شرایط اقتصادی عصر جدید، خانوادهها را به «تنهایی» سوق داده است
- شناسه خبر: 49427
- تاریخ و زمان ارسال: 25 آذر 1403 ساعت 07:30
- بازدید :

n به نظر شما تعاملات نسل جدید با فامیل چه تفاوتی با نسلهای قبلی دارد؟ آیا این تغییرات اجتنابناپذیر است؟
در ارتباط با پرسش آغازین شما لازم است نکاتی چند را به عنوان مقدمه بحث مطرح کنم. واقعیت این است که تغییر و تحول و فرگشت در ذات هستی است و نمیتوان از هستی سخن گفت و آن را از تغییر و تحول جدا کرد. این تغییر نه تنها در حوزه جامعه بلکه در همه امور و شئونات اصل مسلم است. جامعه و شرایط اجتماعی نیز از این امر مستثنا نیست. اما آنچه مهم و شایان توجه است این که آیا چنین تغییر و تحولی در راستایی مثبت صورت میگیرد یا در راستایی منفی؟ چون گندیدگی و فساد و تباهی هم بخشی از تغییرات است. آنچه در حوزه جامعهشناسی اهمیت دارد همین تفکیک و تمییز تغییرات مثبت و منفی است که آیا جامعه یا شرایط اجتماعی رو به تغییری مثبت دارد یا خبر از بحران و تباهی میدهد.
n سرعت این تغییرات به چه شکل است؟
محرز است در زمانه ما سرعت و شتاب این تغییرات به طرز چشمگیری افزایش یافته است؛ به گونهای که اگر روزگاری هر چهل سال را معیار یک دوره مشخص تاریخی در نظر میگرفتند اینک هر چهار سال را معیار تغییر و تحول میدانند، چه بسا درآینده سرعت و شتاب این دگرگونیها حتی فراتر از این باشد. به هر حال همچنان که تی.اس.الیوت متفکر و منتقد آمریکایی گفته است مشخصه اصلی مدرنیته همان دم به دم دگرگون شدن است. بدیهیست که آداب و سنن و روحیات اجتماعی هم دستخوش تحول بشوند.
n این تغییراتی که فرمودید، در حوزه تعاملات نسل جوان از منظر جامعهشناسی به چه شکل است؟
در ارتباط با این پرسش که تعاملات نسل جدید با فامیل و خویشاوندان نسبت به گذشته چه تفاوتی کرده است، کاملا بدیهی است که این تغییر اتفاق افتاده، منتها باید دید این تغییرات وجوهی مثبت دارند یا منفی؛ جامعه شناسانی چون دورکیم و وبر و فردینان تونیس و گئورگ زیمل درباره این پرسمانها به طوری جدی تامل کردهاند. یعنی جامعه سنتی و جامعه مدرن و مختصات هریک از این جوامع را دقیق بررسی نمودهاند.
دورکیم که بنیانگذار پارادایم کارکردگرایی در جامعهشناسی است معتقد است عوامل همبستگی در جامعه مدرن با عوامل همبستگی جامعه سنتی کاملا متفاوت است. یعنی وی از همبستگی مکانیکی و ارگانیکی صحبت میکند. همبستگی افراد در جامعه سنتی از نوع مکانیکی است. هنوز تقسیم کاری صورت نگرفته است و ساختارهای اجتماعی متمایز شدهای هم وجود ندارد. خانواده در این جامعه معمولا از نوع گسترده است که در آن همه افراد نزدیک به طایفه و قبیله کنارهم زندگی میکنند. بنابراین میزان تعاملات با خویشاندان به صورت طبیعی در اوج خود است.
