لوطیگری، مرامی از یاد رفته در ایران
- شناسه خبر: 37607
- تاریخ و زمان ارسال: 3 تیر 1403 ساعت 07:30
- بازدید :

رومینا اسماعیلیپور
برای «لوطی» معانی گوناگونی ذکر شده است از جمله: منسوب به قوم لوط؛ آن کسی که دارای خصلت پهلوانی و قدرت بازو بوده، در عین چاقوکشی و قدارهکشی، به دفاع از حقوق مظلومان و ضعفا برمیخاسته، بخشنده، جوانمرد، ناموسخواه و با تعصب، رند، حریف، بیباک، شوخ و شلتاق، مسخره، لافزن؛ قمارباز، شرابخوار؛ نانجیب، بیشرم، فاسد، و لوتی، کودکباز؛ جاهل و اوباش؛ مطرب و معرکهگیر. دورهگردی که حیواناتی چون میمون و خرس برقصاند و همراه آن تنبک بزند و اشعاری هم بخواند. به طوری که مولانا در مثنوی معنوی در حکایتی این معنا را مراد کرده است.
لوطیان بخشی از زنجیره پهلوانان پیش از اسلام/عیاران/ فتیان/ لوتیان/ لمپنها بودند که پس از اوجگیری اولیه، به تدریج در برخی از جریانات ابزارِ دست سیاستمداران شدند و در حال حاضر دیگر جایگاه چندانی ندارند.
ولادیمیر پروپ، دانشمند روسی فرهنگ عامه، در کتاب «ریشههای تاریخی قصه» از خانههای ویژهای به نام «خانه مردان» نام میبرد و درباره آن توضیح میدهد: با کمال شگفتی درمییابیم که بسیاری از خصوصیات و راه و رسمهایی که در این خانهها وجود داشته، هزاران سال بعد در باشگاههای جوانمردان، که آنها را «لنگر» مینامیدهاند، رعایت میشده است.
لوطیان و پنطیان
لوطیگری اخلاق و مرام خاصی بود که افراد واجد آن مرام، جزو جمعیت لوطیان محسوب میشدند.
کسی که فاقد صفات لوطیگری بود، با صفت «پنطی» تحقیر میشد که حکایت از «بیغیرتی و بیکفایتی» داشت.
بر این مبنا، لوطی غیرت لوطی داشت و سر تعظیم در مقابل دیگران که در نظرش پنطی بودند، فرود نمیآورد. مرام نانوشته آنان شامل یک سری باید و نباید بود. از آن جمله این بود که نباید «حرف کلفت را از هر کس باشد، بیجواب بگذارد و دست خود را برای جیفه دنیا پیش این و آن دراز کند. لوطی در مقابل رفیق باید از مال و جان دریغ نداشته باشد».
این خصیصه موجب شده بود لوطیان به خودسری و گردنکشی شهره باشند و در شهرها و محلات با «کدخدایان و فراشباشیان» در ستیزه باشند. از جمله این لوطیان، حاجی اللهیار نامی در تبریز بود که در بیان کسروی، «بیآزار و غیرتمند» معرفی شده است. حاجی اللهیار در دوران سلطنت محمدشاه و ناصرالدین شاه زندگی میکرد.
کشتن رجبعلی، داروغه اعزامی تهران به تبریز، توسط او باعث شهرت حاجی اللهیار در شهر شد. رجبعلی به بیدادگری و بدزبانی هم زبانزد بود. وی در روز روشن به اداره داروغگی که در یکی از دالانهای بازار بوده، میرود و رجبعلی را به کیفر رفتارش با قمه به قتل میرساند!
تبریزیان آن دالان را به واسطه این عمل، «قانلی دالان» یعنی «دالان خونآلود» مینامند.
لوطیگری از نگاه ناظران غربی
البته رفتارهایی از این دست در نظر منابع رسمی و ناظران خارجی به گونهای دیگر انعکاس یافته است. چنانچه یک ناظر غربی، درگیری لوطیان با نیروهای دولتی و نظامی را برای «کسب شهرت» میداند و دیگری «دستبرد و ماجراجویی» را در رفتار آنان دخیل میداند که گاهی «برای تفریح و گاه نیز از سر سودجویی» بلوا راه میانداختهاند.
همچنین روزنامه وقایع اتفاقیه گزارشهای بسیار از الواطی و شرارت آنان دارد که البته جدا و متفاوت از دزدی و شرارت است. در الواطی «شرب و شرارت» و تشکیل دستهجاتی برای شرارت صورت میگرفت.
