سفر به آخرین روستای دروازه غربی قزوین
- شناسه خبر: 15514
- تاریخ و زمان ارسال: 10 تیر 1402 ساعت 08:00
- بازدید :
اشاره
در چهارمین شماره «همسفر روستا» با مجری و سفرنامهنویس پرتلاش شهرمان به روستای «سلطانبلاغ» سفر میکنیم. محمدمهدی توکل در این شماره قرار است ما را با فرهنگ و طبیعت این روستا آشنا کند.
تنظیم: محمدرضا مقدم
«سلطان بلاغ» ویترین استان قزوین
از تونلی تاریک عبور کردم و به سمت روستایی رفتم که آخرین نقطه استان قزوین پیش از ورود به استان همدان است. روستایی که به دلیل داشتن گردنه سلطانبلاغ و همچنین تردد وسایل نقلیه سبک وسنگین بهخصوص در فصل زمستان و بارش برف و یخبندان در کشور شناخته شده است. در زبان ترکی به چشمه میگویند بلاغ و در این روستا چندین چشمهی خروشان وجود دارد. به گفتهی اهالی، روزگاری شخصی به نام سلطان در کنار همین چشمهها، بنای روستا را نهاده است و از آن پس نام آن جا میشود سلطان بلاغ.
به دلیل شرایط ویژه قرار گرفتن در ورودی استان از سمت همدان، به آن ویترین استان قزوین هم میگویند. مزارع موسیر روستا بسیار زیبا و محصول آن معروف است. مردم روستای سلطان بلاغ به زبان ترکی صحبت میکنند و جمعیت آن 385 نفر است. سلطان بلاغ در 125 کیلومتری قزوین واقع شده است .
پختن نان فتیر محلی توسط زنان
زنان روستایی چون گذشته فعال و پرتلاش هستند. یکی در خانه مشک برقی را به کار انداخته است تا کره و دوغ تولید کند و زن دیگر به پختن نان فتیر محلی میپردازد. معمولا در روستاها یا از تنورهای گلی قدیمی برای پختن نان استفاده میکنند و یا تنور گازی فلزی را داغ میکنند تا نان مورد نیازشان پخته شود. اما در روستای سلطان بلاغ دیدم که خمیر نان فتیر محلی را به بدنه داغ قابلمه میچسباندند تا بعد از 5 دقیقه پخته شود. آنها به خمیر این نان مقداری شیر، شکر، زردچوبه و تخممرغ اضافه میکنند تا خوشمزه شود. در روستای سلطان بلاغ انواع لبنیات نیز تولید میشود و مازاد مصرفشان را به فروش میرسانند.
نجات بره در کوهستان
سفر به روستا و قدم نهادن به کوهستان معمولا با حوادث و اتفاقات پیشبینی نشدهای همراه است. در ادامه گشتوگذار برای گفتوگو با جوانی که به کار پرورش زنبور عسل مشغول بود به محل استقرار کندوها در کوهستان رفتیم. در لحظه ورود متوجه شدیم که در فاصلهی چند متری گوسفندی به سرعت میدود و چند حیوان سفید رنگ به دنبال آن هستند.
برای نجات جان گوسفند دست به کار شدیم و هر کدام از طرفی به سمت صحنه دویدیم. خوشبختانه با نزدیک شدن ما گرگ گردن بره را رها کرد و از ما دور شد. اما متاسفانه دو قلاده گرگ دیگر گوسفند (مادر) را تعقیب کردند. بره از ترس، توان ایستادن روی دست و پا را نداشت. یکی از اهالی به اتفاق همکار ما آقای نوریزاده بره را به پایین کوه منتقل کردند. به گفته همکار دیگرمان آقای ناظری، یکی از روستائیان وقتی بره بیحال روی زمین افتاده بود قسمتی از گوش بره را برید و خونش را روی زبان حیوان گذاشت. خدا را شکر بعد از چند دقیقه بره قهوهای از روی زمین بلند شد و حرکت کرد. یکی از چوپانها میگفت چند روز قبل نیز در حمله گرگها تعدادی از گوسفندان او تلف شدند .
«سلطان بلاغ» مرکز تولید موسیر
پس از ورود به باغها و مزارع و حتی حیاط خانههای روستا، با منظره زیبا و گلهای خوش رنگ گیاه موسیر روبرو شدم. در روستای سلطان بلاغ همه اهالی به شکل منسجم به کاشت، داشت و برداشت محصول موسیر اشتغال دارند. به گفتهی اهالی، مقاوم بودن این گیاه در برابر کم آبی و شرایط اقلیمی مناسب روستای سلطان بلاغ باعث شده است تا کشت موسیر در این روستا فراگیر شود. پیشبینی میشود تا 200 تن محصول موسیر از این روستا برداشت شود. این محصول به سایر استانها به ویژه همدان فرستاده میشود. ولی متاسفانه در استان قزوین مشتری ندارد و شناخته شده نیست! یکی از اهالی گفت: برای بقای این محصول سال اول برداشت نمیکنیم تا بذر روی زمین بریزد و رشد کند و سالهای بعد برداشت میکنیم .
گردشگری در جنگلهای روستا
روستاها یکی از بهترین فضاها برای گردشگری طبیعی است و روستای سلطان بلاغ تا حدودی این موقعیت را دارد. در بین 102 روستای آوج، سلطان بلاغ دومین روستایی است که در حاشیه جاده اصلی قزوین به همدان واقع شده است. از اینرو دسترسی به آن آسان است. در این روستا نزدیک به 100 هکتار جنگل به صورت پراکنده وجود دارد. نام جنگلها عبارتند از سردار بلاغی، آلا بلاغی، یامان دره، آققیه و پالتار یوآن دره. در جنگلهای روستا درختان سرو، بید، بادام و نارون دیده میشود.
