«مشعلدار» شهرکی ناامن برای زندگی ایرانیها
- شناسه خبر: 34278
- تاریخ و زمان ارسال: 12 اردیبهشت 1403 ساعت 07:30
- بازدید :
رومینا اسماعیلیپور
مشعلدار نام شهرکیست در فاصلهی ۷ کیلومتری قزوین، در مسیر جادهی بوئینزهرا با حدود ۲ هکتار وسعت…
از وضعیت بحرانی و مشکلات گستردهای که مردم این شهرک سالیان سال است با آن دست و پنجه نرم میکنند به تازگی مطلع شدهام.
تصمیم میگیرم برای بررسی دقیقتر اوضاع، سری به این شهرک بزنم و مشکلات شهرک را از زبان خود مردم جویا شوم.
مهدی قربانی شورایار مشعدار است و سالها به صورت داوطلبانه وظیفهی کمکرسانی و رساندن معضلات این شهرک به گوش مسئولین را برعهده گرفته است.
حضور کنترل نشدهی افاغنه در مشعلدار
قربانی در ابتدا کمی مستأصل میشود و با خندهای که از روی سردرگمیست میگوید: از کجا شروع کنم؟ اینجا به قدری مشکل دارد که ما را درمانده کرده است.
بهتراست از حضور کنترل نشدهی اتباع افغان شروع کنیم. و سپس شروع به صحبت میکند. سالهاست که مزار شهدای ما، تجهیزات داخل آن، نردههای دیوار و سیمهای کابل به سرقت میرود. از آنجایی که مزار شهدا در آن دست اتوبان قرار گرفته و جزو حوزه استحفاظی الوند محسوب میشود؛ شکایت خودمان را در الوند مطرح میکنیم.
حتی امکانات رفاهی اینجا هم در حد صفر است. قربانی میگوید: در این شهرک یک عابر بانک درست حسابی هم وجود ندارد. تنها یک پست بانک ساخته شده که آن هم دائما دچار مشکل و خرابی میشود.
گذشته از تمامی کمبود امکانات، وضعیت امنیتی مشعلدار صفر است. اگر ساکنین اینجا بخواهند منازل خود را به فروش برسانند تا به داخل شهر قزوین برگردند، از آنجایی که به علت حضور گستردهی اتباع افاغنه، ایرانیان حاضر به خرید خانههای اینجا نمیشوند؛ خود اتباع پیشنهاد خرید را مطرح میکنند.
تقریبا ۵۲ درصد جمعیت مشعدار را افاغنه و ۴۸ درصد را ایرانیان تشکیل میدهند. آمار شهریور ماه از ساکنین افاغنهی مشعلدار به ۳۲۰۰ نفر میرسید که این آمار در مرکز جامع سلامت این منطقه نیز ثبت شده است.
تقریبا ۷۰۰ الی ۸۰۰ نفر، جدا از این ۳۲۰۰ نفر به اتباع غیر مجاز تعلق دارد.
در طی تماسی که با مرکز جامع سلامت این منطقه برقرار میکنم؛ آماری مشابه با صحبتهای قربانی ارائه میدهند.
قربانی ادامه میدهد: این ساکنین غیرمجاز برای ما به شدت مشکلآفرینی کردهاند. از آنجایی که هیچ مدرک شناسایی ندارند و در سیستم هم ثبت نشدهاند در صورت وقوع جرم به راحتی فرار میکنند و جای دیگری مستقر میشوند و عملا در چنین شرایطی دست ما برای شکایت بسته میشود. مدیر کل دادگستری آقای شعبانی و دادستان در اینجا حضور داشتند و قرار بر این شد که اتباع غیرمجاز جمعآوری شوند؛ در حال حاضر یک سال از این درخواست ما گذشته است و هنوز هیچگونه ترتیب اثری داده نشده است.
ما به هر ارگانی نامه زدیم. حتی حضوری هم صحبت کردیم و مشکلاتمان را با شورای شهر نیز در میان گذاشتیم اما هیچ گوش شنوایی پیدا نشد!
حتی نامهای هم خطاب به خانم فاطمه محمدبیگی، نمایندهی مردم شهر قزوین در مجلس شورای اسلامی، راجع به حضور اتباع غیرمجاز نوشتیم و با امضای ۲۰۰۰ نفری تقدیم ایشان کردیم و قول دادند که حداقل این اتباع غیر مجاز را از مزر خارج کنند. اما تا به حال که اتفاقی نیفتاده است.
