«قِروه» روستائی پُر از ظرفیتهای ناشناخته
- شناسه خبر: 45438
- تاریخ و زمان ارسال: 30 مهر 1403 ساعت 07:30
- بازدید :

نفیسه کلهر
میگویند قِروه روستایی در منطقه ابهر است، اما وقتی به آن سفر میکنم به نظر میرسد ظرفیت شهر بودن را دارد. همانطور که بیش از هزاران سال پیش نیز شهر بوده و بناهای مهمی در آن ساخته شده، هنوز هم 2 هزار و 800 تن در آن کار و زندگی میکنند و در هوایش نفس میکشند. این گزارش درباره سفر به این روستا است که برای اولین بار به عنوان مقصد گردشگری انتخاب شده؛ بکر و دور از رنگ و لعابهای مخصوص بعضی مناطق توریستی، هنوز میشود قروه را همانطور که پیشینیان ساخته بودند، درک کرد.
*
قبل از سفر راهنمای برنامه در گروه تاکید میکند که هیچ نوع ظرف یک بار مصرفی همراه نبریم و در مواجهه با جامعه محلی چه مواردی را رعایت کنیم. همینها مطمئنم میکند که با یک گروه حرفهای همسفرم.
روز موعود فرا میرسد. از قزوین که حرکت میکنیم آفتاب تازه درآمده، بعد از حدود یک ساعت به بخش مرکزی ابهر و روستای قدیمی قِروه میرسیم. پس از صرف صبحانه و برگزاری مراسم معارفه مسافران در رستوران زیتون در ورودی روستا، که توسط اهالی همانجا مدیریت میشود، وارد روستا میشویم. مسیرمان از میان خانههای ساخته شده با آجر و بلوک میگذرد و نقاشیهای روی دیوارها جلب توجه میکنند. تصاویری که حرفهای نقاشی شده و در کنارش تیربرقهایی که خیلی ساده و با رنگهای شاد و گلهای ظریفشان نشان از هنر دختران روستایی دارد.
بعد از مسیر آسفالت در کنار یک پل تاریخی که میان دو صخره عظیم احداث شده توقف میکنیم. بلافاصله از ماشین پیاده میشویم و زیر صخرههای بلند قرار میگیریم.
خانههایی بر فراز سنگ
بالای صخرهها منازلی قرار دارند که مخروبه شدهاند. پنجرههای چوبی و دیوارهای بدون سقف را از همان پایین هم میشود دید. از کوچه پشتی به بالای صخرهها میرویم و در میان بقایای آثار به جا مانده از خانههای روستایی قدیم قدم میزنیم، هنوز بعضی کوچههای باریک و دالانهایی ساخته شده از کاهگل و نی مشخصند. از این بالا دوردستها پیداست و آبی آسمان وسیعتر از همیشه چشم را مینوازد.
حمید دودانگه از اهالی این روستا برای گردشگران توضیح میدهد: آنطور که ما شنیدهایم این مکان بیش از سه هزار سال قدمت دارد، در ابتدا اینجا یک قلعه بزرگ بوده و بعدتر اهالی روستا اینجا خانه ساختند و برای نگهداری احشام و علوفه، زیر این صخرهها را به شکل حفرههایی دستکند در آوردند.
وی معتقد است به خاطر ناامنی ناشی از ریزش صخرهها همه اهالی خانههای روی صخره را از دهه 60 ترک کردند و خانههای جدید در اطراف این منطقه ساختند و آنجا ساکن شدند.
دودانگه همچنین توضیح میدهد: هرچند فضای خانهها روی این صخرهها محدودیتهایی داشتند، مثل؛ حیاطهای کوچک و اینکه محل نگهداری علوفه و دام هم جدا از خانهها بود، اما حدود 300 سال قبل این قسمت شاهنشین روستا بوده و تمام خوانین روستاهای اطراف اینجا خانه داشتند و برای اهالی پایین و بالای روستا مسجدهای اختصاصی وجود داشت.
روایتهای اهالی روستا از وقایع و گذشته آن، همیشه دلنشین و شنیدنی بوده که گاهی نیز با داستان و بر اساس شنیدههای ریشسفیدان و گیسسفیدان روستا نقل شده است.