همین رفتارها موجب شده بود بسیاری از لوطیان در دوره استقرار دولتی قدرتمند، رخت آوارگی بر تن کنند. از آن جمله در زمان والیگری امیرنظام گروسی در آذربایجان به هنگام صدارت امیرکبیر، یکی از لوطیان تبریز با نام «حلاجاغلی» به جهت گردنکشیهایش، به همراه برادرانش در شهرهایی پیرامون تبریز زندگی میکرد. دیگری لوطی نامدار تبریز، ستارخان بود که مدتی آواره و گریزان بود و پس از سالها دربهدری به شهر برگشت و با خرید و فروش اسب گذران زندگی میکرد.
مخالفت لوطیان با مشروطه
از دیگر اخلاق لوطیها، «تعصبکشی از افراد جمعیت و اهل کوچه و محله و بالاخره شهر و ولایت و کشور» بود.
بر این اساس میان لوطیان محلات مختلف، همچشمی رواج پیدا میکرد و کینه و دشمنی از آن ایجاد میشد. به صورتی که در زمان مشروطه برای جلوگیری از چنین رفتارهایی، مشروطهخواهان سعی کردند اختلاف و دشمنی میان هجده کوی تبریز را از میان بردارند تا این اختلافات به مانعی برای مشروطه تبدیل نشود.
به همین خاطر ثقهالاسلام تبریزی، نشستهایی با ریشسفیدان و سردستههای محلات برگزار کرد. حاصل این نشستها آن شد که «هر روز سه ساعت به غروب مانده در یک کویی فراهم گردند و بنیاد آشتی و همدستی را استوار گردانند.» بر این اساس هر روز نوبت کویی بود که پذیرای مردمان شود.
اما این رقابت لوطیان سرانجام بر تدبیر ثقهالاسلام غالب شد. به طوری که وقتی میرهاشم دوچی از مخالفان مشروطه به تبریز آمد، توانست از رقابت و همچشمی لوطیان دوچی و امیرخیز استفاده کند و کینه و دشمنی دوچیها را نسبت به ستارخان، لوطی امیرخیز، برانگیزد. کینهای که منجر به دشمنی لوطیان دوچی با مشروطه شد.
شاهزاده قاجاری که به مسلک لوطیان پیوست
البته اگرچه این همچشمی در میان محلات، دشمنی و نزاع به وجود میآورد، اما در سطح محلات موجب میشد که لوطیان همچون نگهبانی به حراست از محله خود بپردازند. در افضلالتواریخ در شرح حال آقاعزیز، یکی از لوطیان تهران که رتبه و نسب شاهزادگی قاجاری را کنار گذاشت و به لوطی سرشناسی تبدیل شد، آمده است: «این جوان در عالم رشادت و لوطیگری خود هیچ وقت نامردی نکرده؛ به زور زن و بچهای را به منزل خود نبرده است و با اهل محل همراهی داشته. زن و بچههای همهکس را مثل عصمت خود دانسته است. این جوان طوری بود که اگر تاجر و عالم و نوکر باب آن محله، پسر خوشگلی داشت و در عبور و مرور از دستاندازی لوطیان محله سالم نبود؛ چون به آقاعزیز اظهار میکرد که خانه و زندگانی من متعلق به شما است، دیگر احدی از لوطیان قدرت نداشت که به آن بچه نظری افکند و سخنی گوید».
همانگونه که «داشآکل» قصه صادق هدایت که براساس وصیت حاجی صمد، وکیل و وصی او شده بود، از «شبگردی و قرق کردن چهارسو» و نهایت از عشق خود به مرجان؛ دختر حاجی صمد، درگذشت. چرا که ازدواج با دختری را که به او سپرده شده بود، حرام میدانست. این تعصب در حق یاران نیز وجود داشت و در جمع لوطیان نوعی مرید بازی و نوچهپروری رایج بود. چنانچه در پی کسب و کار روزانه، شبها در قهوهخانه سر گذر جمع شده و از حال یکدیگر باخبر میشدند.
