نقش خودش را داشته باشد و مطالباتش را از این کانالها پیگیری کند. دهه هشتادیها در حوزههای مختلف به دنبال تنوع و تکثر هستند و پلورالیزم فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی یک مطالبه و خواسته جدی و غیرقابل برگشت است. آنها انتظار دارند تا این چندگانگی و تنوع رنگها و به تعبیر داریوش شایگان هویتهای چهل تکه در جامعه به رسمیت شناخته شوند. زیبایی زندگی و جهان واقعیت برای نسل جوان چیزی جز این تکثر و تنوع فرهنگی، اجتماعی و سیاسی نیست. آنها از یکنواختی، یکرنگی و مشابهت فرار میکنند.
این جامعهشناس در ادامه این گفتوگو توضیح میدهد: این نسل به دلیل ویژگیهایی که دارد با دو شکاف و فاصله مواجه هست. یک فاصله و شکاف بین نسلی است. یعنی فاصله بین نسل قدیم و نسل جدید. آن چیزهایی که برای نسل قدیم به عنوان ارزش و هنجار بود و به عنوان اخلاقیات، باورهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی و اصطلاحا خوب و بدهای اجتماعی که در فرایند جامعه پذیری مطرح بود؛ برای نسل جدید معنا مفهوم دیگری پیدا کردهاند بچههای قدیم به راهی که پدران آنها برایشان هموار کرده بودند؛ میرفتند. اما نسل جدید نمیخواهد به راه گذشتگان برود. نسل جدید ما میخواهد شغل دلخواه خودش را داشته باشد، مسکن برایش مهم است، انتخاب همسر و شریک زندگی و توجه به عشق و انتخاب فردی، اختیار در سبک زندگی در حوزه روابط اجتماعی و اوقات فراغت، مصرف کالاهای فرهنگی و رقابتی موضوعات غیرقابل واگذاری هستند. عشق و دوست داشتن برای نسل جدید یک مفهوم غلیظ و مهمی است که نمیخواهد آنها را سرکوب کند و از روی آنها بگذرد و نادیده بگیرد چیزهایی که نسل گذشته به راحتی میتوانست آنها را نادیده بگیرد. شکاف دوم هم شکافی است که بین نظام ارزشی و هنجارهای رسمی و غیررسمی که در بطن جامعه جریان دارد. از یک طرف نظام فرهنگی، ارزشی، تربیتی و سیاسی ما در قالب جامعهپذیری میخواهد که جوانان، دانشآموزان و دانشجویان ما را با نظام ارزشی و یک تیپ اجتماعی و الگوی خاص در قالب کتابها، منابع، تریبونها، کلاسها، فضاهای عمومی و خصوصی در اشکال مختلف آموزش بدهد؛ اما به دلایل و علل مختلف نتوانست در این امر موفق باشد هم در سطح ایدئولوژی و باورها و هم در سطح هنجارها و رفتارها. درنتیجه ما میبینیم که اکنون این فراگیری جامعهپذیری سیاسی با ترکها و شکستهایی مواجه شده است. امروزه با نگاه به نوع زندگی که نسل جوان اختیار میکند؛ متوجه این شکاف میشویم. اوقات فراغت و زندگی خصوصی که نسل جدید ما دارد؛ نشاندهنده این است که آن تیپ اجتماعی مطلوب و ایدهآل نظام سیاسی، فرهنگی و آموزشی ما گویا به دست نیامده و از این طریق ما با یک شکاف مواجه هستیم. وقتی روی هم انباشته میشوند در بستر این تراکم و تداخل شکافها شاهد رفتارها و حرکاتی از جنس اعتراض، انتقاد، خشم و پرخاشگری، بیاعتنایی و سرخوردگی هستیم.
تا زمانی که راه تعامل، مدارا، گفتگو و پذیرش این تکثر و این هویت مستقل جدید را به رسمیت نشناسیم؛ روز به روز این شکافها بیشتر میشوند.
این کارشناس، دهه هشتادیها را مجموعهای از ناکامیها، انتظارات و مطالبات برآورده نشده میداند و اشاره میکند: به تعبیر مارگارت مید که در حوزه جامعهشناسی جوانان، تحقیقاتی انجام داده است؛ نسل جدید ما، نسل اگرها و آیاها است. این نسل همیشه آرزوها، انتظارات و خواستههایی دارد؛ در نتیجه با اگرهایی مواجه است. و از طرف دیگر با آیاهایی مواجه هست که آیا جامعه، حکومت، دولت و حاکمیت به آنها پاسخی میدهند یا خیر. لذا دائم در التهاب و استرس در این چالش به سر میبرد. این نسل دیگر نسل دیکته نوشتن نیست که ما به آنها سرخط بدهیم و آنها در چارچوب خواستهها و باورها و اعتقادات ما حرکت کنند. جوانان ما بیشتر به دنبال نوشتن انشایی هستند که مطالبات خودشان را بر صفحه سیاست و فرهنگ جامعه ایران حک کنند. ما باید خطکش سیاسی و فرهنگی را متناسب با قامت خواستهها و باورها و مطالبات این نسل بلند کنیم. نه اینکه در چهارچوب ذهنیت خودمان محدود کنیم.
