سووشون
- شناسه خبر: 53561
- تاریخ و زمان ارسال: 29 بهمن 1403 ساعت 07:30
- بازدید :

نسرین منتظری
این عبارت را زیاد میشنویم که «هنرمند باید متعلق به زمانه خود باشد. حق بگوید و نان به نرخ روز نخورد و صدای مردم بیصدای هم عصرش باشد.» طبق این تعریف هنرمند خوب کسی است که آثار خود را وقف رنجهای جامعه و مردمش کند و باکی هم از پرداخت هزینه حتی به قیمت جانش به بهای گفتن حق نداشته باشد. اینکه آیا این انتظار از یک فرد هر چند دارای موهبت و متمایز انتظار بجایی هست یا نه، خود محل ابهام و پرسش است اما در میان هنرمندان هستند کسانی که این دیدگاه را رویکرد اصلی در آثارشان قرار دادهاند. در سراسر جهان نویسندگان و شاعران و نقاشان بسیاری بودهاند که از گفتن حقیقت هر چند خلاف میل حاکمان وقت روزگارشان نترسیدند و راوی رنج موجود در زمانه خود بودند. این افراد احتمالا از بهره دنیوی کمتری در زمان حیات خود برخوردار بودند و زندگی سختتری به نسبت هنرمندان حتی بیطرف داشتهاند، اما تاریخ هرگز شجاعت و همت آنها را فراموش نخواهد کرد. هنرمندان تمام میشوند، ظالمان میمیرند اما هنر، امانتداری است که همه چیز را به خاطر میسپارد و چون چراغی فروزان به دست نسلهای بعد میرساند.
«سیمین دانشور» از زنان پیشگام و جریانساز در ادبیات فارسی محسوب میشود. او هنرمند زمانهای مردسالار بود و بخت بلندش یاورش بود که در کنار مردانی زندگی کرد تا برای هویت و آثارش ارزش قائل بوده و او را تشویق به شکوفایی میکردند. سیمین هم در خانه پدری و هم در منزل جلالآلاحمد، این فرصت را داشت که قلم به دست گرفته و از بیان عقاید و دیدگاههایش واهمهای نداشته باشد. سووشون، مشهورترین اثر وی، روایت رنج مردم وطن در سالهای جنگ جهانی دوم و حضور نیروهای خارجی در کشور است. کتاب روایت زندگی زوجی است که تن به استعمار ندادهاند و در تلاشند تا در برابر این چرخه ظالمانه مقاومت کنند و اگر چه بهای این وطنپرستی و ظلمناپذیری را با خون میپردازند اما این خون جوانه امید و تلاش برای تغییر را در دلهای بسیاری آبیاری میکند و سرآغاز همراهی جماعت بیشتری در مقابله با ظلم و استعمار میشود. سیمین به عنوان هنرمندی متعهد و وطنپرست، بیواهمه انتقادهای تند و نظرات ضد استعماریاش را در کتاب آورده و دغدغه شخصیاش را برای پرورش نسل بعدی در سطرهای کتابش گنجانده است. او از جمله هنرمندانی است که صدای مردم زمانهاش بود و از گفتن حقیقت ابایی نداشت و این اثر یادگاری از نگاه و اهتمام او به حفظ و پویایی وطن است.
در متن کتاب میخوانیم: «ستارهها را بردیم سپردیم دست تکتک آدمها. کار بچه فرشتهها این بود که ستاره هر کس را بدهند دست خودش و بگویند: اینک ستارهات را به دستت میسپاریم تا بدانی که از حالا آزادی، خودت پشت و پناه و تکیهگاه خودت هستی. بچهها از دیدن ستارههایشان چشمهایشان برق زده، آنها را گرفتهاند و با آنها بازی کردهاند. پیرها گفتهاند: حالا دیگر خیلی دیر است. اما بشنوید از جوانها و میانهسالها که کار دنیای زمینی بیشتر بدست این گروه میگردد. کلیه افراد این گروه ستارههایشان را دریافت داشتهاند اما بیشترشان هر چه توضیح بهشان داده شده مقصود ارباب آسمانی را نفهمیدهاند. بعضیهایشان ستارههایشان را خیلی زود گم کردهاند. بعضیها ستارههایشان را در گریبانهایشان پنهان کردهاند و لبخند زدهاند که ستارهای در گریبان دارند. اما عده معدودی از گروه جوان و میانهسال خوب حالیشان شده؛ از این گروه عدهای گفتهاند ما از اولش همینطور بودیم چشمداشت از هیچ اختری چه در آسمان و چه در زمین نداشتهایم نه هرگز به سرنوشت اعتقاد داشتهایم و نه هرگز کسی را برای بد و خوب اخترمان نکوهش کردهایم. این عده خیلی قلنبهقلنبه حرف زدهاند و بچه فرشتهها درست حرفهایشان را نفهمیده و همزبانهای زمینیشان هم نمیفهمیدهاند آنها چه میگویند. بعضی از آنها فوراً دست بکار شدهاند و به سراغ کتابهای لغت زبانهایشان رفتهاند و خیلی از لغتها را از توی کتابهای لغتشان حذف کردهاند. کلماتی از قبیل تقدیر و بخت و اقبال و سرنوشت و پیشانی نوشت و حکم و احکام و هر چه مترادف با این لغتها بوده و یا معنی آنها را میداده، یا از ریشه این کلمهها ساخته شده بود؛ دور ریختهاند و حالا داشتند لغتهایی از ریشه آزادی و آزادگی میساختند».