قزوین هرگز استانداری مانند مرحوم امامی نخواهد دید!
- شناسه خبر: 36086
- تاریخ و زمان ارسال: 8 خرداد 1403 ساعت 07:30
- بازدید :

کریم حبیبی انبوهی
قزوین هرگز استانداری مثل مرحوم امامی نخواهد دید! این جمله، سخن آقای ذبیحا… عباسی مدیر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان قزوین در دهه هشتاد و در نخستین جلسه شورای مدیران استان پس از شهادت مرحوم امامی استاندار قزوین بود. ادعای او با نظر تایید و تحسین سایر مدیران حاضر در آن جلسه شورای مدیران همراه شد. (شورای مدیران استان، جلسات هفتگی مدیران بود که از سالها قبل از استان شدن قزوین تا سالها پس از آن هر هفته صبحهای دوشنبه با درسهایی از نهج البلاغه توسط مرحوم آیتا… باریک بین شروع میشد و با مباحث کاری و اداری ادامه مییافت.)
آقای عباسی شخصیت و روحیات خاصی داشت. او خود از کودکی و نوجوانی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بالیده بود و سالها بعد به مدیریت آن ارتقاء یافته بود؛ با همان صفا و صداقت کودکی .
عروسکهای سارا و دارا را به جلسات شورای اداری میآورد و به مدیران میگفت کودک درون شما به اینها نیاز دارد؛ بخرید. یادش بخیر! هر کجا هست خدایا بسلامت دارش!
باری؛ اولین جلسه شورای مدیران پس از شهادت مرحوم امامی، به ریاست آقای محمودیان به عنوان سرپرست استانداری و با حضور مرحوم آیتا… تاکندی برگزار شد. من که در صبح آن سفر بیبازگشت ابتدا در بالگرد شهدا بودم و سپس به دستور مرحوم امامی جای خود را با تصویربردار عوض کردم و سوار بالگرد دوم شدم، در حسرت جا ماندن از آن کاروان ایثار و خلوص میگداختم و در آغاز آن جلسه پس از تلاوت آیه 144 سوره آل عمران، خواندم:
نماز شام غریبان چو گریه آغازم
به مویههای غریبانه قصه پردازم
به یاد یار و دیار آنچنان بگریم زار
که از جهان ره و رسم سفر براندازم
من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب
مهیمنا به رفیقان خود رسان بازم
اکنون بیست سال از آن ادعای آقای عباسی میگذرد و من که با همه استانداران قبل و بعد از مرحوم امامی از نزدیک کار کردهام و از متاخرین نیز هم شناخت کافی یافتهام و با کمال احترامی که برای آنان قائلم و خدماتشان را ارج مینهم، بر این باور هستم که هنوز کسی نتوانسته است ادعای آقای عباسی را نقض کند و خاطره خدمات مرحوم امامی را احیاء نماید. البته عمیقاً آرزو دارم و دعا میکنم که هرچه زودتر آن ادعا نقض شود و آن خاطرات شیرین زنده گردد! در تعلیل آن ادعا و اعتقاد و نیز در بیان وجوه تمایز استاندار شهید مرحوم امامی با همتایانش، به چند مورد از سیره اخلاقی و مدیریتی او صرفا به جهت پاسداشت نام و خاطرهاش و ادای دَین به روحش و تأسی به سیره مدیریتی آن مرحوم اشاره میکنم .
شهید امامی از معدود مدیران در آن سطح بود که مورد احترام خاص و تمجید مقام معظم رهبری قرار گرفت و معظمله در پیامی که به مناسبت شهادت آن مرحوم ارسال داشت از او به عنوان «استاندار خدوم و متدین» یاد کرد.
