طُرّههای عطرناک تاریخ بر پیشانیِ مسجد جامع…
- شناسه خبر: 47146
- تاریخ و زمان ارسال: 22 آبان 1403 ساعت 07:30
- بازدید :

امید مافی
قریب به ۱۳۰۰ سال پیش که هارونالرشید دستور ساخت مسجد جامع عتیق قزوین را داد، رازهای سر به مهر مسجدی به قدمت تاریخ هنوز بر لبان روزگار ننشسته بود. آن دورها قزوین با تگرگ و برف زمستانیاش شناخته میشد و هنوز در ذهن و ضمیر تواریخ جای نگرفته بود.
در گذر سدهها اما مسجد جامع ایستاده در غبار زنده ماند و روایتگر نسلها، آدمها و روزگاران شد. کهنترین مسجد چهار ایوانی ایران که در پس قرنها فریاد لیاقت اثری جاودانه را به گوشها میرساند و شوق گذشتههای دیر و دور را به ارمغان میآورد.
اینجا مسجد جامع است. جایی برای خلوت اندک گردشگران داخلی و خارجی که بیش از خود ما این شمایلِ پابرجا و نوشین را در چشمخانههای خویشتن مینشانند و زیبایی وجدآفرینش را ستایش میکنند.
اینجا مسجد جامع قزوین که منارهها، صحنها و طاقها با هر بینندهای یک جهان حرف برای گفتن دارند. اینجا که ساعتِ شماطهدار لختی متوقف میشود تا مسجدی که به گواه دستنوشتهها روزی روزگاری آتشکده بوده، در سراشیب زمان از سپیده تا نسیم، از نسیم تا ستاره و از ستاره تا همین پاییز بدرخشد و رو به بازارچه آرزوهای کهنه خود را مرور کند.
به نوشته آگاهان، آنتیکترین قسمت بر جا مانده از این مسجد طاق هارونی یا همان مقصوره کهن است که با فرامین هارونالرشید بنا شده و بعدها به دست سلجوقیان، صفویانِ قزوین دوست و قاجاریان، الحاقاتی بدان افزوده شده است.
در حیاط زیبا و شورانگیز مسجد جامع، طُرههای عطرناک تاریخ، هر بینندهای را سرشار از حسی غریب میکند و ساعت آفتابی در درگاه آن به بیاعتباری دنیای دغل چوب حراج میزند.
اینجا وقتی به خطوط کوفی، ثلث و نسخ خیره میشوی و شاهکار معماری ایرانی اسلامی را به نظاره مینشینی، تمام و ناتمام، غرقه در زیبایی طاقها و درها به گذشتههای دور سفر میکنی و صدای گذشتگان را از تار و پود سنگها و دیوارها به خوبی میشنوی. اینجا که در همهمهای دور و مبهم، قزوینِ سالهای ماضی را در ذهن تجسم میکنی و گنبدی پوشیده از هزاران هزار ابر را در قاب چشمهایت جای میدهی.
شوربختانه از مرحمت مسئولان استان و مدیران سازمان میراث فرهنگی مسجد جامع در سالهای اخیر مغفول مانده و پتانسیل ششدانگ گردشگری در شهری به قدمت تنهای خسته، به جایی برای هواخوری پیرمردان بازنشسته و البته تسبیح فروشان و ساعت فروشان بدل شده است. سازهای که میتواند یک تنه بار فرهنگ یک شهر را یدک بکشد، اما حیف و صد حیف که بازیهای مهوّع سیاسی و انفعال متولیان غریبه با میراث، سبب شده تا مسجد بشکوه جامع از دیدها دور بماند و شمایل همیشه زنده و سرپای شهر تنپوش نسیان بر تن کند؛
عمریست که دل در خم گیسوی تو داریم
پیوسته نظر بر رخ نیکوی تو داریم
ما خیل فقیران و خراباتنشینان
چشم کرم و لطف همه سوی تو داریم
تا صبح قیامت که سر از خاک برآریم
دل در هوس وصل مه روی تو داریم
در مسجد و در صومعه و دیر و کلیسا
هرجا که رسیدیم هیاهوی تو داریم…
آری با توأیم مسجد جامع عتیقِ عزیز.