در حالی که در جامعه مدرن همبستگی از نوع ارگانیک و تقسیم کار پیچیده صورت گرفته است و ساختارهای اجتماعی و اقتصادی جامعه کاملا متمایز شدهاند.
n منظور از همبستگی چیست؟
منظور از همبستگی، پیوند بین افراد یک جامعه است. جامعه هرچه پیشرفته باشد تقسیم کار هم بیشتر شده و درپی آن تخصصی شدن هم اتفاق میافتد و همین تخصصی شدن مشاغل شیوه ارتباط، همبودی و همبستگی مردم را دچار تغییر میکند. اگر بخواهم سادهتر بگویم، در اجتماعات سنتی پدر و پسران و دختران و عموها کنار هم بودند. گاها فرزندان همان شغل پدران خود را در کنار برادران دیگر ادامه میدادند و فرزندان آنها هم کنار هم زندگی میکردند اما در جامعه مدرن پدر ممکن است کشاورزی ساده در روستایی دورافتاده باشد اما فرزندش در تهران یک جراح قلب باشد. طبیعی است اینها در جهان زیستهای متفاوتی سیر خواهند کرد و رفتارهای اجتماعی مختلفی خواهند داشت.
دومین نکته در ارتباط با مفهوم خانواده است که برخلاف جامعه سنتی که خانواده گسترده بود در جامعه مدرن خانواده از نوع هستهای است که محدود به والدین و فرزندان میشود که گاها تعدادشان از سه نفر بیشتر نمیرود. بنابراین تعاملات افراد متاثر از ساختار خانواده هم هست.
پس در پاسخ به پرسش شما که تعاملات نسل جدید با فامیل چه تفاوتی با نسلهای قبلی دارد؟ آیا این تغییرات اجتنابناپذیر است؟ بله تفاوتها محرزاند و تغییرات هم گریزناپذیر. مساله نحوه کنارآمدن با این تغییرات اجتماعی است.
n چه عواملی باعث شده نسل جدید نسبت به نسلهای گذشته کمتر به روابط فامیلی اهمیت بدهد؟
یک دلیل تغییری است که در ساختار خانواده اتفاق افتاده و دوم تقسیم کار اجتماعی و تخصصی شدن مشاغل و چیره شدن همبستگی ارگانیک است. خانوادههای امروز هستهای هستند و ممکن است به خاطر مناصب و مشاغل مختلف و تخصصی افراد باعث از همگسیختگی و جدایی اعضای یک خانواده گسترده شود و این یک واقعیت گریزناپذیر است.
در پی ورود به جامعه مدرن شما با مختصات اجتماعی کاملا متفاوتی روبرو هستید که شاید مهمترین آن همان تغییر در ارزشها و هنجارهای جامعه باشد. آنچه در جامعه سنتی یک ارزش محسوب میشد در جامعه مدرن ممکن است کارکردی کاملا متفاوت داشته باشد. البته در کنار رویکرد دورکیمی به این پرسمان بهتر است از ترمهای فردینان تونیس هم استفاده کنیم که وی از جوامع پیشا مدرن تحت عنوان «گماینشافت»(باهماد و اجتماع) یاد میکند و از جامعه مدرن تحت عنوان «گزلشافت» که همان جامعه میشود.
ورود از گماینشافت به گزلشافت مستلزم تغییرات فرهنگی و نگرشی است که ناگزیرانه اتفاق خواهد افتاد. بهترین نمونه هم همین موضوع انتخاب شماست که ما از آن با نام صلهرحم یاد میکنیم. در روستا و شهرهای کوچک افراد طایفه و خویشاوند معمولا کنار هم زندگی میکردند بنابراین خواه و ناخواه رفت و آمدها و صلهارحام هم زیاد بود و هم کارکرد اجتماعی داشت؛ در حالی که امروزه در جامعه مدرن صلهرحم تعریف متفاوتی به خود گرفته است که افراد ممکن است به جای رفت و آمد با پسر عمو و دخترعمو ترجیح بدهند با همصنفان خود و یا همدلان خود تعامل داشته باشند.
