سیذارتا
- شناسه خبر: 52686
- تاریخ و زمان ارسال: 15 بهمن 1403 ساعت 07:30
- بازدید :

نسرین منتظری
شاید ندانیم اولین انسانی که برای شناخت خود و جهان پیرامونش تلاش میکرد چه کسی و در کجا بوده اما یقینا این جستوجو در طول تاریخ هرگز متوقف نبوده است. در فطرت همه ما انسانها حس حقیقتجویی و یافتن پاسخ برای سوالاتمان قرار داده شده، و تلاش ما برای یافتن پاسخ این پرسشهاست که ما را تعریف میکند و از یکدیگر متمایز میسازد. پرسشهایی چون «من کیستم؟» و «پایان این مسیر کجاست؟» و «چطور از درستی راهی که در آن قرار دارم مطمئن شوم؟» را شاید بتوان از مهمترین پرسشهای تاریخ بشر دانست. همه ما انسانها هر روز عمرمان را صرف بهینه کردن پاسخهایمان برای این سوالات میکنیم و نکته این است که واقعا پاسخ دقیق و قطعی برای این پرسشها وجود ندارد. ما رهگذران مسیری چندین میلیون ساله هستیم که بهتر است تنها از زیباییهای این مسیر لذت ببریم و به قدر بضاعتمان این مسیر را برای رهگذران بعدی زیباتر و امنتر کنیم.
«هرمان هسه» نویسنده آلمانی سوئیسی قرن بیستم است که در عمده آثارش با نگاهی ادبی، مفاهیم انسانی را بیان میکند. هسه در خانوادهای پرورش یافت که شغل والدینش تبلیغ امور مذهبی بوده و خود نیز در اوایل جوانی به این شغل تمایل داشت. روحیه صلحطلب و آرمانخواه او، در همه آثارش مشهود بوده و موضوع پررنگ عمده آثارش همین شناخت و خودآگاهی است. او در کارنامه ادبی خود موفق به دریافت جایزه ادبی گوته و جایزه نوبل برای کتاب «آقای لویی» شده است. سیذارتا داستان حرکت انسانی در مسیر رشد و آگاهی است. او در این کتاب کشمکشهای انسانی را به تصویر میکشد که در مسیر شناخت خود و مسیر پیش رویش تلاش میکند و در این مسیر شناخت با تردیدها و دلهرههایش دست و پنجه نرم کرده و نزد افراد گوناگون تجربههای مختلفی را کسب میکند. او مسافری است در مسیر شناخت حقیقت که تا پایان عمر جستوجو را ادامه میدهد و میآموزد که در برابر رخدادها و حوادث روزگار سپر فرو افکند. انسان آرمانی هسه در نهایت صلح حقیقی را در بازگشت به طبیعت و فطرت خود مییابد و آنجا نقطهای است که به معنای واقعی تسلیم جریان زندگی میشود و قرار مییابد.
در متن کتاب میخوانیم: «سیذارتا گفت: چه بگویم که دارای ارزشی باشد، جز آن که بگویم شاید تو از شدت جستوجو چیزی نمییابی. بسیار اتفاق میافتد که کسی که در طلب چیزی است و چیزی جز آنچه که در طلبش است نمیبیند. وی دیگر قادر به پیدا کردن و به دست آوردن چیز دیگری نمیشود، زیرا پیوسته بدانچه که مطمح نظرش است فکر میکند و فقط در جستوجوی آن است. چون وی مقصودی دارد و آن قصد و نیت فکر او را اشغال کرده است. جستوجو بدان معنی است که انسان مرادی داشته باشد اما درک معنای آن آزاد بودن و هدف نداشتن و پذیرندگی است. ای مرد عزیز تو شاید جویندهای باشی و در جستوجوی مرادت بسیاری از چیزها را که در کنار تو قرار دارد نمیبینی».