قربانی ادامه میدهد: به دلیل ناامنی پیش آمده، حتی همسر بنده از ساعت ۶ غروب به بعد جرات خارج شدن از خانه و رفتن تا سر کوچه را هم ندارد.
درگیری فیزیکی مابین خود افاغنه، شیعه و سنی بسیار زیاد اتفاق میافتد. به قدری این درگیریها شدید و بعضا خطرناک میشود که حتی امکان مداخله را از ما سلب میکند.
مشعلدار حتی یک کانکس پلیس هم ندارد
به دلیل مسائل امنیتی به وجود آمده، نیاز به حضور مستمر نیروی انتظامی است؛ سال گذشته از فرماندار وقت آقای کاظمی، درخواست کردیم که حداقل یک کانکس پلیس اینجا مستقر کنند. آقای کاظمی درخواست زمینی مشخص برای استقرار کانکس کردند، زمینی را هم بابت این موضوع به ایشان پیشنهاد کردیم. زمین مد نظر بر خیابان و جنب مدرسهی دخترانه بود. حتی پیشنهاد کردیم که آب و برق آن را هم کاملا رایگان مهیا میکنیم.
اما هیچ اتفاقی نیفتاد.
قربانی ادامه میدهد: اگر شبها داخل کوچههای اینجا سرکشی نکنم باید شاهد اتفاقات بدی باشیم…
چند وقت پیش، من ۹ شب تنها داخل مزار شهدا بودم؛ تا بتوانم سارق را که اتفاقا از اتباع بود دستگیر کنم. بالاخره پیدایش کردم. شب بود که با نیروی انتظامی تماس گرفتم و 30/1 بعد از ظهر تازه رسیدند!
با قاضی کشیک تماس گرفتم و ماجرا را برایش شرح دادم.
تمام وسایل مزار شهدا و حتی سطلهای زبالهی شهرک داخل منزل این سارق پیدا شده بود. نیروهای پلیس از قاضی کشیک درخواست ورود به منزل را داشتند تا بتوانند مدارک موجود را ثبت و ضبط کنند.
قاضی کشیک موافقت نکرد و گفت هرکسی که شاکی هست، شنبه صبح به دفتر خدمات قضایی مراجعه و شکایتش را ثبت کند!
حتی این مسئله را با قاضی کشیک مطرح کردیم که این سارق، وسایل منزلش را تا آن موقع خالی میکند. اما اتفاقی نیفتاد.
بالاجبار مجبور شدیم خودمان وسایل را از منزلش خارج کنیم.
قربانی با حیرت ادامه میدهد: داخل زیر زمین منزلش رفتیم؛ در حال خورد کردن همین سطل زبالههای شهری بود.
سپس عکسی از زیر زمین این سارق و سطل زبالهای که زیر لایهای از پتو پنهان کرده، نشانم میدهد.
تکمیل ظرفیت کلاسهای درس با حضور افاعنه
قربانی میگوید: در کلاسهای مدرسهی ما که ۳۰ نفر ظرفیت دارد؛ ۲۷ نفر جز اتباع هستند. حتی بعضی از کلاسها هم کاملا با خود اتباع پر شده و حتی یک شاگرد ایرانی هم نداریم!
خانم حیدری که جزو انجمن مدرسه است توضیح میدهد: ثبت نام اتباع دست مدیر مدارس نیست. از بالا دستور رسیده است که تا ۱۵ درصد هر کلاس باید اتباع ثبتنام کنیم. از آنجایی که خانوادههای ایرانی، به دلیل حضور گستردهی اتباع حاضر به ثبتنام نمیشوند، شفاهی ابلاغ شده که تا ۲۵ نفر هم میتوان از دانشآموزهای اتباع ثبتنام انجام داد. حدود ۴۰۰ نفر در هر شیفت مدارس ابتدایی، دانشآموز داریم. یعنی حدوداًَ ۳۰۰ نفر، از افاغنه هستند.
سپس قربانی میگوید: همه چیز زندگی این اتباع از جمله: مذهب، رسم و رسوم، علیالخصوص بهداشتشان با ما فرق دارد. مسلما با چنین شرایطی کمتر خانوادهی ایرانی راضی میشود که فرزندش در این مدارس درس بخواند.