خود شما به عنوان یک خبرنگار ممکن است ترجیح بدهید با همکاران خود بیشتر تعامل داشته باشید تا با مثلا فامیلهای دور خود که اصولا کارکرد مثبتی هم ندارد. در اجتماعات و باهمادهای پیشامدرن افراد معمولا برمبنای خون و نژاد و تبار همسان کنار هم قرار داشتند اما در گزلشافت تعاملات افراد براساس ارزشهای متفاوتی صورت میگیرد.
n نقش شهرنشینی و تغییر سبک زندگی در کاهش تعاملات فامیلی چقدر موثر بوده است؟
شهرنشینی یعنی همان زیستن در گزلشافت و در مناسبات و شبکه ارتباطی کاملا متفاوت. بازهم برگردیم به همان تیپ شناسی فردینان تونیس. وقتی وارد شهر میشوید روابط شما با دیگران نه بر اساس خویشاوندی و آشنا بودن بلکه بیشتر حول کسب حداکثری سود، موفقیت فردی، تمایز و حفظ فاصله است.
در گماینشافت که نمودش را میتوان در روستا دید. گماینشافت خود را در خانواده، گروه همتراز و همسایگان و باشگاههای اجتماعی و فرقههای مذهبی بازتاب میدهد و الگوی غیر شخصی گزلشافت در قلمرو گروههای بزرگ سوداگری مدرن بر روابط قراردادی، شهر، احزاب سیاسی بزرگ و ملت مبتنی است. گماینشافت به قلمرو خصوصی فرد اشاره دارد گزلشافت به حیطه عمومی ارجاع میگردد.
حرف تونیس این بود که گزلشافت مشکلاتی مثل جنایت، خودکشی، بیماری روانی و کردارهای ناروا و نامشروع را باعث میشود که میبایست بر آنها چیره شد. او دنبال این بود که عناصر مثبت گماینشافت را احیا کند و آن چه را که مارشال مک لوهان(1964)چندین دهه بعد آن را «دهکده جهانی» نامید امکانپذیر سازد. غیر شخصی بودن جامعه معاصر به این معناست که بیگانگی یکی از خصایص ویژه آن است. بنابراین قطعا شهرنشینی در کاهش تعاملات فامیلی و صله ارحام بسیار بسیار تاثیر گذار بوده است.
n شبکههای اجتماعی چه تاثیری بر کاهش روابط حضوری با اقوام گذاشته است؟
با ورود به جهان صنعتی و حتی پساصنعتی ما شاهد فزونی تحولات فناورانه هستیم. مدرنیزاسیون در تمام وجوه، ابعاد زندگی ما را تحت تاثیر قرارداده است. بسیاری از تعاریف را از محتوا خالی کرده که باید از نو تعریف شوند. هر دوره تاریخی و اجتماعی با تحولات فناورانه خاص خود همراه است و هر فناوری هم فرهنگ خاص خود را خلق میکند.
با پیدایش تلویزیون و ویدیو، تعداد سینماروها کاهش یافت. سینما فقط فیلم دیدن نبود بلکه مبتنی بر یک شبکه ارتباطی حضوری افراد بود که در آنتراکت فیلم میتوانستند با هم صحبت کنند حرف بزنند درباره فیلمشان صحبت کنند اما با پیدایش ویدئو و سیدی افراد همان فیلم را در خلوت و تنهایی خود میدیدند. اگر در سینما با هم میخندیدند و با هم گریه میکردند اینک انسان تنهای مدرن در گوشه اتاق خود تنها میخندد و تنها گریه میکند.