رقابت لوطیان هر محله با محله دیگر
لوطیان هر محله سعی میکردند در عِدّه و عُدّه بر لوطیان محلات دیگر برتری یابند. از آن جمله با شهرت آقاعزیز در سرکردگی لوطیان پامنار که «همه کس به او باج میداد مرشدان زورخانه پامنار هم به او دستی تعارف میدادند» لوطیان محلات دیگر همچون علی قرهپاچناری و حسین ببری محله قاجار، افراد بسیار گرد خود فراهم آورده و «شبها شرارت میکردند.» این دستهبندیها بعدها نیز ادامه داشت. به ویژه پس از شهریور 1320 داش مشدیهای تهران هر کدام برای خود دستهای داشتند که مراسم عزاداری خامس آلعبا را نیز اجرا میکردند.
لوطیان به غرور و تعصب شناخته میشدند، چنانچه آنان برخلاف تحولات رخ داده در جامعه وارد برخی از مشاغل نمیشدند و اشتغال به حلاجی، دلاکی، مقنیگری، کناسی و حمالی را برای خود ننگ و عار دانسته و آن را شغل پنطیها میدانستند. در عوض به مشاغل کمدردسر مثل طبقکشی، توتفروشی، چغالهفروشی، بادبادک و فرفرهسازی، پالودهریزی و دوغفروشی مشغول میشدند. پیران لوطی هم در تهمانده عمر با سرمایهای که داشتند، در دکانی به فرنیفروشی، میوهفروشی و آجیلفروشی امرار معاش میکردند.
لباس لوطی
جوانی به نام آقاعزیز که از شاهزادگان سلسله قاجاریه است، از چندین سال قبل میل کرد که جزو لوطیان و سرکرده شروران محله شود.
کلاهپوست را به کلاه نمد تبدیل کرد. به جای پوتین و غندره و ارسی، گیوه پیکانی و ملکی شیرازی به پا کرد.
لباس لوطی وجه شاخصه او در اجتماع بود، چنانچه در برخی از شهرها آنها را به جزئی از لباسشان میشناختند. به طوری که در تهران، «کلاهنمدیها» نام داشتند.
و در تبریز به «پاشنهکشیدگان» نام میبردندشان. همچنین صفت «یقه چرکینان» هم برای آنان آورده شده است.
در واقع لوطیان با مواردی که در ظواهر و آداب خود رعایت میکردند، بر تمایز خودشان با فرودستان و فرادستان اجتماع تحکم جدیای داشتند. گویی آنان در میانه این دو قرار داشتند.
لباس لوطی هفت تکه داشت که به «هفت وصله» شناخته میشد. «زنجیر بیسوسه یزدی، جام برنجی کرمانی، دستمال بزرگ ابریشمی کاشانی، چاقوی اصفهانی، چپق چوب عناب یا آلوبالو، شال لام الف لا و گیوه تخت نازک» که چهار وصله اولی حتمی و در درجه اول بود و سه وصله آخری در درجه دوم قرار داشت.
کلاه اگرچه جزو هفت وصله لوطیگری نبود، اما وجه شاخصه لوطی به حساب میآمد.
کلاه اساسا در جامعه ایران پوششی برای همه طبقات اجتماع بود و کلاهدوزی و کلاهمالی از جمله مشاغل مورد نیاز همه گروهها محسوب میشد.
مردان، بدون کلاه به بیرون از خانه نمیرفتند که این امر با اعتقادات عرفی نسبت داشت. چنانچه مرد بیکلاه از نظر اخلاقی کاری بیادبانه کرده و از نظر اعتقادی بر این باور که بدون کلاه راه رفتن شخص را دیوانه مینماید. همچنین کلاه یکی از نشانههای «مردانگی و نامآوری» به شمار میآمد و اگر میخواستند کسی را متهم به بیغیرتی کنند با این ضربالمثل مورد خطاب قرار میدادند که «کلاهت را بگذار بالاتر».
کلاه لوطیان از نمد بود و کلاهمالان این نوع کلاه را تهیه میکردند که شغلی متفاوت از کلاهدوزان بود. کلاهمال با «مالیدن پشم و از نمد» کلاه درست میکرد و شکیلترین کلاه نمدی را لوطیان و داش مشدیها بر سر میگذاشتند.
زنجیر یزدی مهمترین وصله لوطی بود با «بافتی ریز و طول تا دو زرع و استحکام زیاد که با همه بلندی در مشت جا میگرفت.» لوطی از زنجیر برای نزاع و راندن مرکب خویش استفاده میکرد.
