فرقههای مخالف محور
- شناسه خبر: 39272
- تاریخ و زمان ارسال: 30 تیر 1403 ساعت 07:30
- بازدید :
سیدعبدالعظیم موسوی
یک نوع پیروی از یک مکتب بزرگ هم اینگونه است که به بخشی از روشها که مورد مخالفت جدی کسانی قرار گرفته است؛ تمرکز میکنند. اگر چه در آغاز ممکن است موفقیتهایی هم به دست بیاید. اما به دلیل انفعالی بودن ذات این روشها جمع پیروان کمکم به فرقه شدن میل میکنند.
برای جلوگیری از فرقه شدن باید در اوج وقتی به قله رسیدی؛ به کلیت مکتب برگردی وگرنه انحراف قطعی است.
مثلاً زمانی واقعه غدیر در متون و گفتوگوها کمرنگ شد. علامه امینی دید کمکم این واقعه مهم در حال فراموشی بلکه تکذیب است. جهاد بزرگشان را شروع کردند و پس از مراجعه به ۱۰۰ هزار کتاب و مطالعه حدود ۱۰ هزار کتاب؛ حاصلش شد کتاب ارزشمند ۲۰ جلدی الغدیر که پس از انتشار هیچ مسلمانی دیگر نمیتواند آن را تکذیب کند؛ یا از اهمیتش غافل شود. این کتاب نقش خودش را بازی کرد. امروز احدی در مورد وقوع غدیر مخالفت ندارد. اگر چه در معنای کلمه «ولی» تفاسیر متفاوتی به وجود آمد.
در همان سالها و حتی قبلتر در میان شیعیان یک نهضت مبارزه با تسنن به وجود آمد. داستانهایی با روایتهای سست ساخته شد. اهل سنت هم بعضا دخیل بودند. دست انگلیس هم ناپیدا نبود. همه رسالت بخشی از روحانیت، اثبات ولایت حضرت علی علیهالسلام بود. در حالی که ۱۴ قرن از انتخاب مسلمانان صدر اسلام گذشته بود و اثبات و نفی آن به غیر از تشدید اختلافات و تعارضات داخلی مسلمانان فایده دیگری نداشت. توهینهای زیادی به همسر پیامبر میشد. تا حدی که عوام اگر میخواستند به دختری ناسزا بگویند؛ نام همسر پیامبر را به صورت صفت به او اطلاق میکردند! یا روز ترور خلیفه دوم را جشن میگرفتند و مجسمه میساختند. از عوام که نه، از علمای این نهضت غلط اگر به غیر از مسئله اختلاف شیعه و سنی میپرسیدی، چیز زیادی بلد نبودند. فقط متمرکز شده بودند روی اختلاف. و کم کم مقابل وهابیون فرقه ضد سنی به وجود آمد. تعابیری به کار برده میشد که امروز حتی نمیتوان آن را به زبان و قلم آورد.
با ظهور امامخمینی در اوایل دهه ۴۰ حوزه به خودش آمد و متوجه بعضی مسائل سیاسی روز شد. و کمکم فهمید که مسائل روز مهمتری از نظر زمانی از آنچه که ۱۴ قرن پیش اتفاق افتاد؛ وجود دارد.
مثلاً لازمه حل مشکل فلسطین وحدت همه مسلمین است. یک کلمه توهین یا بیاحترامی توسط امام و بعد هم رهبری به مقدسات اهل سنت گفته نشد و نمیشود. آن زمان نو اندیشانی مثل دکتر شریعتی به سرعت متهم به سنی بودن میشدند.
یعنی برای تخریب امثال شریعتی و بازرگان که مبارزه با اهل سنت را مثل امام در حاشیه میدانستند؛ آنان را سنی مینامیدند.
این نحله فکری اگر چه هنوز در بدنه پیروانی دارد و محدودیتهایی برای اهل سنت به وجود میآورند؛ ولی پس از انقلاب، کاملاً بیرونق شد.
دومین فرقهگرایی یعنی تمرکز بر نظرات مخالف، انجمن حجتیه بود و هست. از اعضای انجمن حجتیه هر چه بخواهید؛ اطلاعات از سید کاظم رشتی و سید باب و عبدالبهاء و عباس افندی برایت رو میکنند و صدها مقاله و ردیه بر کتابهای ایقان و اقدس و غیره نوشتند و گفتند. اما در مورد فلسطین، در مورد سیاست، یک کلمه حرف نمیزدند و شاه را تنها پادشاه شیعه جهان میدانستند. همانهایی که امروز تلاششان فتح سنگرهای ساختار نظام اسلامی است؛ در زمان شاه نه در سیاست دخالت میکردند و نه شاه به آنها میدان و موقعیت میداد؛ حتی به اندازهای که به بهاییان فرصت میداد.
قبل از انقلاب همراهی که نکردند اگر توانستند با نهضت مقابله هم کردند. اما پس از انقلاب دیدند با قدرت بهتر میتوانند بهاییزدایی حتی سیاستزدایی کنند! تا با مقابله علمی. لذا به نظام نزدیک شدند!
در زمان امام که نسل اولیه حجتیه هنوز وجود داشت؛ کمترین موقعیت و فرصت به آنان داده نشد. نو حجتیه با عضوگیری از جوانانی که چهرههای شناخته شدهای نداشتند؛ از بالا با تملق و از پایین با دفاع هیستریک و افراطی از نظام با هر اتفاقی که میافتاد؛ جا خوش کردند. از آنان به غیر از مقابله با بهاییان اگر اطلاعات علمی روز میخواستید؛ از پاسخ ناتوان بودند.
اما کافی است دختر هاشمی رفسنجانی از ستمی که در زندان به بعضی بهائیان رفته است؛ سخن بگوید. بلافاصله او را به بهاییان نسبت میدهند و این قلم هم پی این مسئله را به تن خود مالیده است!
روش مخالف محوری از اساس غلط است. مکتب، خودش برای اثبات خودش حرفهای فراوان دارد. که ایجابی است و نه سلبی. چرا باید دانش را خلاصه کرد به رفتار و گفتار مخالفان بخشی از نظر نظریه و سلیقه من از مکتب و از باقی آن بیخبر بود؟
ادامه این گرایش بدون استثنا به فرقهگرایی میانجامد. مثل منافقین که همه درکشان از اسلام، مبارزه مسلحانه با شاه بود. و امروز به یک فرقه مطرود تبدیل شدند.
اکنون یک گرایش به ظاهر تشکیلاتی هر سخن که میگویی؛ مقداری مطلب علیه اصلاحطلبان جمع کردند که همانها را مسلسلوار شلیک میکنند. هزار بار هم اگر پاسخ داده باشی، آنان به پاسخ فکر نمیکنند. فقط به آنچه آموزش داده شدهاند؛ استناد میکنند.
نه اینکه اصلاحطلبان اشتباهی نداشتند یا همه کارهایشان درست بوده است. موضوع اصلا اصلاحات و اصولگرایی نیست. بلکه این روش مخالف محوری غلط است. و بدون گمان سر از فرقههای افراطی در میآورد.
پیغمبر اکرم فرمود: اقبل الحق ممن اتاک … سخن حق را از هر که شنیدى بپذیر؛ اگر چه دشمن و بیگانه باشد. و ناحق را از هر که شنیدى نپذیر؛ اگر چه دوست و نزدیک باشد!
امیرالمومنین فرمود: ان الحق لا یعرف بالرجال. اعرف حق تعرفوا اهله. حق با شخصیتها شناخته نمیشود. حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی.