«مثنوی» برای بشر سرگشته امروز، پیام رهایی دارد
- شناسه خبر: 26774
- تاریخ و زمان ارسال: 2 دی 1402 ساعت 07:30
- بازدید :

محمدرضا مقدم
با نگرشی اخلاقی به مثنوی معنوی مصادیق با ارزش از درسهای اخلاقی، در لابه لای حکایات، قابل مشاهده است که میتواند تشنگان معرفت و اخلاق را در جامعه انسانی امروز نیز سیراب کند.
مثنوی که کتاب انسان سازی است تابع فصلبندیهای مرسوم نیست. موضوعات به صورت پراکنده، گاه مختصر و گاه مفصل، در آن آمده است. یکی از موضوعاتی که در مثنوی به صورت متقابل مطرح شده بحث خشونت و مداراست. مولوی با الهام از قرآن و تاثیرپذیری از عرف و اجتماع به این دو نکته مقابل پرداخته و در بیان هریک زیر مجموعههای معنایی و مفهومی را در قالب نکته و داستان و به قول خویش «قصه» نشان میدهد و در این بین در حوزه علوم اجتماعی چون فلسفه، فقه، کلام، عرفان، موسیقی و الهیات و… قدم میگذارد.
کتاب «اخلاق در عمل» (خشونت و مدارا در مثنوی)که سال جاری توسط مرجان رحیمی منتشر شده یکی از منابعی است که میتواند انسان امروز را با موضوع اخلاق و همچنین پرهیز از خشونت بیشتر از گذشته آشنا کند. تمامی مباحث مطرح شده در این کتاب برگرفته از کتاب سترگ مثنوی معنوی مولانا و قرآن است.
نویسنده در این کتاب مخاطب را با مقوله مدارا آشنا میکند و میکوشد تا مخاطب به خوبی جایگاه و زمان به کارگیری آن را درک کند.
کتاب «اخلاق در عمل» (خشونت و مدارا در مثنوی) در دو فصل و در 214 صفحه توسط انتشارات مهرگان دانش به زیور طلع آراسته شده است.
در بخش پیش گفتار کتاب به قلم مولف آمده است: «تحقیق حاضر که بر مبنای کتابخانهای انجام شده، ضمن مراجعه به شروح مختلف مثنوی به تبیین این دو مفهوم و بسامدهای مربوط به آن میپردازد.
اهمیت مثنوی از آن رو نیست که یکی از آثار قدیم ادبیات فارسی است بلکه از آن جهت است که برای بشر سرگشته امروز پیام رهایی و وارستگی دارد.
مثنوی بدون تردید، مهمترین و تکاندهندهترین تجربه عرفانی بشر است و اگر آن را «حماسه بزرگ عرفانی» بنامیم بیهوده نگفتهایم. مثنوی فقط عرفان نظری نیست بلکه کتابی است جامع عرفان نظری و عملی که حاصل تجارب عرفانی خود سراینده است. بنابراین راهکاری عملی برای تمام کسانی است که میخواهند به درجات بالای کمال برسند.
مولانا، خود درباره این کتاب عظیم میگوید «مثنوی را جهت آن نگفتم که آن را حمایل کنند، بلکه مثنوی را گفتم تا زیر پا نهند و بالای آسمان روند، که مثنوی معراج حقایق است نه آن که نردبان را بر دوش بگیرند و شهر به شهر بگردند.»
بنابراین عرفان مولانا، صرفا عرفان تفسیر نیست بلکه عرفان تغییر است. یعنی باید انسان خودش را عوض کند نه آن که الفاظ را لقلقه لسان خود کند. مثنوی مولانا، پلکان سالک را پیش برده و به لقاءا… میرساند. مولانا در مثنوی علم و عشق و عرفان را به هم در آمیخته و از آن معجونی ساخته است که به درد همه میخورد و هر شخصی به اندازه سطح فکر و سواد خود میتواند از آن استفاده کند. مثنوی، کتابی تمثیلی با زبان سمبولیک میباشد که شیوه آن حکایت در حکایت است. مولوی از طریق بیان داستان و استفاده از شخصیتهای سمبولیک حتی استفاده از حیوانات، توانسته است انسان را با خوهای بد انسانی (از جمله خشونت، ریا، دروغ و…) و شیوه رهایی از آن و خصلتهای خوب او (مدارا و گذشت و مهرورزی و…) و راههای مزین شدن به آنها آشنا کند. مولانا علت آلام و نگرانیهای آدمی را تحقیق کرده و در این کار، صرفا به کتاب بسنده نکرده است. او برای رهایی از غم خشونت، متوسل به مطالعه چند کتاب نشده، بلکه خود خشونت و جامعه خشن را عمیقا کاویده است. وی معتقد است که انسان را نباید در کتاب مطالعه کرد، بلکه باید در خود او، او را مطالعه کنیم.