البته ما که مشکلی با درس خواندن این بندگان خدا نداریم. اما دردسرهایشان هم کم نیست. بر فرض، مدرسه درخواست کمک مالی میکند. بلافاصله همین اتباع بابت این درخواست شکایت میکنند! در صورتی که این مبالغ صرف عمران و بهبود محل تحصیلشان میشود و تعداد خودشان هم نسبت به دانشآموزان ایرانی در اکثریت است.
حیدری میگوید: بارها شده که به دلیل عدم رعایت بهداشت شخصی بچههای اتباع، بچههای ما هم شپش گرفتهاند.
قانونی و غیر قانونی هم ندارد. تمام اتباع را از اطراف قزوین جمع کردند و به مشعلدار فرستادند. آن هم بدون کوچکترین مدیریتی…
سال گذشته هم به دلیل اختلاف و درگیریای که بین اتباع و ایرانیهای اقبالیه به وجود آمد تمام اتباع آن منطقه به مشعلدار کوچ کردند. از طرفی اتباع نظامآباد هم به دلیل یکسری اقدامات غیراخلاقیای که مرتکب شدند؛ به مشعلدار آمدند. مگر این شهرک چقدر گنجایش دارد؟
قانونشکنی بنگاهداران مشعلدار دردسر آفرین شده
قربانی به دیگر مشکلاتی که بنگاهداران مشعلدار پیش آوردند گریزی زده و ادامه میدهد: در این منطقه، حدود ۱۲ بنگاه وجود دارد که ۳ مورد از آنها به خاطر منافع شخص خودشان و مبلغ زیادی که اتباع حاضر به پرداخت آن میشوند، به راحتی به آنها خانه اجاره میدهند.
حتی به راههای غیر قانونی برای اجاره املاک به افاغنه متوسل میشوند.
اجارهنامه را به نام اقوام و دوستان خودشان مینویسند تا دردسری برایشان به وجود نیاید.
از طرف اتحادیه املاک، سعی کردیم این مشکل را برطرف کنیم. یکسری فرمهایی به این بنگاهداران ارائه شد و دستورالعمل آن به این شکل بود که اگر خانهای را به اتباع اجاره دادند؛ این اجارهنامه را در ۳ نسخه تنظیم کنند.
یک نسخه باید به ادارهی آگاهی، یک نسخه به پایگاه بسیج محل تحویل داده شود و یک نسخه از آن را هم پیش خودشان نگهداری کنند.
درخواست چنین اقدامی به این منظور بود که اگر مشکلی از جانب اتباع پیش آمد؛ نیروی انتطامی بتواند آن شخص را به راحتی پیدا کند.
ولی متاسفانه حتی یک بنگاهدار هم به این دستورالعمل پایبند نیست و به همان شیوهی غیرقانونی خودشان ادامه میدهند.
صفهای طولانی نانوایی با حضور حداکثری افاغنه
یکی دیگر از مشکلات، مربوط به تهیهی نان است.
همچنان طبق دستورالعمل تخصیص آرد ده سال پیش، به مشعلدار آرد اختصاص داده میشود. در صورتی که جمعیت آن زمان ۲۰۰۰ نفر بوده و الان طبیعتاً این جمعیت افزایش پیدا کرده و حدوداً به ۸۰۰۰ نفر رسیده است.
هر کدام از اتباع، تقریبا ۷ـ۸ بچه دارند. ۳ خانواده هم داخل حیاط با یکدیگر زندگی میکنند.
اگر ماه رمضان امسال، خودمان مدیریت نمیکردیم؛ صد در صد درگیری فیزیکی بین اتباع و ایرانیان پیش میآمد.
غروبها دو ساعت زودتر به نانواییها مراجعه میکردیم و از خانوادههای اتباع درخواست میکردیم که اگر همیشه ۱۲ نان میبردید، امروز حداقل ۶ نان ببرید تا به بقیه هم نان برسد.
از فرماندار و استاندار درخواست کردیم که حداقل سهمیهی آرد اتباع را افزایش دهند.