بله شبکههای اجتماعی هم قاعدتا تاثیرات مثبت و منفی خود را دارند. حضور شبکههای ارتباطی جمعی مثل واتساپ و اینستاگرام و تلگرام باعث شده افراد بتوانند از فاصله دور با همدیگر به صورت تصویری در ارتباط باشند و بنابراین شاید ضرورتی نیابند که برای دیدن والدین خود از تهران به شهرستان یا روستای خود سفر کنند. ابزارهای مدرن فاصلهها را به شدت کاسته اما در عین حال به تنهایی انسانها هم دامن زده است؛ تنها در میان خیل جمعیت.
n آیا میتوان گفت فناوری ارتباطات جایگزین روابط سنتی فامیلی شده است؟
قطعا پاسخ مثبت است و همانطور که اشاره کردم جهان فناورانه جهان ـ زیست خود را خلق کرده است. این فناوریها آنجا بحرانزا و چالشبرانگیز میشوند که انسانها را به دنیای فردی خود پس میرانند. بنده کتاب بولینگ به تنهایی رابرت پاتنام را ترجمه کردهام که یکی از مطرحترین نظریهپردازان سرمایه اجتماعی است. میدانید که صلهرحم و روابط و تعاملات اجتماعی افراد و بسط و گسترش اعتماد متقابل بین افراد جزو سرمایه اجتماعی هستند که یکی از چهار سرمایه مهم برای توسعه و پیشرفت هر جامعهای است.
رابرت پاتنام که شاهد تنزل ارتباطات و تعاملات اجتماعی افراد در آمریکا بود خطاب به معماران، هنرمندان، حتی دیزاینرها و طراحان بازی کودکان هشدار میدهد. اشاره میکند که روزگاری خانهها بالکن داشتند و همسایهها میتوانستند از بالکن خانهشان با همسایه سلام و علیک داشته باشند و تعامل کنند اما با زدودن این بالکنها افراد بیشتر تنها شدهاند. یا در مورد بازی کودکان اعلام میکند که طراحان بازی باید به گونهای عمل کنند که بازیهای کامپیوتری تک نفره نباشند بلکه بچهها به صورت جمعی با دیگران در تعامل باشند. یا توصیه میکند که افراد در انجمنهای اجتماعی مختلف عضو بشوند تا از حالت تنهایی که معمولا عوارض روانی جدی هم دارد بپرهیزند.
n مشکلات اقتصادی و مشغلههای کاری چقدر در فاصله گرفتن از فامیل نقش دارند؟
کارل مارکس اندیشمند آلمانی روزگاری یک حرف اساسی زد ممکن است دیگر حرفهای او اشتباه و توهم باشند اما این جملهاش واقعیت دارد او گفت اقتصاد زیربناست و واقعا تمام نهادها و ساختارها و نظامهای آیینی و حقوقی را تحت تاثیر قرار میدهد. کشاورزی که خرمن خوبی برداشت کرده است خود به خود به سوی جشن و شادی خواهد رفت. برعکس کشاورزی که خرمنش سوخته است همه را خرمنسوخته میخواهد.
با افزایش مشکلات اقتصادی افراد مجبور شدهاند از فضا و مساحت خانهشان بکاهند و اینک مجبورند در آپارتمانهای قوطی کبریتی زندگی کنند. آیا چنین وضعیتی اجازه میدهد که چون سابق افراد فامیل دورهم جمع شوند و به شادی و پایکوبی بپردازند؟ روزگاری در گماینشافتها و اجتماعات محلی خود شاهد بودیم که مراسم عقد و ازدواج معمولا تا هفتهها طول میکشید اما اینک شرایط اقتصادی خانوادهها باعث شده که همان جشن و شادی عروسی را به یک نیم روز تقلیل بدهند.