میشود امتداد روستا را در بافت جدید دید، با ترک این خانهها بافت سنتی به مرور از بین رفت. محمدحسن سلیمانی، تاریخ پژوه نیز معتقد است که معماری خانههای این قسمت از روستا قاجاری هستند.
از روی صخره پایین میآییم و بین 2 صخره و در مسیر «ابهر رود» قدم میزنیم جایی که 60 سالههای روستا به خاطر دارند در کودکی در آن شنا میکردند و ماهی میگرفتند. به گفته اهالی، ایوانهایی با سبک خاص در خانههای مشرف به رودخانه ساخته شده بودند که در زمان جاری بودن آب در رودخانه، با نشستن در این ایوانها و لذت بردن از زیباییهای این روستا، صفا و صمیمت، مهمان اهالی خانه میشده است.
حسین صالحی که یکی از این اهالی است میگوید که در بالادست این رودخانه آبشار زیبایی قرار داشته و همچنین در اطراف رودخانه از قروه تا فارسجین پر از گیاه و درخت بود و گونههای جانوری مختلفی را میشد اینجا دید. رودی که سالیان سال آبادی اینجا را تامین میکرده حالا با احداث تعداد زیادی چاه و سد «کینه ورس» و همچنین خشکسالیهای پی در پی کاملا خشک شده است.
وی همچنین ادامه میدهد: رودخانه که خشک شد، درختهای اطرافش از بین رفتند و سارها هم اینجا را ترک کردند، حالا باغها پر از آفت شدهاند.
صالحی ضمن ابراز ناراحتی از خشک شدن رودخانه میگوید: قبلا مردم از آب چشمهای به نام «علی بلاغی» نیز آب برمیداشتند اما با از بین رفتن رودخانه و چشمه و تغییر رژیم بارندگی از برف به باران منطقه با کمبود آب مواجه شده و مردم برای تامین آب مجبور شدند که چاههای عمیق حفر کنند و این روستا امروز حدود 30 چاه عمیق دارد.
قدمت سکونت در روستای کُهن
دودانگه ضمن اشاره به قبوری که نیاکانش از بازماندههای گورستان قدیمی روستا دیده بودند، ادامه میدهد: شیوه دفن مردهها اینجا شبیه به شیوه دفن گبریها بوده است که بیش از سه هزار سال پیش میزیستهاند؛ به این صورت که افراد مهمتر در وسط دایره دفن میشدند و به مرور عموم جامعه دورتر و فرودستان جامعه نیز با فاصله بیشتر دفن میشدند که صحت این موضوع را باید به متخصصین آن سپرد.
دودانگه توضیح میدهد: متاسفانه کندوکاوهای غیرقانونی در جستجوی گنج، آثار قبرستان را از بین برده و امروزه نشانی از آن قبرستان نمانده است.
سلیمانی در رابطه با قدمت زندگی در این ناحیه توضیح میدهد: یافتههای باستانشناسی در تپههای سگزآباد سابقه یکجانشینی را حدود ۶ تا هفت هزار سال پیش از میلاد مسیح در دشت قزوین تخمین زده که ابهر را نیز میتوان جزو این منطقه دانست.
این پژوهشگر در رابطه با صخرههای بزرگ این قسمت میافزاید: اینها سنگ نیستند بلکه عارضههای طبیعی هستند. انسان گذشته برای اینکه از گزند دشمنان یا حیوانات وحشی در امان بماند، باید محل زیست خود را جایی قرار میداد که دور از دسترس باشد و یکی از بهترین آنها عارضههای طبیعی بودند که تل و تپههای اینجا نمونه بارز آن هستند و با وجود این عارضهها دیگر نیازی نبوده تا ساکنان این منطقه پیرامون محل سکونتشان دیوار و بارو بکشند.
سلیمانی تاکید میکند: با وجود اینکه دشت قزوین پر از قلعه و بارو پیرامون روستاها و شهرها بوده، اما اینجا یک عارضه طبیعی محسوب میشود که آب از میان آن عبور میکرده و موقعیت ممتازی برای زندگی فراهم میکرده است.
وی ادامه میدهد: اگر این آثار حفظ و اینجا به عنوان مقصد مهم گردشگری انتخاب میشد روستائیان از مواهب اقتصادی صنعت گردشگری بهره فراوانی میبردند و چرخ اقتصاد محلی آنان از این طریق میچرخید، اما متاسفانه غفلت از این اثر گرانبها مثل سایر آثار تاریخی باعث تخریب آن شده است.