اما جوابی که به ما دادند این بود «اگر بخواهیم سهمیهی نان اینجا را افزایش دهیم باید از جای دیگری کم کنیم و این شدنی نیست…»
به فرض اگر یک نفر ایرانی بخواهد ۲ عدد نان بگیرد، باید پشت سر ۶۰ نفر اتباع بایستد. حتی ممکن است پشیمان شود و از خیر همان دو عدد نان بگذرد. پیش آمده که در چنین شرایطی، خانوادههای ایرانی برای تهیهی نان به داخل شهر قزوین بروند و دوباره برگردند!
بارها درخواست دادیم که اتباع مشعلدار را کمی پراکنده کنند و به سایر روستاها و شهرکهای مجاور بفرستند اما هیچ ترتیب اثری داده نشد.
حتی به دلیل اینکه سایر روستاهای اطراف، حضور اتباع را نمیپذیرند؛ پیش آمده که از جایی مثل کمالآباد بچههایشان را برای ثبتنام به مدارس مشعلدار بیاورند.
در مراسمات مذهبی ما مخصوصا ایام عاشورا و تاسوعا و شهادتها، افاغنه گاهی کارناوال عروسی هم راه میاندازند!
بسیار اعتراض کردیم اما صدایمان به گوش هیچ کسی نرسید…
تجاوز به دختر ۱۴ ساله ایرانی در مشعلدار
قربانی از تجاوز به دختر ۱۴ ساله ایرانی ساکن در مشعلدار پرده برمیدارد و میگوید: چند سال پیش خانوادهای اینجا ساکن بودند که یک دختر ۱۴ ساله داشتند که کمی هم شیرین عقل بود.
یکی از افاغنه، این دختر را سوار ماشین خودش میکند. به زمینهای اطراف میبرد و به او تجاوز میکند.
این خانواده از بومیان این منطقه نبودند و گرنه درگیری بدی بین ایرانیان و افاغنه اتفاق میافتاد. مشابه همین موضوع هم در نظامآباد پیش آمد که نهایتا افاغنه از آنجا به مشعلدار کوچ کردند.
خانواده این دختر از ترس آبرویشان حتی شکایت هم نکردند و شبانه مشعلدار دار را ترک کردند…
خب متجاوز این دختر بچه هیچوقت پیدا نشد. این شخص همچنان بین ما زندگی میکند و این مسئله بسیار خطرناک است.
قربانی اضافه میکند: مسئله فقط دخترها و زنها نیستند. من پسر دارم. هوا که تاریک میشود جرات نمیکنم این بچه را حتی تا سر کوچه و مغازه بفرستم.
در مدارس هم شاهد اتفاقهایی هستیم که ما را از ثبتنام بچههایمان در مدرسههای اینجا پشیمان میکند. بارها پیش آمده پسرهای اتباع را برهنه داخل سرویسهای بهداشتی پیدا کردهایم. یا پشت مدرسه کارهایی انجام میدهند که عملا امنیت بچههای ما را سلب میکنند.
قربانی تصویری از دو نوجوان پسر اتباع نشانم میدهد که برهنه به داخل مدرسهی دخترانه رفته بودند! و میگوید: این اتفاق بارها پیش آمده، تا جایی که مجبور شدیم مدرسهی دخترانه را تغییر دهیم. ۴۰ سال پیش اینجا یک مدرسهای بود که شهرداری روی آن دست گذاشته بود؛ شهرداری را به یک جای دیگر منتقل کردیم و دخترهایمان را به آن مدرسه فرستادیم. خودمان هزینه کردیم، روی دیوارها نرده و حفاظ کشیدیم تا دیگر چنین اتفاق مشابهی پیش نیاید.
بارها پیش آمده که من را هم تهدید کردهاند که بالاخره جانت را میگیریم!
خسارتهای غیرقابل جبران اتباع
قربانی تصویر دیگری از یک جوان اتباع را داخل کلانتری با دستهای بسته نشانم میدهد و توضیح میدهد: همین پسر ۹۰۰ گرم هروئین داخل منزلش داشت.
تصویر دیگر از پسر نوجوانی است که غرق در خون خود روی تخت بیمارستان دراز کشیده است. قربانی میگوید: وقتی شناساییاش کردم فورا به نیروی انتظامی اطلاع دادم. تمام وسایل و تجهیزات مدارس از جمله، کپسول گاز، اجاق گاز، شیرآلات سرویس بهداشتیها و … را به سرقت برده بود.
وقتی مامورها میخواستند دستگیرش کنند با چاقو خودش را زخمی کرد.
تمام این افراد را شناسایی میکنیم و به کلانتری اطلاع میدهیم؛ در نهایت با جریمهی خیلی کمی آزادشان میکنند.
نزدیک به ۸ میلیون به حساب خودم هزینه کردم و مجددا یک سری از وسایل سرقت شدهی سرویسهای بهداشتی مدارس را خریداری کردم. نهایتاً یک هفته این تجهیزات مهمان ما بودند؛ دوباره به آنها دستبرد زدند!
اما ماجرا به همینجا ختم نمیشود.
چند وقت پیش یکی از همین اتباع با نیسان به درب مدرسه زده بود و درب کاملا از جایش کنده شد.
در طی ۷ ماه به سختی توانستم ۴ میلیون خسارت از این آقا دریافت کنم. در حالی که خریداری و نصب درب ۲۱ میلیون تومان هزینه برداشت.
اینجا جزو حوزه استحفاظی قزوین است. از هر لحاظ که حساب کنیم جزء شهر محسوب میشود. ولی نه امکانات شهری را دارد و نه امنیت لازم را…
حتی یک کانکس نیروی انتظامی که جز حداقلیهای امنیت یک منطقه است را هم نداریم.
درگیریهای مابین اتباع کنترل نشده است
قربانی برایم تعریف میکند: چند شب پیش منزل بودم و در حال استراحت، خانمی از اتباع با سنگ به درب خانهی ما میزد. درب را که باز کردم با صورت کبود شدهاش مواجه شدم.
میگفت به دادم برسید که امشب همسرم من را میکشد.
حتی یک سری دعوای شدیدی بین اتباع پیش آمد. خواستم جدایشان کنم که چوب به سرم برخورد کرد. ۴۸ ساعت داخل بیمارستان بودم.
همین برخوردهای فیزیکی کنترل نشدهشان هم برای ما دردسر ایجاد کرده است.
قربانی میگوید: درمانگاه درست حسابیای هم نداریم.
فقط یک مرکز جامع سلامت داریم. اگر کسی دستش را ببرد برای چند بخیه باید به شهر مراجعه کند. بارها درخواست دادیم که ما به دندان پزشک نیاز، به روانپزشک نیاز داریم ولی دریغ از کوچکترین توجهی از جانب مسئولین…
قربانی از پرسههای شبانهی اتباع داخل محله توضیح میدهد: از ۲ نیمه شب که میگذرد با شلوارکهای بسیار کوتاه، در حالی که قَمه به کمرشان آویزان کردهاند داخل کوچهها پرسه میزنند. درسته که بنده از شب تا صبح داخل کوچهها در حال گشتزنی هستم اما با این اوصاف حتی نمیتوانم به اینها چیزی بگویم…
دستورآمده که ما حق بازداشت این افراد را نداریم و فقط میتوانیم گزارش بدهیم. صدها بار گزارش دادیم. دریغ از یک بار که با اینها برخورد شود.
زمان انتخابات که میشود، برخی از همین نمایندگان فعلی مجلس برای جمع کردن رای به مشعلدار میآیند و قول میدهند که به مشکلات مردم ما رسیدگی میکنند. بعد که پایشان به مجلس باز میشود همه چیز را فراموش میکنند…!
همراه قربانی سری به یکی از مدارس ابتدایی میزنیم.
شیفت پسرانه تمام شده و بچهها دستهدسته از مدرسه خارج میشوند. رو به روی مدرسه اسکلت ساختمانی را مشاهده میکنم که قرار است تبدیل به ورزشگاه شود اما روند ساخت آن چندین سال است که به درازا کشیده شده است.
در بین چهرهی بچهها، کمتر چهرهی بچههای ایرانی به نظرم میآید.
به محض خارج شدن از مدرسه بین تعدادی از بچهها درگیری ایجاد میشود. با سنگ و مشت و لگد به یکدیگر حملهور میشوند.
نگاه سنگین مدیر و دوربین گوشیام که به سمتشان معطوف میشود از هم جدا میشوند.
کمی جلوتر، نزدیک به ۲۰ بچه سوار نیسان میشوند تا به روستاهای اطراف که از آنجا به خاطر مدرسه آمدهاند برگردند. تعدادی هم از نیسان خودشان را آویزان میکنند.
