شعر خوب، عاری از عقل مصلحتاندیش است
- شناسه خبر: 34020
- تاریخ و زمان ارسال: 9 اردیبهشت 1403 ساعت 07:30
- بازدید :

محمدرضا مقدم
اشاره
پیشینه قزوین در ادبیات نیازی به تعریف و توضیح ندارد. با مروری کوتاه بر اسامی شاعرانی مانند حمدا… مستوفی، عبید زاکانی، واعظ قزوینی و لامع قزوینی متوجه اهمیت این مفاخر در تاریخ ادبیات ایران میشویم. در دوران معاصر نیز علامه دهخدا و عارف قزوینی دو شاعر پرآوازه قزوینی هستند که به ترتیب تاثیر بسزایی در پژوهش و سرایش تصنیف داشته و دارند. از اسامی این بزرگان و مشاهیر که بگذریم به نام جوانانی میرسیم که آینده ادبیات قزوین و حتی کشور به قلم آنها رقم خواهد خورد. بدون اغراق «نگارالسادات معصومزاده» یکی از همین جوانان است که به اذعان صاحبنظران و شاعران، اشعارش در عین جوانی بوی پختگی میدهد و حرفهای زیادی برای گفتن دارند. این شاعره جوان سال 1372 در قزوین متولد شد و در حال حاضر دانشجوی دکترای زبان و ادبیات فارسی است و کتاب «لب تا ابد» حاصل سرودههای غنایی اوست که با استقبال گرم مخاطبان به تازگی به چاپ دوم رسیده است. این بانوی شاعره به تازگی عنوان «جوان برتر در حوزه ادبیات کشور» را برای استان قزوین به ارمغان آورده است. انتشار مجموعه کتابهای«شعر بخوان جایزه بگیر» با رویکرد آموزش به کودکان و همچنین داوری و دبیری در چند جشنواره شعر بخش دیگری از کارنامه علمی و ادبی او را تشکیل میدهد. در یکی از نخستین روزهای اردیبهشتی پای صحبتهای او نشستیم تا شما مخاطبان فرهیخته را با یکی دیگر از مفاخر و چهرههای ادبی قزوین بیشتر آشنا کنیم.
n علاقه شما به ادبیات از چه زمانی شروع شد؟
از کودکی عاشق شعر و قصه بودم. مادرم خیلی اهل مطالعه و کتاب بود و همواره تشویقم میکرد و برایم کتاب میخرید و میخواند.
وقتی به کودکیام فکر میکنم، یاد آن حیاط زیبا و درخت انگور و کتاب داستانهایم میافتم؛ همواره یک نیروی نامرئی مرا به سمت ادبیات و شعر سوق میداد که بعدا فهمیدم اسم این نیروی نامرئی «عشق» است.
n به نظر شما سرودن شعر کار راحتی است؟
ماجرای شعر با بقیه هنرها کمی تفاوت دارد؛ مثلا شاید بشود درباره بقیه هنرها گفت که تمرین و ممارست، نتیجهبخش است اما درباره شعر علاوه بر تمرین و مطالعه که خیلی هم مهم است باید یک وجه انسانی متفاوت را در وجود خودت پیدا کنی. گمان نمیکنم بدون کنار گذاشتن عقل مصلحتاندیش بشود به شعر خوب رسید؛ آن شوریدگی و آزادگی و رهایی اگر نباشد شعر خوب هم به وجود نمی آید. باور من این است که تجربه شاعرانه به عنوان اصل مهم زندگی شاعر و عامل پیش برنده، به تولد یک شعر عالی کمک کند. اگر زیست شاعرانه نداشته باشی و شعر و عملت زمین تا آسمان فرق داشته باشد، در حال نمایش هستی و اگر سالها هم به این نمایش ادامه بدهی و این ویترین شسته رُفته را به دیگران بنمایانی، در وجود خودت میدانی که نه… متعلق به این فضا نیستی.
در کنار زیست شاعرانه که میتواند شامل اخلاق و تهذیب و حفظ خلوت باشد، مطالعه و تعمق در آثار بزرگان کلاسیک و معاصر هم از واجبترین مولفههاست.
n به عنوان یک شاعر، فضای ادبی قزوین را چگونه ارزیابی میکنید؟
به شکل خودخواسته مدتهاست از فضای ادبی قزوین دورم؛ دوران نوجوانی و اوایل دانشجویی به جلسههای شعر میرفتم اما حالا فکر میکنم آن زمان را میتوانم در خلوت خودم به مطالعه بپردازم یا به سفر بروم؛ البته هر سنی اقتضای خودش را دارد؛ خوشحالم که میبینم دوری از فضای ادبیای که عمدتا با بغض و نقدهای غیرعالمانه همراه بود، چقدر به پیدا کردن مسیر کمکم کرد.
n به تازگی جایزه جوان برتر ایران را دریافت کردید؛ مختصری در مورد این رویداد توضیح دهید.
جشنواره جوان برتر ایران زمین که پیشتر با عنوان جشنواره حضرت علیاکبر(ع) شناخته میشد، به نوعی یک جشنواره (ارزیابی) است. یعنی رزومه فرد و آثار و تلاشهای او در بازه زمانی مشخص، مورد ارزیابی قرار میگیرد. اسفند ۱۴۰۲ از میان ۴۵۰۰ نفر شرکتکننده در رشتههای دهگانه، من هم در بخش ادبیات شرکت کردم و خوشبختانه در کل ایران، رتبه اول را به دست آوردم. البته روز اختتامیه شاهد استعدادهای درخشان ادبی و هنری بودم و تک تک افراد شرکتکننده به راستی، بهترینِ استان خود بودند؛ برای همهشان آرزوی موفقیت دارم و از حضور در جمع صمیمیشان لذت بردم.
n با توجه به استعداد ادبی شما، آیا در سطح استان از این توانایی استفاده میشود؟
باید بگویم که خیر. و یاد این بیت از حضرت حافظ افتادم که میفرماید:
جای آن است که خون موج زند در دل لعل
زین تغابن که خزف میشکند بازارش
n به نظر شما زمینه کار ادبی در قزوین تا چه میزان برای فعالان این حوزه مساعد است؟
قطعا این زمینهها فراهم است اما دستاندرکاران فرهنگی باید برنامهریزی کنند که انشاءا… خواهند کرد.
n مهمترین دغدغه این روزهای شما چیست؟
تدوین کتابی است که در دست دارم و امیدوارم که خوب باشد.
n ضمن تشکر از همراهی شما، لطفا در خاتمه یکی از سرودهای خودتان را به مخاطبان تقدیم کنید.
آخر شاهنامه
مثال گُردآفرید میخواهم
مالک این دژ سپید شوم
بعد از آن که تو عاشقم بشوی
ناگهان، محو و ناپدید شوم
دوست دارم که گیسویم را باد
تا بلندای آسمان ببرد
دوست دارم عروس شب باشم
ماه، ناز مرام به جان بخرد…
دوست دارم نشسته بر زورق
راهی شطی از شراب شوم
تو مرورم کنی و قبل از خواب
فصلی از یک کتاب ناب شوم