همین مساله در مورد مراسم و مناسک به خاکسپاری افراد فامیل هم مصداق دارد. زمانی مراسم سوم و هفتم و چهلم و حتی سالگرد را برگزار میکردیم اینک به همان مراسم سر قبر و تسلیتهای تلفنی قانع شدهایم. بله اقتصاد مهم است و متاسفانه با افزایش مشکلات اقتصادی در ایران جامعه به شدت مچاله شده است.
n کاهش روابط خانوادگی چه پیامدهای روانی و اجتماعی برای نسل جدید دارد؟
کاهش روابط خانوادگی یعنی کاهش سرمایه اجتماعی. یعنی کاهش تعاملات و ارتباطات رودرو و لذا کاهش اعتماد متقابل بین افراد. یعنی بیگانه شدن تدریجی افراد از همدیگر یعنی محکوم شدن تکتک ما به خلوت و تنهایی خویش. البته که تنهایی انسان مدرن، انسان شهری با خودش به بیگانگی، اضطراب، ترس و احساس ناامنی دامن زده است.
روزگاری منتقدی ادبی گفته بود اگر من جای دانیل دفو بودم قهرمان خودم را در جنگل تنها رها نمیکردم بلکه او را در تهران دوازده میلیونی رها میکردم که تنها غذا میخورد، تنها میخوابد و تنها گریه میکند. و با ظرافت نوشته بود که در تهران چه میکنی؟ گفته بود: «دق»!
میخواهید درباره عوارض آن بیشتر بدانید کتاب «تنهایی» اثر ماندگار لارس اسوندسون را حتما مطالعه کنید. الکسی توکویل، وبر و زیمل درباره تنهایی که همان فقدان پیوند با دیگری است سخنان قابل تاملی دارند. الکسی توکویل در کتاب خود «دموکراسی در آمریکا» میگوید تنها بودن در جنگل به مراتب راحتتر است از تنها بودن در میان خیل جمعیت.
زیمل در مقاله «کلانشهر» و زندگی روزمره» مینویسد که هیچ جا به اندازه کلانشهر انسان را در چنبره تنهایی و ترس رها نمیکند. همبستگیهای انسانی از بین میرود و تنهایی همچون شیطان نیم روز سراغت میآید. در روایات خودمان هم داریم که مغز انسان تنها مسکن شیاطین است. شاید بهترین توصیف از تنهایی و بیچارگی انسان را در رمان «مرد زیرزمینی» داستایفسکی یافت که خواندنش بر همه ما واجب است.
n خانوادهها چه نقشی در جلوگیری از فامیلگریزی دارند؟ آیا والدین برای انتقال ارزشهای خانوادگی تلاش کافی داشتهاند؟
مساله اینجاست که اینک تنهایی و فقدان همبستگی به خود خانوادهها تعلق دارد. چه بسیار خانوادهها هستند که برادر با برادر و خانواده خواهرش هم ارتباط ندارد چه برسد به فرزندان. اشاره کردم که به خاطر تقسیم کار اجتماعی، تخصصی شدن، سودجویی افراد و گسترش عقلانیت ابزاری و صنعتی شدن همبستگیهای فردی و جمعی ما را به شدت تحت تاثیر قرارداده است. حتی گاه در دل یک خانواده نیز فرزند با پدر و مادر خود ارتباط مثبتی ندارد.
متاسفانه ما ایرانیها هم که همیشه دچار افراط و تفریط هستیم و گاهی بچهها را به حال خود رها میکنیم. از طرفی نوعی فرزندسالاری بیضابطه در میان خانوادههای ایرانی اتفاق افتاده است که نازکتر از گل هم به بچهشان نمیگویند. به اقتضای شغلم، روزی برنامه زبان بچهها را نوشتم و به خانوادهها اعلام کردم. شاید باورش سخت باشد مادری شکایت میکرد که بچه ما تا ساعت دوازده میخوابد شما چرا ساعت 9 صبح برای او کلاس گذاشتهاید!