دوباره کنار همان نیسان بین گروه دیگری از بچهها درگیری پیش میآید.
روی خاک غوطهور میشوند و تعدادی هم با سر و صدا دورشان میایستند.
مادر یکی از دانشآموزان ایرانی که کنار درب مدرسه ایستاده میگوید: عصر که میشود، میتوانید بچههای اتباع را بدون کفش و پابرهنه داخل کوچه، جوی و حتی سطلهای زباله به راحتی مشاهده کنید.
شاید باورتان نشود اما برای تهیهی دوعدد نان بربری هم به مشکل میخوریم.
چند همسری بین اینها رایج است. بعضا، یک مرد با دو یا سه همسرش داخل یک خانه و چه بسا یک اتاق زندگی میکند. بچههایشان را از ۴ـ۵ صبح برای زبالهگردی و جمعآوری ضایعات بیدار میکنند. تا ۷ صبح که وقت مدرسهشان برسد؛ این بچهها داخل سطلهای زباله هستند.
بدون اینکه استحمام کنند با همان وضع، روپوش مدرسه را تن میکنند و سر کلاس مینشینند.
از نظر فرهنگی و بهداشتی زمین تا آسمان با ایرانیها فرق دارند. باید فکر اساسیای به حال اینها کرد. بنده حتی بارها به مسئولین نامه نوشتم و تقاضا کردم که به مشعلدار رسیدگی شود اما دریغ از کوچکترین اقدامی… ما خودمان هم نمیدانیم که علت این بیتوجهیها چیست.
من اوایل خیلی راحت، حتی تا ۹ شب داخل محله تردد میکردم اما الان جرات این کار را هم ندارم.
موضوع فقط ناامنی نیست. این افراد حتی فرصت شغلی را هم از ما گرفتهاند. به دلیل شرایط محیطی که در کشورشان حاکم بوده و در آن بزرگ شدند سرسختتر از ما ایرانیها هستند. از طرفی ارزانتر هم کار میکنند. با این اوصاف بسیاری از کارها را به همین اتباع میسپارند.
مدیر مدرسهی ابتدایی پسرانه میگوید: ۸۰ درصد مدرسه از اتباع افغان هستند. تقریبا ۳۵۰ دانشآموز در شیفت ابتدایی پسرانه داریم که ۲۸۰ نفر آنها را اتباع تشکیل میدهند.
نمیتوانیم جداسازی هم انجام دهیم. کینه و کدورت پیش میآید و در این صورت باید شاهد درگیریهای شدیدی بین اتباع و ایرانیها باشیم. حتی بارها یکسری از بچهها، سلاح سرد با خودشان به مدرسه آوردند.
روز گذشته داخل مدرسه دعوایی بین اتباع پیش آمده بود و دلیل آن هم، اختلاف بین قومیتشان بود. خیلی از روزها، ما شاهد چنین درگیریهایی بین بچهها میشویم.
شیفت دختران ابتدایی شروع میشود.
گوشهی حیاط دو کانکس دیده میشود. مدیر مدرسه میگوید: کلاسهایمان، دیگر جا ندارد. مجبور شدیم برای تشکیل کلاس از این کانکسها استفاده کنیم.
همراه مدیر مدرسه، خانم رسولی سری به کلاسهای مدرسه میزنم.
وارد برخی از کلاسها که میشوم؛ حجم سنگینی از بوی ناخوشایند به صورتم برخورد میکند.
تعدادی از کلاسها، تماما از دانشآموزهای افغان پر شده و در برخی کلاسهای دیگر تنها ۳ یا ۴ دانشآموز ایرانی دیده میشود.
در حال بازدید از کلاسها هستیم که زنی، با حالتی از اضطرار و خشم، به زبان ترکی مشغول صحبت با قربانی و مدیر مدرسه میشود. سپس به سمت من برمیگردد و به فارسی و همچنان پر از حرص میگوید: من پسرم را از اول در این مدرسه ثبتنام نکردم.
پسر من هنوز بچست. بچههای اتباع بیشتر از سنشان بلدند. کارهایی در مدرسه انجام میدهند که گفتن ندارد!