مرحوم امامی به تعبیر استاد موسوی گرمارودی به حق «مهربانی مردمدوست» بود. در گشودن گرههای زندگی مردم که البته در آن ایام به زمختی و ضخامت امروز نرسیده بود اهتمامی صادقانه و مشفقانه داشت. ملاقات عمومی او، نه هر از چند گاه و از طریق سامانه سامد، بلکه با حضور دهها نفر در همه روزهای سهشنبه برگزار میشد. او با احترام و تمام قد پیش پای مراجعین میایستاد و با دقت به خواستههایشان گوش میداد و پس از صدور دستور صریح در حاشیه نامههایشان، ضمن بدرقه آنان میگفت: اگر مشکلات حل نشد باز هم بیا. یک روز به او گفته شد برخی افراد از شفقت و رافت شما سوءاستفاده میکنند و آن نیستند که مینُمایانند. در پاسخ گفت: شاید بیست درصد چنین باشند؛ آیا رواست به خاطر بیست درصد که احتمالا نیازمند نباشند، هشتاد درصد نیازمند را از خود برانیم؟! آنگاه ادامه داد: اما این زنان بیسرپرست؛ این زنان بیسرپرست را اگر ما مشکلشان را حل نکنیم، گرفتار گُرگهای جامعه میشوند! در روز حادثه و در دیدار با مردم روستاهای الموت پیوسته تکرار میکرد: ما مخلص شما هستیم! این جمله را کمتر در جاهای دیگر از او شنیده بودم.
بهرام منصوری (کارمند فعلی استانداری و همان تصویربرداری که جایش را با من عوض کرد و خود او هم در پرواز بعدی جایش را با شهید صلاحی تصویربردار صدا و سیما عوض کرد) نقل میکرد: روزی پس از شهادت مرحوم امامی، همراه همسرم در بهشت فاطمیه کودک دستفروشی را دیدم، نوازش و تفقدش کردم و دلیل دستفروشیاش را پرسیدم گفت: از وقتی که آن آقا (اشاره به مرحوم امامی) شهید شد، دیگر کسی به ما کمک نکرد .
شهید امامی تنها استانداری بود که در روز معارفهاش اعلام کرد من هیچ کسی را از بیرون با خودم به استان نخواهم آورد و چنین نیز کرد و استانداری را انکوباتور رشد مدیران نارس قرار نداد.
او خود را در حصار تنگ و بسته جناحی و فکری محصور نمیکرد. فکری فراخ و مشربی وسیع داشت؛ نه به منتقدان مغرض میپیچید و نه باج به صاحبان قدرت میبخشید .
مرحوم امامی کار اجرایی را از جهاد سازندگی آغاز کرده بود و در ادامه مسئولیتهایش، بیشتر عرصههای اجرایی، سیاسی و فرهنگی را آزموده بود و لذا در تمام جلسات کارگروهها، نظری صائب روشنگر و راهگشا داشت .
گاهی در نمازهای مغرب و عشا که عادت داشت غالبا در مساجد مختلف شهر به صورت ناشناس شرکت کند او را همراهی میکردم، پیاده میرفت و بازمیگشت. روزی حین بازگشت از نماز مغرب و عشاء، پشت ویترین فروشگاهی در خیابان فردوسی درنگ کرد و با اشاره به وسیلهای در پشت ویترین گفت: اگر پول داشتم آن را میخریدم و من تعجب میکردم که استاندار حسرت داشتن چنین کالای معمولی را دارد .
او تا نیمههای شب مینشست و تمام نامهها را با دقت میخواند و آن را به روز بعد موکول نمیکرد و در حاشیه هر نامه به جای یک کلمه کلیشهای که بعضا معمول بود و هست، گاهی چندین دستور روشن، صریح و کارشناسانه برای چندین مدیر مینگاشت. در شبِ روز شهادتش نیز حسب نقل همسر محترمه وی باوجود کسالتش، تا نیمههای شب بیدار مانده بود و کاری برای فردا باقی نگذاشته بود … و فردا … مات سعیدا. شادی روح او و همسفرانش صلوات.