هر سالک مومنی وقتی در صفحات کتاب، وجود تکوینی خود را با خلوص نیت مطالعه و محتوای آن را به خوبی درک نمود، بیشک پروردگار خود را بهتر شناخته است. پس مفتاح عرفان مولوی، خودشناسی است. مولوی با زبان خاص خود مضامین ارجمند احادیث را به صورت وجدانی درآورده و تحویل حوزه وجدان میدهد. مفاهیمی که تحویل وجدان شد دیگر لغزش و تزلزل در آن راه ندارد. مولانا مطالب و مفاهیم را چنان به وضوح و روشنایی میرساند که وجدان، مستقیما آن را پذیرا باشد.
مثنوی مجموعهای است بلند و ارجمند در شناسایی ارزش و منزلت انسانی و اکتشافی است بارز در اظهار گوهر درخشنده آدمی. مولانا از گنج گران بهایی در ضمیر آدمی گزارش میکند که ارج و قیمت آن چندان است که آدمی را به کاوش و جستوجوی دائم و خودکاوی مستمر و ژرفاندیشی پیوسته وامیدارد و در پیدایش و ظهور این دفینه گران، از همت و تلاش و استعداد خود صاحب گنج مدد میجویند.
در کتاب مثنوی به بسیاری از مصداقهای خشونت و مدارا، اشاره مستقیم و گاهی غیر مستقیم شده است که به برخی از آنها میپردازیم.
مثنوی آینه تمام نمای اخلاق ایرانی و دیدگاه عرفان ایرانی است
مولف کتاب معتقد است: یکی از مسائل مهم در زندگی بشر، مسئله اخلاق است. اگر چه انسان به الهام وجدان اخلاقی، امهات فضایل و رذایل را میشناسد. و زیباییها و زشتیها را هر کس بنا به فطرت پاکی که خداوند در ذلت آفرینش انسان قرار داده، تشخیص میدهد اما وسوسههای نفسانی و خشونت ناشی از این وسوسه، همواره معیارهای اخلاقی را بر هم زده و او را در سراشیبی سقوط به سوی اسفلالسافلین قرار داده است.
مولانا جلال الدین که در عرصههای عرفان بسیار شاخص است به خوبی در آثارش به ویژه مثنوی معنوی دریایی از کلمات مربوط به خشونت و مدارا را آورده است.
مثنوی معنوی اثر گرانقدر مولانا که مجموعهای کامل از معارف و آموختههای انسانی است به خوبی موضوعات اخلاقی از جمله خشونت و مدارا را با ظرافت خاصی بیان کرده است.
به طور کلی در یک کلام میتوان گفت که مثنوی مولانا میتواند آینه تمام نمای اخلاق ایرانی و دیدگاه عرفان ایرانی باشد و خود یک منبع بسیار معتبر برای دریافت معنای معتبری درباره جایگاه اخلاق در میان شاعران ایرانی است.
مثنوی عرفانی مشحون از تعلیمات فراوانی است که هریک از آنها در چگونگی روشهای زندگی به خوانندگان و مخاطبان کمک میکند. مثنوی معنوی نیز از این قاعده مستثنی نیست و ضمن در برداشتن بسیاری از مبانی مربوط به تفکرات عرفانی، شیوههای زندگی و متدهای فکری را نیز به خوانندگان خود تلقین میکند. یکی از عناصر که در این کتاب به آن میتوان دست یافت، مدارا بر اساس تعلیمات عرفانی است و جبهه مخالف آن، یعنی خشونت. ناگفته پیداست آنچه در مثنوی به عنوان مدارا و خشونت مطرح میشود با تعابیر عامیانه ما متفاوت است و از دیدگاه عرفانی باید به آن نگاه انداخت. آنچه در این پژوهش مدنظر پژوهنده بوده، دریافتهای عرفانی از این دو عنصر روانی است و بدون شک زمانی که از آنها سخن به میان میآید مسائل تعلیم و تربیت و روانشناسانه نیز مطرح خواهد شد. دامنه تحقیقات در مثنوی نشان میدهد که تا کنون در این خصوص پژوهشی به عمل نیامده و این تحقیق در نوع خود جزو اولینها به شمار میآید. در خصوص متغیرهای قابل بحث در این پژوهش باید گفت: با عنایت به این که نقطه مجهول این تحقیق، عدم پرداختن به جریان فکری خشونت و مدارا در مثنوی است، به همین دلیل متغیرهای فراوانی در راستای بررسی تعلیمی وجود خواهد داشت که بر اساس آنها پرسشهای تحقیق شکل خواهد گرفت و در نهایت منظور از این تحقیق روشن کردن قسمتی از اندیشههای مولانا در مثنوی خواهد بود که ضمن دربرگیرندگی استقلال مضمون در تضاد با متضاد خویش نیز تفکرات نوینی را از این سرچشمه عرفانی به دست خواهد داد.