وقتی نانوایی میروم، نانوا میگوید زودتر به من خبر بده تا برایت نان نگه دارم. چرا من در شهر خودم باید برای گرفتن دو عدد نان آنقدر به تکاپو و سختی بیفتم؟
خواهر من برای بچههایش که بتوانند به قزوین بروند و درس بخوانند سرویس مدرسه گرفته؛ ماهی ۲ و نیم برای هر کدام هزینه میکند. این همه سختی، واقعا انصاف نیست. چرا مدرسهی مشعلدار باید با اتباع پر شود؟
مدیر مدرسه، رسولی میگوید: وقتی شما بچههایتان را در مدرسه ثبتنام نمیکنید؛ من مجبور میشوم که تعداد بیشتری از دانشآموزان اتباع را ثبتنام کنم. نمیتوانم کلاسها را خالی نگهدارم.
زن با حالت عصبی و صدایی که حالا بالا رفته است وسط صحبتهای رسولی میپرد: باید خالی نگهداری، هرطور که شده کلاسها باید با دانشآموزهای ایرانی پر شوند. وقتی میآییم بچههایمان را ثبتنام کنیم و میبینیم که تمام دانشآموزها افغان هستند؛ مجبور میشویم بچههایمان را داخل شهر ببریم.
رسولی میگوید: مدرسه که تعطیل میشود تا پایان مرداد ماه فقط دانشآموزهای ایرانی را ثبتنام میکنیم. حتی یک دانشآموز افغان هم ثبتنام نمیکنم؛ اگر خودتان کلاسها را پر کنید؛ معلومه که تعداد کمتری از اتباع میآیند. زن مجال نمیدهد و دائما تکرار میکند: نخیر، نباید اتباع را ثبتنام کنی. من همینجا بزرگ شدهام. اینجا شهر من هست. چرا باید از همه چیز محروم شوم؟!
صدای همهمه بالا میگیرد و مشخص نیست هر کسی چه میگوید.
بعد از چند دقیقه که شرایط آرام میشود به طبقهی پایین میرویم، رسولی برایم تعریف میکند: چند وقت پیش خانمی از اتباع که باردار بود و همراهش چند بچهی قد و نیم قد داشت، برای ثبتنام یکی از بچههایش به مدرسه آمد.
بحث هزینه ثبتنام که مطرح شد گفت: من پول ندارم ولی اسمش را بنویسید. من هم در جواب گفتم: شمایی که هزینه تحصیل یک بچه را نداری برای چی این همه بچه به دنیا میآوری؟ زن کمی مکث کرد. خندید و گفت: آنقدر بچه میآوریم تا تمام ایران برای ما شود!!
فرماندار قزوین: مردم مشعلدار، درخواستهایشان را مطرح کنند
در طی تماسی که با ملکیپور، فرماندار استان قزوین برقرار میکنم، برایم توضیح میدهد: مردم مشعلدار درخواستهای خودشان را با بنده مطرح کنند. به زودی پس از پیگیریهای لازم کانکس پلیس هم در آنجا مستقر خواهیم کرد.
نیروهای پلیس، در حال کنترل افاغنه غیر مجاز این شهرک هستند.
نامهای از درخواست مردم مشعلدار را که مربوط به سال ۱۴۰۱ میشود و خطاب به علی فرمانی، رئیس شورای اسلامی جهت احداث کلانتری، نوشته شده است و تاکنون کوچکترین اقدامی جهت پیگیری آن انجام نشده، برای فرماندار به امید پیگیری هر چه سریعتر ارسال میکنم.
هر چند که، تعداد چنین نامهها و درخواستهایی از جانب مردم مشعلدار، در طی سالیان گذشته بسیار بوده و رسیدگیهای صورت گرفته اندک و چه بسا بیسرانجام هم بوده است.
در طی صحبت با یکی از مقامات نیروی انتطامی وی برایم شرح میدهد: ما از وضعیت مشعلدار اطلاعی نداشتیم و بنده برای اولین بار است که این مشکلات را از زبان شما میشنوم. احداث کانکسهای پلیس به اختیار نیروی انتظامی نیست. بلکه از جانب استانداری باید به تهران نامه زده شود و ماجرا را با مرکز مطرح کنند.
