فرار از اردوگاه 14
- شناسه خبر: 64319
- تاریخ و زمان ارسال: 18 مرداد 1404 ساعت 07:30
- بازدید :

نسرین منتظری
از کره شمالی هر خبری که میرسد، در هالهای از ابهام و تردید است. کسی آنجا نرفته یا از آنجا خارج نشده. وقتی میخواهیم مثالی بگوییم از غایت جفا و ستم پیشگی از آن سرزمین ناشناخته اسم میبریم یا گاهی به شوخی سختترین روزهایمان را با روزمرگی مردم آن سرزمین محک میزنیم. ولی حقیقت این است که سختی در سایر نقاط جهان با زندگی در جایی چون کره شمالی هرگز قابل مقایسه نیست. از سرزمینی حرف میزنیم که در آن هیچ مساله حقوق بشری مطرح نیست چون مردم در موقرانهترین و سعادتمندانهترین شکل ممکن زندگی میکنند. زندگی بدون رسانه و برق و دسترسی به اخبار و اطلاعات و حتی تکنولوژی. هیچ خبری از آنجا درز نمیکند، کسی از آنجا برنمیگردد و هیچ وقت درست نمیدانیم آنجا چه میگذرد. درست شبیه روایتهای زندگی پس از مرگ و دنیای باقی.
یک نفر ولی از آنجا زنده برگشته. از آشویتس کره شمالی که همان اردوگاه کار اجباری شماره 14 است. آن یک نفر شین است. او در اردوگاه شماره 14 به دنیا آمد چون پدر و مادرش محکومان ابدی کار در اردوگاه بودند. او از نسل خائنینی بود که رهبر را برترین نمیدانستند و حتی برای فرار نیز اقدام کرده بودند. او زمانی که شاهد اعدام مادر و برادرش بود، تنها از زنده بودن و نجات یافتن خودش احساس خوبی داشت و از فراری بودن آنها در برابر رهبر احساس شرم داشت. او آدم فروش، دزد و دروغگو تربیت شد. نه چون والدینش این را خواستند. چون راه بقا در اردوگاه همین بود. برای شین زمان زیادی طول کشید تا پس از فرار از اردوگاه به زندگی عادی خو کند. هر چند هنوز هم شبیه انسانهای عادی نیست ولی او توانست راوی دست اولترین روایت از آنچه در کره شمالی میگذرد، باشد. روایتی بسیار هولناک و مشمئزکننده.
در متن کتاب میخوانیم: «من بعدها فهمیدم که اعترافات شین نتیجه کار سخت بود. شین متوجه شده بود که جلسات پرسش و پاسخ بینظمش، حوصله مردم را سر میبرد، در نتیجه تصمیم گرفت به نصیحتی که سالها در برابر آن مقاومت کرده بود، عمل کند. چارچوب کلی سخنرانیاش را مشخص کرد، آن را مناسب مخاطبانش آماده کرد و آن چه را که میخواست بگوید به خاطر سپرد. او هر روز در اتاقی به تنهایی شیوه بیانش را بهتر کرد. آمادهسازی نتیجه داد. آن روز غروب مخاطبان شین روی نیمکتها از ناراحتی به خود میپیچیدند و صورتهایشان نشان دهنده ناراحتی، تنفر، عصبانیت و شوک بود. بعضی صورتها از اشک تر شده بودند. وقتی سخنرانی شین تمام شد، او به جمعیت گفت یک نفر اگر ساکت نماند میتواند به آزاد کردن دهها هزار نفری که در اردوگاههای کار کره شمالی باقی ماندهاند، کمک کند و در آن لحظه صدای کف زدن، کلیسا را فرا گرفت. اگرچه شین هنوز نتوانسته بود در زندگیاش کنترل گذشته را به دست گیرد اما در آن سخنرانی این کار را انجام داد.