عدم آموزش مادران و پدران، عدم آشنایی والدین با شرایط تربیت مدرن، تک فرزندی شدن خانوادهها و در نتیجه لوس بار آوردن نسل جدید کودکان و رها کردن آنها در اتاق تنهایی خویش، عوارضی وخیم داشته است که احتمالا صدایش بعدا بلندتر و رساتر به گوش خواهد رسید.
n چه راهکارهایی میتوان برای تقویت روابط فامیلی و احیای پیوندهای خانوادگی پیشنهاد داد؟
واقعیت این است که باید بسیاری از کلمات و اصطلاحات را از نو تعریف کنیم. خانواده، تربیت، خودشکوفایی، خوشبختی، ایمان و اعتماد، ارزشها و هنجارها همه و همه باید توسط زبدهترین کارشناسان اعم از روانشناسان و جامعهشناسان و روانشناسان اجتماعی تعریف شده و به صورت نهادهای مدرن تعریف شوند.
بحث خودسازی، موفقیت، خودشکوفایی، خوشبختی، صلهرحم و سرمایه اجتماعی مفاهیمی نیستند که بتوانیم به آسانی از کنارشان رد شویم. فردی مثل گوته اشاره میکند که تمام تلاش هنری و ادبی چهل ساله من معطوف به پرورش نسل آینده آلمان بود. برای تقویت روابط خانوادهها ابتدا باید خود خانواده موفق ارزیابی شود. معیارها و ملاکهای خانوادههای خوشبخت باز تعریف شوند. روابط و تعاملات اجتماعی را باید بسیارجدی گرفت.
شخصی مثل رابرت پاتنام که مشاوره اوباما هم بود وقتی شاهد تنزل تعاملات اجتماعی افراد و خانوادههای آمریکایی میشود اعلام خطر قرمز میکند. گله میکند که روزی خانوادهها آخر هفته دور هم جمع میشدند و بازیهای مختلف میکردند. کودکانشان با همدیگر انس میگرفتند و دلها به هم نزدیک میشد اما الان رفتوآمد خانوادهها مثلا سی درصد کاهش یافته است.
وقتی بود و نبود یک بالکن در معماری مدرن مسالهساز میشود دیگر باید حساب کار دستمان باشد. مساله بعدی تقویت اقتصادی خانوادههاست که واقعا اهمیتی بنیادین دارد و بعد آموزش مردم به تشکیل و یا شرکت در انجمنهای مختلف است. توکویل میگوید روزگاری اگر سه آمریکایی کنار هم قرار میگرفتند یک انجمن تاسیس میکردند. بر اساس استنادات همان کتاب بولینگ، در آمریکا افراد گاهی در بیست حتی سی انجمن عضویت دارند که در نهایت به استفاده خردمندانه از ارزشهای مثبت و واجد کارکرد سنتهای بومی منجر میشود.
تصور کنید یکی از علل موفقیت ژاپنیها بعد از بمباران هیروشیما و ناکازاکی و بیرون آمدنشان از فقر این بود که خانوادههای ژاپنی اقدام به تاسیس شرکتهای خانوادگی کردند. یعنی هرچند خانواده، خویشاوند انجمن و شرکت خود را تاسیس کردند پولهای خود را روی هم گذاشتند تا سرمایه کار را فراهم کنند و تلاش کردند اعضای فقیرتر طایفه و خانواده را بیشتر تحت پوشش قرار دهند که در طایفهشان نسبت به طایفهها و خانوادههای دیگر فقر و فقیر کمتری داشته باشند. ژاپنیها نمونه موفق تلفیق سنت و مدرنیته هستند و ما هم لازم نیست چرخ را از نو اختراع کنیم بلکه باید چشمان خود را باز کنیم و جور دیگر دیدن را هم امتحان کنیم.
در پایان، بار دیگر از حضور و پاسخهای ارزشمند شما سپاسگزارم. امیدوارم این گفتوگو بتواند درک بهتری از این پدیده فراهم کرده و گامی در راستای حل این مساله باشد.
من هم از صبر و شکیابی شما و مخاطبان گرامی نشریهتان تشکر میکنم. امید که کشورمان سرافراز و خانوادههایمان خوشبختتر و فرزندانمان خردمندتر باشند.