«مشعلدار» از طرف شورای امنیت کشور به عنوان یکی از مناطق مجاز برای زندگی اتباع انتخاب شده است
طریقی مدیر کل اتباع استان قزوین در تشریح وضعیت مشعلدار میگوید: قابل ذکر و پیشبینی است که حضور این حجم از اتباع به دلیل اجاره دادن منازل، توسط بنگاهداران و مردم همین شهرک پیش آمده است. اگر هر مشاور املاک، اتباع را برای اجارهی خانه به ما معرفی کند؛ از آنجایی که باید از کانال ما رد شود، ما اجازه اجاره منزل را با توجه به عدم ظرفیتهای پیش آمده نخواهیم داد. مشکل، تخلف بنگاهداران و اجارهی منازل توسط اهالی شهرک است.
این بخش «مشعلدار» از طرف شورای امنیت کشور در شهرستان قزوین به عنوان یکی از مناطق مجاز برای زندگی اتباع انتخاب شده است.
یکی از دلایلی که منجر به تکمیل مدارس مشعلدار توسط اتباع شده، تمایل خانوادههای ایرانی برای ثبتنام فرزندانشان در مدارس داخل قزوین هست. الویت با ثبتنام دانشآموزهای ایرانیست.
طریقی میگوید: منازل مشعدار که برای اجاره به اتباع داده میشود از وضعیت مناسبی برخوردار نیست. از طرفی اجارههای گزافی هم پرداخت میکنند.
اتباع غیرمجاز باید به نیروی انتظامی گزارش داده شوند؛ در این صورت، حمایتهای مالی و پشتیبانیهای مورد نیاز از جانب ما نیز انجام خواهد شد.
اصل بر این هست که هر تبعهی غیرمجاز باید از مرز طرد شود.
طریقی ادامه میدهد: مسئلهی مدارس به آموزش و پرورش استان مربوط میشود. وظیفهی ما، تنها سازماندهی اتباع است. دستگاههای متفاوت باید همکاریهای لازم را در خصوص وظایف خود به عمل بیاورند.
آمارهای دقیق از حضور اتباع مجاز و غیرمجاز توسط شورای شهر مربوطه باید به ما تحویل داده شود تا بر اساس آن اقدامات و تصمیمات لازم صورت پذیرد.
طریقی میگوید: از نظر خدمات پزشکی و درمانی با پیگیریهای انجام شده، خانهی بهداشت مجهزی با امکانات مورد نیاز این منطقه تاسیس کردیم. از نظر تعداد پزشکان حاضر در این مرکز سلامت، مردم میتوانند مکاتبات لازم را با دانشگاه علوم پزشکی داشته باشند. اگر مراجعات اتباع به این مرکز بهداشت زیاد باشد؛ کمکهای لازم از جانب هم انجام خواهد شد.
وی همچنین بیان کرد: باید سهمیه نان مناطقی که مجاز به حضور اتباع هستند، متناسب با جمعیت افزایش داده شود. از طرفی نانواها نیز باید همکاری و مدیریت لازم را در ارائه نان به اتباع داشته باشند.
تلاش کردهایم تا در مناطقی که حضور اتباع زیاد است؛ مشکلات را تا حد امکان برطرف کنیم. یکی از برنامههای ما احداث مدرسهای در مشعلدار است. اما با شرایط موجود ۵۰ درصد این مدرسه تکمیل ظرفیت نخواهد شد.
در بسیاری از مناطق، اتباع گرههای شهری و روستایی را برطرف میکنند. در زمینهی شغلهایی مثل دامداری و مرغداریها که کمتر ایرانیای حاضر به کار میشود، این افراد با شرایط حقوقی حداقل مشغول به کار میشوند.
طریقی تاکید میکند: در حال حاضر، اولویت امسال ما و برنامهای که در نظر گرفتهایم؛ اخراج و طرد اتباع غیر مجاز و برخورد با کارفرمای متخلف در استان است.
کارفرمایی متخلف است که از تبعهای که کارت کار ندارد و مجاز نیست، استفاده میکند.
این طرح از اول فروردین آغاز شده و همکاران نیروی انتظامی با جدیت در حال پیگیری هستند.
بحث دیگری که در استان مطرح میشود، عدم هماهنگی مشاورین املاک و تخلف آنهاست که بدون نظر اداره کل اتباع و مراحل تاییدیه تبعه، به آنها منزل اجاره میدهند. در سال گذشته در برخورد با چنین بنگاهدارانی، به مجازات نقدی، تعهد محضری و حتی پلمب محل کسب آنها متوسل شدیم.
هر مشاور املاکی که تخلف میکند باید گزارش داده شود.