بعد از آن، چاقو بود که در فتوت تحول یافته، میراثی از جوانمرد قصاب شمرده میشد و همچنین نشانهای از عیاران بود. گویا چاقو در جامعه ایرانی عهد قاجار از لوازم مورد نیاز مردان از هر دسته و طبقهای بوده است. چنانچه چاقوی هر کدام با دیگری متفاوت بود.
چاقوی لوطی هم یک تیغه بزرگ بود که متفاوت از چاقوی اصنافی چون خرکچیها و چاروادارها بود.
به جز چاقو، لوطیان از قمه هم استفاده میکردند؛ نکتهای که مورد توجه ناظران خارجی بود. چنانچه پولاک از گذاشتن «دشنهای چرکسی» در «کمرگاه» خود توسط لوطیها مینویسد و گوبینو از مبارزهطلبی آنان با قمه پس از مشروبخواریشان میگوید.
قمه «شمشیری است کوتاه با تیغه پهن، سنگین، نوک تیز و دودمه» که لوطیها با آن مبارزه میکردند. به گفته او، «لوطیها برای آزمایش قمههایشان، ضربه محکمی با آن به فرق خودشان میزدند».
البته شاید این ضربه برای خودنمایی بود تا به همگان نشان دهند چند تیغ قمه و تا چه عمقی بر فرقشان زده و «انتقام کش امام شهید» شدهاند!
از طرف دیگر از قمه برای «نفسکش» طلبیدن و «باج سبیل» گرفتن از کاسبان بهره میبردند. گاهی نیز در حال مستی آن را در «وسط گذر و زیر بازارچه» بر زمین کوبیده و برای بیرون کشیدن آن، حریف مرد میطلبیدند. از زنجیر و چاقو گذشته، دستمال ابریشمی دیگر وصله لوطی بود که «دستمالی بزرگ در حدود چهار وجب عرض و طول و در عین حال نازک و محکم» بود.
جام لوطی هم وسیلهای همهکاره برای او بود. لوطی با آن هم آب مینوشید و هم عرق، هم پوست هندوانه و خربزه را میتراشید و هم پس از قضای حاجت از آن برای شست و شوی خود استفاده میکرد. همچنین این جام برای جای خاکستر چپق لوزیان نیز کاربرد داشت.
چپق لوطیان و سایر اقشار جامعه
چپق هم در جامعه آن روز نشانهای از مردانگی بود. هر کسی براساس سلیقه و طبقهاش سفارش ساخت چپق میداد. «یکی دستور فلان چوب و دگری سفارش فلان رنگ را از سیاه و سرخ و زرد، از چوبهای آبنوس و آلبالو و زیتون یا کهور میداد و یکی به گردنشان شرابه و منگوله میآویخت و دیگری سفارش میداد برایش سیخ مخصوص زنجیردار ساخته، دیگری کیسه توتونش را چرم و یکی مخمل و یکی زریدوزی میگرفت.» چپقی که این همه برایش سلیقه به خرج میدادند، ارزش آن را داشت که چون در قهوهخانه کنار هم مینشستند، دربارهاش به بحث و گفتگو بنشینند.
اگر اعیان و رجال در ساخت چپقشان ظرافت و نازکی چوب، طلاکاری و… را مدنظر قرار میدادند، لوطیان هم بلندی چپق را در نظر داشتند. چنانچه سر آن از زیر شالشان بیرون زده و سر دیگر آن از بالای شال نمایان باشد. به همین خاطر اندازه چپق لوطی به دو وجب میرسید.
سر و ته آن هم از نقره با نگینهایی از عقیق و یاقوت و لعل و درّ تزئین میشد.
چپق با توجه به اهمیتش در نزد لوطی، در ادبیات لوطیگری نیز جایگاه خاصی داشت. به طوری که برای خط و نشان کشیدن، رقیب را به «چپق چاق کردن» تهدید میکردند یا برای سرشکستگی او میگفتند: «فلانی خوب چپقش را چاق کرد» که این عمل کنایه از تعرض به فرد و هتک حیثیت او بود. همچنین برای اظهار تمایل به امری، در مقابل او چپق را در کیسه توتون آن فرو میکردند!
آداب لوطی
لوطیگری آداب خاص خود را داشت و لوطی فرهنگ و زبان خاص خود. از آداب لوطیگری، رفتن به زورخانه و «چهره کردن» در آن بود. این اصطلاح به معنی «پیش افتادن از سایر رفقا» بود به گونهای که به تصدیق همگان برسد.
