لالالالا گل نعنا فدای اون قد رعنا…
- شناسه خبر: 62414
- تاریخ و زمان ارسال: 21 تیر 1404 ساعت 07:30
- بازدید :

او را چه نامی توان داد؟
شیر شرزهای که در قامتِ آرزوهای زیبا ایستاده. آرزوهای ملتی که به پلکهای سربازش دخیل میبندد و کنیه نداشتهاش را بر بالینِ بیداریهای طولانیاش میگذارد. سربازی که با هر گام سترگ خویش، جغرافیای نامحدودی را در مینوردد و با خونِ سرخِ رگهایش آلالهها را آبیاری میکند.
درفش وطن در دستان او، تنها تکه پارچهای در مسیر باد نابلد نیست، بل محبوب سه رنگی است که با هر نسیم میرقصد و جهان را چشمنواز میکند… سرخی این بیرق همه از عهدی است که سرباز کهن بوم و بر، در سکوتِ آخرین نگاهش با خاک بسته است… و چه دلرباست این عهد. عهدی که در دفترها و تاریخها نمیگنجد و تنها در ترکِ سنگرها به وقت نیمه شب خلاصه میشود.؛ آنجا که سرباز جان برکف، تفنگش را همچون عروسکی گرانبها در آغوش میگیرد و زیر لب آرام و شمرده برای وطنش لالایی میخواند:
لالالالا گل مریم، فدای تو میشم هر دم
لالالالا گل نازم، خودم رو من فدات سازم
لالالالا گل یاسم، تموم عمر به پات وایسم
لالالالا گل مینا، به عشق توست چشام بینا
لالالالا گل شببو، تویی خوشرنگ تویی خوشبو
لالالالا گل پونه، بابات میاد زودی خونه
لالالالا گل لادن، همه خوبی به تو دادن
لالالالا گل نعنا، فدای اون قد رعنا
لالالالا گل زیره، چرا خوابت نمیگیره؟
لالالالا گل خشخاش، بابات رفته خدا همراش
لالالالا گل سنبل، عزیز من تویی، چون گل
لالالالا گلم هستی عزیز این دلم هستی…
متبرک باد نامت سرباز این خاک پرگهر. متبسم باد چشمهایت در امتداد گلوله و آتش.