پل اتصال شمال و جنوب
در کنار پل قدیمی روستا که میان 2 صخره احداث شده، میایستیم و شیما کبیری راهنمای گردشگری این برنامه درباره این پل اینطور توضیح میدهد: پل مربوط به دوران پهلوی اول است و قسمت جنوبی روستا را به شمالی متصل میکرده است.
سلیمانی نیز تاکید میکند: پل اولیه خشتی بوده و بر اثر سیل خراب شده و در نهایت در دهه 40 شمسی مجددا این پل به صورت سنگی ساخته میشود.
یکی از محلیها از زبان پدرانشان روایتی را بازگو میکند، داستان شاعر عاشقی را میگوید که نامزدش را پادشاهان برده بودند و او به دنبال نامزدش به تعقیب پادشاهان رفت، اما درست سر این پل نگهبانان روستا به دستور و زر و سیم شاه مانع او میشوند.
وی ادامه میدهد: شاعر که اینجا متوقف میشود و رویاهایش را به باد رفته میداند، شعری به زبان ترکی میسراید و اهالی قروه را نفرین میکند.
یکی از میان جمع میپرسد: نفرینش گرفت؟ بقیه میخندند، ولی راهنمای محلی روستا میگوید: قومی ساکن اینجا هستند که لبخند نمیزنند و به عقیده بسیاری، آنان به نفرین شاعر دچار شدهاند چون در شعرها گفته شده بود که امیدوارم هیچ وقت خنده به لبتان نیاید.
سر و جان شوری و جامه کنی
از پل میگذریم و به حمام قدیمی روستا میرسیم. هرچند در بازسازیها درب ورودی فلزی برای حمام نصب شده و قسمتی از حمام کاشی کاری و سیمانی شده و به صورت نمره درآمده است، اما ساحتمان کلی بنا حفظ شده و گرمخانه حمام یا به قول تاریخ پژوه همراه گروه «سرو جان شوری» و سربینه یا همان «جامه کن» و راهروهایی بین فضاها به همان صورت سابق قابل مشاهده است. از کاشی با آرم جهاد سازندگی روی دیوار هم مشخص است که اینجا در دهه ۶۰ توسط این نهاد مرمت شده. به گفته سلیمانی گرچه بنا مربوط به دوره پهلوی اول است، اما میتوان با توجه به برخی آثار باقیمانده، بر این نکته تاکید کرد که بنای اولیه قاجاری بوده است.
شکوه معماری ایرانی در قِروه
آن طرف پل تاریخی رودخانه از یک شیب تند به سمت بالا روی صخره دیگر میرویم. از میان خانههای قدیمی و دیوارهای ریخته به مسجد قدیمی روستا میرسیم. اهالی معتقدند مسجد در دورههای پیش از اسلام آتشکده بوده و بعدها با آمدن مسلمانان به ایران به مسجد تبدیل شده است. دودانگه با اشاره به اینکه سلجوقیان در شهرها با بودجه دولتی مسجد میساختند توضیح میدهد: همین دلیلی بر شهر بودن اینجا در ادوار گذشته است.
سلیمانی در رابطه با مسجد جامع روستای قروه که روی صخرههای آن بنا شده میگوید: معماری سلجوقی از دورههای ممتاز معماری ایران است. وی اشاره میکند به کتیبههای دورتا دور سقف مسجد و آن را یک شاهکار مینامد. شاهکاری که مانندش در «برجهای دوگانه خرقان» و همچنین بنای «آرامگاه حمداالله مستوفی» نیز به چشم میخورد.
وی با تاکید بر این موضوع که مسجد قروه گویای یک دوره باشکوه معماری در ایران بوده است، میافزاید: همین موضوع نشان از اهمیت این منطقه دارد و نشان میدهد که قطعا در دوره سلجوقی اینجا یکی از سکونتگاههای مهم بوده است.
سلیمانی همچنین توضیح میدهد: این منطقه برای زنجان و مناطق جنوبی آن دسترسی به منطقه شمال غربی ایجاد میکرده و نقطه استراتژیک و سوقالجیشی برای دولت سلجوقیان به حساب میآمده است. این تاریخ پژوه این اثر را فاخر و نفیس مینامد و از این مساله که این بنا مهجور مانده و در چند دهه اخیر دچار تخریب شده ابراز تاسف میکند.