هرچند لوطی، کشتی گرفتن را در حد کمال یاد میگرفت، اما لوطیان از پهلوانان جدا بودند و در دوره قاجاری میان این دو گروه تمایز قائل میشدند. چنانچه پهلوان سیدحسن رزّاز را به عنوان پهلوان نه به عنوان لوطی و مشتی میشناختند.
بازی و سرگرمی با حیوانات ازجمله «کَرَک بازی، بلبل بازی، سهره بازی، کفتربازی و … قناری بازی» در کنار «تربیت قوچ و خروس جنگی و جنگ انداختن آنها در سر چهارراهها و میدانهای عمومی» از آداب و رفتار لوطیان بود. آنان در این بازیها بر سر برد و باخت «گروبندی» میکردند. علاوه بر دو طرف بازی، عدهای از لوطیها به عنوان «هستبند و نیستبند»، یعنی له و علیه یکی از طرفین با یکدیگر شرط میبستند.
مراحل رسیدن به مرتبه لوطی
همچنین لوطی یا مشدی برای رسیدن به مرتبه لوطی، بایستی از انجام یکسری اعمال برمیآمد. کارهایی که عبدا… مستوفی آنها را چنین شرح داده است: «این کار برجسته اقسام مختلف داشت، مثلا با پشت قاشق قزوینی یک کاسه هل و گلاب را طوری بخورد که هیچ ته کاسه باقی نماند. یا بیست سی دور بدون وقفه در چاله حوض حمام محل شنا کند. یا پشتک دو معلقه از بالای تیر به وسط چال حوض بزند. یا مثلا از گوشه استخر بهجتآباد به گوشه دیگر زیر آبی برود. یا ده دست چلوکباب بخورد. یا ته چهار من هندوانه یا صددانه خیار را در یک نشست بالا بیاورد. یا چند دانه نان برنجی بزرگ را در دهن گذاشته، بدون معطلی بلع کند و ذرهای از دهنش خارج نشود. یا ده پانزده گیلاس آبخوری چای را در یک نشست پشت سر هم بخورد. در بقچه گردانی، بقچه را که به دستش میدهند، بیشعرخوانی رد نکرده و بلاتأمل اشعار مناسب و خندهدار ایراد نماید. یا در حاضرجوابی زبردست باشد.
اینگونه رفتار در نزد لوطیان شیرینکاری و در نظر طبقات بالا و خارج از گروه آنان با عنوان رفتار و صحبتهای مشهدیگری و بیمعنیگری شناخته میشد.
شعرخوانی هم در میان لوطیان هنر شمرده میشد و بسیاری از اشعار عامیانه دوره قاجار ساخته و پرداخته آنان است. در بازی بقچهگردانی که معمولا میان چغاله مشدیها رایج بود، هر کس سعی داشت هر شعر مناسبی در چنته دارد، رو کند. آنان در گردشهایشان بویژه در گردش عید نوروز به صورت دایرهوار گرد هم مینشستند. سپس مرشد، بقچهای را که در آن بقچه لباس کهنه و خرده و ریز گذاشته شده بود، در دست گرفته و چند شعر میخواند. بعد از آن بقچهگردانی را آغاز میکرد. هر کس بقچه را در دست میگرفت، بایستی شعر مناسب و بامزهای میخواند. (مستوفی، 1371 ج1: 306) گفتنی است که گردش سیزده بدر ازجمله تفریحات لوطیان بود، به طوری که اعتمادالسلطنه در یادداشت این روز از آمدن «قریب به ده هزار نفر از الواط» به دوشانتپه برای مراسم «سیزده بدر» مینویسد. (اعتمادالسلطنه، 1379، 424) در این روز بساط شعرخوانی لوطیان و بازی «خرپشته» آنان گرم بود. (مستوفی، 1371 ج1: 365) شعرگویی و شعرخوانی لوطیها گاهی دامان شاه و درباریان را نیز میگرفت، به طوری که اقتدار و شکوه شاهی را به سخره میگرفتند.
مراسم مذهبی لوطیان
آداب مذهبی لوطی هم منحصر به فرد بود. لوطیان تهران به امامزاده داود در میان اماکن مذهبی شهر علاقه و ارادت خاصی داشتند. افضل الملک در تشریح این آداب نوشته است: «در تابستان، بر لوطیان تهران حتم است که به زیارت امامزاده داود آیند و یک دو سه روزی هواخوری کنند و به تهران مراجعت نمایند. زیارت امامزاده داود برای لوطیان مثل طواف کعبه برای حاجیان است. گویا به همین مناسبت به «مکه مشدیها» معروف شده بود.»