در سفر به روستا با طبیعتگردی به نام آقای ظهیری آشنا شدم که 35 سال سن داشت و به اکثر مناطق ایران سفر کرده بود و با ارائه عکسهای سفرش، مردم را تشویق به سفر میکرد. از نظر او روستای سلطانبلاغ همه ویژگیهای لازم را برای ایجاد زیرساختهای صنعت گردشگری روستایی را دارد.
گشتی در کوچه باغ مارال
هر روز چند بار مسیر خانه تا باغ و مزرعه را با الاغ در کوچه باغ مارال طی میکند. این بهترین مرکب برای سواری و حملونقل علوفه است. حتی محصولات و دسترنج کشاورزان نیز با چهارپا جابهجا میشود. در روستای سلطانبلاغ مردم روستا به کار زراعت، دامداری و باغداری مشغول هستند. به همین دلیل بعد از چیدن، شستن و تمیز کردن پشم گوسفندان از آن برای درست کردن تشک، لحاف، دستکش و جوراب و دیگر منسوجات پشمی استفاده میکنند. زن پر تلاش روستایی در حین جدا کردن پشمها از یکدیگر و خواندن لالایی محلی گفت: پشم گوسفندی، هم گرما دارد و هم میتوان چند سال بعد مجدد آنها را از هم باز کرد و دوباره استفاده نمود.
همنشینی با مرد روستایی و به صرف دمنوش
مسیر کوهستان را پیش گرفتیم تا به سراغ چوپان روستا برویم که گلههای گوسفند را به ارتفاعات برای چرا برده بود. زمانی که رسیدیم آقای قرهگوزلو در میان جنگل آتش بر پا کرده بود تا دمنوش آویشن دم کند. گوسفندان هم زیر سایه درختان استراحت میکردند. در این روستا حدود 600 راس دام سبک و100رأس دام سنگین وجود دارد. چوپان مهماننواز روستا، در کنار بساط دمنوش و آتش ما را به شنیدن آواز محلی زیبایی دعوت کرد. او از حمله گرگها و مقابله با آنها به وسیله سوپاتداشی یا سوپانداشی برایمان تعریف کرد. از این ابزار در قدیم به عنوان یک وسیله جنگی استفاده میکردند. ولی امروزه در مناطق ییلاقی برای مهار کردن گله حیوانات و وسیلهای برای بازی کودکان جهت پرتاب سنگ استفاده میشود. ترک زبانها به آن فلاخن، سوپاتداشی، سوپانداشی یا ناقلا میگویند و از نخهای پشم گوسفند بافته میشود و در طرف یکی از بندهایش حلقهای درست میکنند و سنگ را در قسمت پهن این وسیله قرار میدهند و با تاب دادن، یکی از بندها را رها میکنند و در نتیجه سنگ با سرعت و مسافت زیاد پرتاپ میشود که با دست نمیتوان این کار را انجام داد.
از نرمی دستان پیرمرد به خاطر شدت کار و زحمت زیاد دیگر خبری نبود. وقتی دستش را به من نشان داد شیارهای متعدد کف دستش نشان از تلاش چندین ساله او داشت. آقای افتخاری از سن 20 سالگی و بعد از سربازی قدم به سلطانباغ گذاشته و با عشق درختان زیادی را غرس کرده است. باغبان 80 ساله خیلی علاقهمند بود که تمام باغاش را که در شیب تند کوه واقع شده است به من نشان دهد. از لابهلای درختان بالا رفتیم؛ انواع میوهها در باغ دیده میشد. در روستای سلطانبلاغ حدود 50 هکتار باغ وجود دارد. مرد سختکوش روستا عصا زنان خودش را به کنار استخری که در ارتفاع احداث کرده بود رساند. پرسیدم برای شما سخت نیست؟ گفت: نه. زحمت کشیدم؛ خیلی به من میگویند رها کن برو، ولی من تا زندهام ول نمیکنم. خیلی تشنه بود یک لیوان آب چشمه به او دادم تا گلویی تر کند .
بعد از چند ساعت کار برای رفع خستگی روی زمین نشسته بود و چای آتشی مینوشید. وقتی مجدد سوار تراکتور شد ما هم با او همراه شدیم. صدای تراکتور و گرد و خاک آن زیاد بود و من برای اینکه صدایم شنیده شود با داد زدن سوالاتم را میپرسیدم .
در روستای سلطانبلاغ 600 هکتار زمین زراعی وجود دارد. عمده محصول آنها گندم، عدس، نخود، لوبیا، جو، سیبزمینی، سیر، موسیر و هویج است. در قسمتی دیگر از روستا درست در شیب تند کوهستان، جوان پر تلاش روستا تعداد 80 کلونی زنبورعسل را به تازگی از شمال کشور بهزادگاه خودش آورده بود. زنبورهایش از سه نژاد بودند. زنبورها وقتی در باغ نارنج بودند حدود 700 کیلو عسل بهار نارنج تولید کردند که مقداری شل و کمرنگ بود؛ در مقابل عسل ییلاق یا همان آویشن ضمن غلظت بیشتر رنگاش هم تیرهتر بود.
سفرمان به روستای سلطانبلاغ به پایان رسیده بود. مثل همیشه برای مردم این روستا هم سلامتی و پرباری محصول را از خداوند متعال خواستار شدم.