جایگاه مدارا
در صفحه 61 کتاب آمده است: «انسان در زندگی فردی و اجتماعی وظایف و تکالیفی دارد که باید آنها را انجام دهد و چنانچه در انجام آنها کوتاهی کند، مقصر و مسئول است. در اصل انجام وظایف چیزی به نام مدارا وجود ندارد. البته در راهکارها و کیفیت انجام وظیفه، مدارا یک اصل انکارناپذیر است که برای رسیدن به هدف، رعایت آن امری حتمی و ضروری است. به تعبیری دیگر، جایی نوبت به مدارا میرسد که ابتدا وظیفه اولی خود را انجام داده باشیم. درصدد دعوت به خیر، موعظه و امر به معروف، نهی از منکر و… برآمده باشیم و در صورتی که سطح دلخواه از انجام کار خیر عملی نشد، دستکم برای تحقق سطوح پایینتر به مدارا رو بیاوریم. معنای مدارا این نیست که وقتی از کسی تخلفی میبینیم، او را دعوت به خیر نکنیم، موعظه ننماییم، امر به معروف و نهی از منکر نکنیم و نام آن را مدارا بگذاریم. این معنای مدارا نیست، بلکه به نوعی بیتفاوتی و بیمبالاتی نسبت به امور دینی است. نمیتوان فرار از مسئولیت را مدارا نامید. سستی بی اراده بودن و تزلزل افراد را باید از مجموعه نمونههای مدارا خارج دانست.
خشم
مولف در صفحه 90 به موضوع خشم میپردازد و نوشته است: برخی از عالمان اخلاق گفتهاند که خشم، شعلهای از آتش دوزخ است. از این رو عرفا گفتهاند تا کسی بر خشم خود چیره نیابد به مقام صدیقان نرسد.
امام محمد غزالی در احیا العلوم، اشخاص را در خشم به سه دسته تقسیم میکند: یکی آنان که در خشم آوری افراط میکنند، دوم آنان که هیچ خشمی ندارند و سوم آنان که در خشم راه اعتدال میپویند.
مولانا در برخورد با صفت خشم و امثال آن همچون غزالی به قمع و سرکوب آن عقیده ندارد بلکه به تصعید آن اعتقاد دارد.
معادل کلمه خشم در مثنوی را به عداوت، مردمآزاری، دشمنی، طمع، بدی، نفرین، کبر، انتقام، دروغ، کفر، آزار، نفرین، از و شهوت، در کتاب تعبیر شده است.
و اما خشم، خشم بینش را از بین ببرد و تعادل شخصیت را به هم زند (مقاله دکتر کتابی)
خشم و شهوت مرد را احول کند
ز استقامت روح را مُبدَل کند
چون غرض آمد، هنر پوشیده شد
صد حجاب از دل به سوی دیده شد
(دفتر اول 333-334)
خشم را میتوان به خصوصیات مثبتی تصعید و تبدیل کرد:
آتش شهوت که شعله میزدی
سبزه تقوی شد و نور هدی
آتش خشم از شما هم حلم شد
ظلمت جهل از شما هم علم شد
خشم و حلم، بد مطلق و خوب مطلق نیست
خشم فی نفسه بد نیست، چرا که اگر در جای مناسب به کار رود خوب است. نیز بردباری هم فی نفسه خوب نیست. چرا که بستگی دارد به این که در کجا و چگونه به کجا رفته است. چناچه حلم و بردباری نابجا به کار رود، تباهی به بار میآورد.
مولانا این مطلب را در ارائه تعریف خود از عدل و ظلم آورده است. او عدل را در قرار دادن هر چیز در جای مناسبش میداند و ظلم نیز بر عکس آن است.
نیست باطل هرچه یزدان آفرید
از غضب وز حلم وز نُصح و مکید
خیر مطلق نیست زینها هیچ چیز
شر مطلق نیست زینها هیچ نیز
نفع و ضَرَ هر یکی از موضع است
علم از این رو واجب است و نافع است
(دفتر ششم، 2597-2599)
شرط امان از خشم الهی، فرونشاندن خشم خود است
گفت عیسی را یکی هشیار سَر
چیست در هستی زجمله صَعب تر؟
گفتنش: ای جان: صعب تر خشمِ خدا
که از آن دوزخ همی لرزد چو ما
گفت: از این خشمِ خدا چه بود امان؟
گفت ترک خشم خویش اندر زمان
صفحه 210
مولانا از عارفانی است که صلح و زندگی صلحآمیز در اندیشه او از جایگاه ویژهای برخوردار است و او آنگونه که از مثنوی برمیآید با خود و جهان پیرامون خود در صلح به سر میبرد و میکوشد با همه انسانها، از هر دین و نژادی، مدارا کند و بدانها مهر بورزد. مولانا بر این باور است که بدون دستیابی به صلح درونی، نمیتوان گامی در جهت صلح بیرونی برداشت.
اما اینک جهانی که در آن زندگی میکنیم پر از خشونت است، از طرفی کشور عزیزمان ایران که مهد مهرورزی است و سر لوحه مهر و مداراست هم، مملو از خشونت و خشم است. صلح و مدارا نیاز جامعه ماست. در حقیقت، درعین نرمش و رفتار از روش تساهل و آسانگیری، درشتی و سختگیری هم لازم است. وقتی مدارا سودی ندارد و یا پای مخالفت با اساس دین در میان است، گذشت و مدارا معنی ندارد و اثربخش نیست و باید از راهی دیگر وارد شد.