ـ با اشتغال، مشارکت و پذیرش کثرت، جوانان را با جامعه آشتی بدهیم
شاید ارائه راهکار برای پیوند با دهه هشتادیها، سوال افراد زیادی در جامعه باشد.
علیرضایی در پاسخ به این سوال میگوید: یکی از دغدغههای مهم این است که ما نسل جوان به ویژه دهه هشتادی خودمان را با نظام اجتماعی، فرهنگی و سیاسی پیوند بزنیم و راهکار این پیوند زدن به تعبیر جامعهشناسانی چون تراوس و هرشی این است که رشتهها و حلقههای پیوند را تقویت کنیم و پاسخ به مجموعهای از مطالبات این نسل را که بالا ذکر شد؛ میتواند بخشی از این رشتههای پیوند باشد. باید کاری کنیم که جوانان به این جامعه احساس تعلق پیدا کنند. ما باید جوانان را از طریق ایجاد شغل و درآمد، درگیر جامعه کنیم. جوانی که شغل، درآمد و زندگی دارد؛ وجودش به رسمیت شناخته میشود، راه برای مشارکت و اثرگذاری آن فراهم است و سیاست و مدیریت و فرهنگ عرصه ظهور و بروزش باشد، به جامعه خودش احساس دلبستگی و تعلق پیدا میکند. اما جوانی که اینها را ندارد؛ مانند یک کوه آتشفشان در حال فوران است که خشم و نفرت در آن وجود دارد. امروزه باید باور کنیم که استفاده از تعابیر منفی مانند نسل فریبخورده، غربزده، هوچیگر و گولخورده و یا نسلی که روی آن موجسواری میشود؛ نه تنها مشکل را حل نمیکند؛ بلکه مانند ریختن نفت بر روی آتش است. باید نگاهها را عوض کرده و زبان نسل جدید را فهمیده و آنها را به رسمیت بشناسیم. سپس با آنها همراه و همدل شویم تا نوعی فهم مشترک ایجاد گردد.
وی در پایان این مصاحبه تاکید میکند: نسل جدید ما باور کرده است که جغرافیای زندگی و ارتباطش عبارت از کل جهان است که از آن به عنوان دهکده جهانی نام برده میشود. ما در این فضا، انواع ایدئولوژیها، مکتبها، کالاها و محصولات فرهنگی مختلفی مطابق با انواع ذائقهها را داریم. آیا با بستن درها، پنجرهها، دیوارکشی و محدود کردن، میتوانیم این نسل جدید را همراه و قانع کنیم!؟ دهه هشتادیهای ما در این بازار قدم میزنند؛ نفس میکشند و انتخاب میکنند. پس ما باید محصولات خودمان را با کیفیت، ذائقه پسند و متناسب با نیازها و فرهنگ جامعه ارائه کنیم که عقلانیت و مجذوبیت شاخصه آن باشد. باید به انتخاب فرد حرمت گذاشته و آن را به رسمیت بشناسیم و در این بازاری که نمادی از چندگانگی فرهنگی و سیاسی است؛ به اقتضای این جهان، نوع نگاههای خودمان را تغییر دهیم و رفتار خود را عوض کنیم. باید بستر مشارکت و حضور همه اقشار و سلایق و گرایشها را در عرصههای مختلف سیاسی، فرهنگی و اقتصادی فراهم کنیم. زمانی که همه احزاب، سلیقهها، صاحبان هنر و افرادی که در حوزههای مختلف کار میکنند را به رسمیت بشناسیم؛ یعنی همه جامعه دیده میشود. دغدغه دهه هشتادیهای ما هم این است که دیده بشوند؛ شنیده شوند و به رسمیت شناخته شوند. اگر بتوانیم به این فضا برویم، با فهم این جهان و این شرایط، میتوانیم دهه هشتادیها را به خوبی درک کرده و بستر را برای حضور آنها فراهم کنیم و از طرف دیگر یک مدیریت علمی و درست فرهنگی متناسب با قرن 21 داشته باشیم.