در جای دیگر ملکالمورخین نوشته است: در روز عید قربان هم لوطیان در کار قربانی جلودار بودند و چون در این روز حاکم ولایت «شتری مخصوص» به قربانگاه میآورد، لوطیان به دور او جمع شده و شتر «زنده زنده، پاره پاره» کرده و هر یک بهره خویش را میبردند.
مهمترین مراسم مذهبی لوطیان مراسم عزاداری خامس آلعبا است. سینهزنی لوطیان در شهرهای تهران و تبریز از شهرت خاصی برخوردار بود. وقتی دسته سینهزنی لوطیان محلهای بیرون میآمد، حتی رجال جرأت ممانعت از آن را نداشتند. اعتمادالسلطنه که یادداشتهایش میرساند فرد محتاطی بوده، از بیم خود از دسته لوطیان میگوید. او در یادداشت ششم محرم 1302 هجری قمری مینویسد: «در مراجعت در بین راه به دسته الواط سرچشمه برخوردم که با قمه و چوب و چماق سینهزنی میکردند. مهتر پدرسوخته من که جلو بود، خواست راه را باز کند، او را کتک زیاد زدم. من از ترس از درشکه پایین آمدم، به سوراخ زیر دکان پناه بردم تا حضرات رفتند.
یک دسته لوطیان که با ذکر «شاخسین واخسین (شاه حسین! واحسین) و حیدر صفدر» شناخته میشدند، با قمه و تیغ سر خویش را میشکافتند!
این دسته که گویی متعلق به لوطیان ترک بوده، در عزاداری شاخص و حتی به خانه رجال میرفته است.
عزاداری لوطیان از روز هفتم محرم آغاز میشد. از این روز دستههای سینهزنی، زنجیرزن و قمهزن در شهر به گردش درمیآمدند. شبها هم مشعل و شیپور و موزیک غوغایی برپا میکرد. در این سه روز، نوحهگری و روضهخوانی تا صبح برپا بود.
بامداد عاشورا دستههای عزاداران به خدمت شاه میرسیدند. نوه ناصرالدینشاه از روز عاشورای تهران که دسته لوطیان در آن نقش مهم داشتند، چنین روایت میکند: «بامداد عاشورا قمهزنها در امامزاده زید گرد میآمدند و کفن بر گردن افکنده، فرقها را به ضرب تیغ میکافتند. آنگاه گروهی به سوی تکیه دولت و دستهای به قصد مجلس تعزیهداری که نایبالسلطنه در سیدنصرالدین برپا میساختند، رهسپار میشدند. گروهی نیز بدن را سوراخ کرده، قمه و کارد و قفلهای گران از آن میگذراندند. هرساله تیغزنها بنابر رسم تنی چند زندانی از دولت میخواستند و شاه نیز به آنها میبخشید.
اما در یکی از سالها قمهزنها چند مجرم نابخشودنی را از شاه طلب کردند. شاه امتناع ورزید و لوطیها اصرار و سماجت کردند. شاه را صبر از کف رفت و «حاجبالدوله را به آواز بلند گفت تا متمردین را گوش و دماغ کنند». در این حال به آهستگی خواست که صدمهای به آنان نرسد. چون میرغضبان به میدان آمدند، گروهی رو به فرار نهاده، دستهای از ترس زیر چادرزنهای تماشاگر پنهان شدند. سرانجام شاه که از این حالت به خنده آمده بود، چند زندانی دیگر را به ایشان بخشید.
علاوه بر اینها، همچشمی لوطیانه نیز به عزاداری محرم راه یافت. دستهگردانیها بر تجملات و زواید افزود. کار به رقابت اهل یک محله با محله دیگر منجر شد. این رقابتها به زد و خورد در سر جلو و عقب رفتن علومت (علم محله) کشیده شد.
در حال حاضر از این قشر جامعه چیزی باقی نمانده است و لوطی و مرام لوطیگری تنها در توصیفات و یا داستانها یاد میشود.
البته توجه به تمامی اقشار جامعه و بررسی همه جانبه فرهنگ ایرانی واجب میکند تا این قشر از مردم به فراموشی سپرده نشوند و همپای سایر اقشار، یاد و داستانهایشان زنده نگه داشته شود.