وی مسجد جامع قروه را همپای مسجد «حیدریه» قزوین و مسجد «سُجاس» خدابنده زنجان میداند و معتقد است: این مسجد میتواند تمدن و پیشینه ارزشمند این روستا را مطرح کند و کمک کند تا قروه از زیر سایه بیرون بیاید.
مثل اغلب بناهای دیگر جایی که گنبد به چهارگوش تبدیل میشود چهار طرف فیل گوش است، و محراب با تیرهای چوبی و گچبریهای چند لایه روبروی درب ورودی است. گویا سال ۵۱۲ شمسی زلزله مهیبی در این منطقه اتفاق افتاده و بخش زیادی از مسجد مثل شبستان ضلع شرقی به طور کامل از بین رفته و بقیه بنا بعد از آن مرمت شده است. شبستان غربی سالم مانده و تیرهای چوبی سقف و ستونها نشان از مرمت آن در دورههای بعدتر دارد.
به گفته سلیمانی و به روال حاجتخواهی در مکانهای مقدس، میشود روی دیوارهای این بنا نیز نوشتههایی به خط نستعلیق دید که از سالیان گذشته به جا مانده و هر کدام بیانگر حاجت و نیازی است.
تاکستانی پر از نعمت در قلب قروه
در جنوب مسجد و درست پشت محراب آن شبستانی احداث شده که مراسمهای مختلفی در آن برگزار میشود. دیوار بلندی دارد و نورگیر چوبی آن با رنگهای مختلف پوشش داده شده است. در داخل این شبستان برخی ابزارآلات کشاورزی قرار داده شده که محمد کبیری، یکی از همسفران که به قول خودش یک کشاورز زاده است، با دقت و شوق تمام نحوه استفاده از این وسیلهها را در کشاورزی قدیم شرح میدهد. از شبستان بیرون میآییم و به طور اتفاقی درب منزل مجاور مسجد باز میشود. منزلی که یکی از معدود اهالی قروه هنوز در آن زندگی میکند. خانه خانم و آقای شیخ محمدی، حیاط بزرگی دارد که تقریبا در تمام آن روی زمین خوشههای انگور به قصد کشمش شدن روی پارچههای تمیز پهن شدهاند. در انتهای حیاط و نزدیک به اتاقها دیگی روی آتش است و شیره محلی در حال جوشیدن میباشد.
اهالی قروه کارشان کشاورزی است و انگور و گردو تولیدات اصلیشان است که به طبع آن فرآوردههای انگور نیز در روستا زیاد به چشم میخورد.
به قسمت جدیدتر روستا میرویم جایی که مردم با احساس خطر از ریزش صخرهها، خانههای روی صخره را ترک کردند و در این قسمت زندگی را در منازل جدید از سر گرفتند.
خوراکیهای طبیعی
نهار را در یک منزل روستایی صرف میکنیم، خانهای پر از درخت با اتاقکی رو به کوچه که در آن انگور روی نخ آویزان شده و پر از محصولات باغی است، در گوشه حیاط، اتاقی مخصوص تنور قرار دارد، آبی که از شیر خانه جاری میشود زلال است، انگار از چشمه بیرون آمده.
سفره که پهن میشود خورشتی که مخصوص همان روستاست با رنگ رب گوجه طبیعی میدرخشد. در کنار این غذا که با برنج صرف میشود، «کله جوش» به عنوان یک غذای سنتی که با دوغ محلی (ماست چکیده) طبخ شده، قرار دارد و نوشیدنی سنتی نیز ترکیب شیره و لیموترش و آب است. سبزیهای چیده شده از حیاط خانه نیز رنگ سبز باطراوتی دارند. همه چیز بکر است و دور از سموم و فاضلابهای شهری تهیه شده که همه نتیجه زحمات چند پیرزن روستایی با لباسهای محلی و موهای حنا گذاشته شده است. دستان و لباسشان از تمیزی برق میزند و پوستشان مثل آینه میدرخشد.
