قصه ۳۸ ساله ۱۷۵ غواص!
- شناسه خبر: 44228
- تاریخ و زمان ارسال: 14 مهر 1403 ساعت 07:30
- بازدید :

امید مافی
قرار بود ماهیها دوام بیاورند تا با نجوا به دریا برسند. قرار بود دست پُر از جزیرههای متروک به خانه برگردند و با صدای بلند سرود بخوانند. قرار بود در ازدحام رازها از پلکان آسمان بالا روند و ماه را به پشت خاکریزها بیاورند. قرار بود…
اما ۱۷۵ شاهماهی در تراکم کابوسها و کاکتوسها جان دادند و فریادشان از زیر آب به گوش هیچ تنابندهای نرسید. اینکه به وقت جان دادن با دستان بسته چه حسی داشتند، هیچکس نمیداند، ولی آبهای عطشان شفاعت ماهیها را کردند، وقتی در حسرت کمی نفس، خون جگر شدند و زیباترین تصویر عاشقانه را روی بوم تاریخ نقاشی کردند
۳۸ سال پس از کربلای ۴ ماهیها بیدار شدهاند تا تلنگری به وجدانهای خوابآلود بزنند و به یادمان بیاورند که روزی روزگاری در این سرزمین داستانها نوشته میشد در تقدیس موطن و وطن. پلک باز کردهاند تا در هیاهوی پوچ این جهان پرآشوب سیمهای مفتولی بسته بر دستانشان را نشانمان دهند و این سوال را فرارویمان بنشانند که ما در این خلنگزار خسته که عشق به کیمیا بدل شده در کدام نقطه جا خوش کردهایم؟ کدام قله، کدام اوج؟
غواصها ۳۸ سال آزگار است به خوابی خوش فرورفتهاند و خندههای خدا را با دستهای بسته حکاکی میکنند. برای آنها ارتفاع زمین پستتر از آن بود که بمانند و با خاطرات کربلای ۴ پیر شوند و ترکشهای روحشان را به دست روزگار غدار بسپارند.
در چنین شرایطی ما برای غرقشدگان در همهمه و هیاهو خواب خوشی آرزو میکنیم و به پیشانی بند سرخی میاندیشیم که زیر خروارها خاک کهنه نپوسید تا سرخی بر صورتها بنشیند و گردسوزها پرچین خوابآلود جهان را کمی روشن کند.
کاش میشد زیر گوش ماهیهای عاشق گفت که محض رضای خدا از سر ترحم، تالم و یا هر چیز دیگر یک جرعه آرامش به ما تعارف کنید و مجوز دهید زیبایی روحتان، اتفاق کمیاب این مزارستان لقب بگیرد.
نصفِ تاریخ عاشقی «آب» است، قصههایی عمیق و پر احساس
قصههایی پر از فداکاری، قصههایی عجیب، اما خاص:
قصه آبِ چشمه زمزم، زیرِ پاکوبههای اسماعیل
قصه نیل و حضرت موسی، قصه آن گذشتنِ حساس
قصه ظهر روز عاشورا، بستنِ آب روی وارثِ آن
کربلا بود و یک حرم تشنه، کربلا بود و حضرتِ عباس
بین افسانههای آب و جنون، قصه تازهای اضافه شده
قصه سی و هشت سالهای از صد و هفتاد و پنج تا غواص…