بعد از نهار گروه موسیقی فلکلور روستا که در زبان ترکی به آن «عاشیق» گفته میشود با ساز و دایره میآیند و برایمان موسیقیهای سنتی به زبان ترکی مینوازند. اشعاری که بیشتر عاشقانه هستند و در مراسم عروسی و جشن خوانده میشوند. همچنین مریم، دختر کوشا و مستعد این روستا برای ما اشعاری از شهریار و شعرهایی که خودش سروده را میخواند و از هنر نقاشی و مقامهایی که در ورزش تکواندو کسب نموده سخن میگوید.
در پایان راهنمای تور جهت قدردانی، هدایایی را به فعالان این روستا و پژوهشگر همراه گروه اهدا میکند.
بعد از استراحت و صرف چایی با آب گوارای روستا که با تحفه عطاری یکی از همسفران طعم بهشتی پیدا کرده، از این خانه روستایی پر از آرامش بیرون میآییم و در خیابان اصلی روستا قدم میزنیم، نقاشیهایی که موقع ورودمان روی دیوارهای روستا توجهمان را جلب کرده بودند را با دقت میبینیم، یکیشان از صخرهها و بافت قدیم روستا روی دیوار بزرگی کشیده شده. دیگری از بچههایی در حال بازی است. یکی دیگر دختر روستایی است که آینه بر روی سر دارد و زندگی بچههای روستایی و شهری را مقایسه کرده، آینه در تصویر نقاشی نیست بلکه آینهای است که روی سیمانهای دیوار کار شده است.
از خیابان میگذریم و در سوی دیگر به کارگاه نقاشی یکی از اهالی میرسیم. حمید دودانگه هنرمند نقاش جوانی که بعد از آموختن نقاشی و تحصیل در دانشگاههای استانهای دیگر اما به روستای خودش بازگشته، برای بچهها کلاس نقاشی برگزار میکند و دیوارها و حتی تیرهای برق روستایش را با رنگها زیبا میکند. او برای رونق گردشگری این روستا نیز تلاش زیادی کرده و همراه با شورا و دهیار روستا برنامههای بلندی برای درخشش این نگین گم شده دارد.
*
بعد از آن با ماشین به سمت باغهای روستا میرویم. منظره پاییزی درختان بسیار زیبا است. در میان باغهای بیرون از شهر که پر از بوتههای انگور و درختان گردو هستند، گنبد آجری یک امامزاده دیده میشود. بنای اصلی کوچک است و ضریح سبز رنگ آن تنها به اندازه پیکر یک انسان است؛ اما ساختمان مرمت و نوسازی شده است. در محوطه امامزاده ابوالخیر، سنگ قبرهایی را میبینیم که بر اساس شغل افراد کندهکاریهایی بر روی آن انجام شده است. برای مثال داس نشاندهنده کشاورز بودن متوفی میباشد. تقریبا همه قبور باستانی دارای نقش تسبیح و مهر نیز هستند.
با نیم ساعت پیادهروی از این امامزاده و قدم زدن از کنار تپهها و باغستانهای زیبا به درههای شگفتانگیزی میرسیم. صالحی به درههای زیر پایمان که حالا خشک و برهوت است اشاره میکند و توضیح میدهد: من در کودکی و نوجوانی بسیار در این درهها شنا کردهام. جایی که ایستادهایم را نشان میدهد و میگوید: آب آنقدر عمق داشت که ما از این ارتفاع شیرجه میزدیم به داخل دره و حتی ممکن بود غرق شویم.
غروب که شد روستای زیبای قِروه را ترک میکنیم و بعد از 45 دقیقه به قزوین میرسیم. با رعایت فرهنگ گردشگری و موارد محیط زیستی، توانستیم طبیعت، تاریخ و هنر را یکجا ببینیم و این تنوع رضایت تمام مسافران با سلایق مختلف را جلب کرده است.
امیدوارم سازمانهای مربوطه همتی کنند و با معرفی و شناساندن قِروه، این امکان و موقعیت را فراهم سازند تا این روستای کُهن، نه تنها شناسانده شده بلکه به یک مقصد گردشگری روستایی در منطقه تبدیل شود و با این اتفاق، آدمهای بیشتری از این روستا دیدن کرده و از آثار تاریخی و طبیعی و فرهنگ و روایتهای جذاب و شنیدنی آن لذت ببرند.