سرزمینی پر از سختی
- شناسه خبر: 49987
- تاریخ و زمان ارسال: 5 دی 1403 ساعت 07:30
- بازدید :
مرتضی رویتوند
یک جایی در تاریخ، شورای عالی الهههای باستان دور هم جمع شدند تا سرزمینهای مختلف را بین الهههای اجرایی تقسیم کنند و مدیریت راهبردی هر سرزمین را به الههای شایسته بسپارند. احتمالا آن موقعها شایستهسالاری اختراع شده بوده است چرا که ماهها الهههای کاندیدا را بررسی کردند و از آنها سوء سابقه گرفتند و در برخی مواقع تحقیقات محلی انجام دادند تا سرانجام هر سرزمین را به الههای شایسته سپردند.
در این تحقیقات آنقدر موشکافی میکردند که در چند مورد لازم بود الهه مورد نظر سابقه شکستهای عشقی خود را ارائه کند تا شورای عالی الههها به شناخت درستی از او برسد.
سرزمین قصه ما سرزمین خوبی بود و یکی از بهترین الههها مسئولیت سرزمین را بر عهده گرفت. روز اول همه چیز خوب بود، مردمانی نیکو و الههای کاردان. اما این فقط شروع ماجرا بود.
جایگاه الهه مناسب بود؛ او تخت الههای خود را در کوه مجاور سرزمین قرار داد تا به خوبی به آن سرزمین اشراف داشته باشد.
کمی که گذشت، طوفانی سخت به آن سرزمین هجوم آورد. مردم رو به کوه محل زندگی الهه ایستادند به این معنی که «تو مگر الهه ما نیستی پس چهکار میکنی؟» طبیعتا الهه چیزی نگفت؛ الهه که حرف نمیزند. مدتی گذشت و مردم به زندگی عادی بازگشتند اما زلزله آمد و بخش زیادی از خانهها را خراب کرد. مردم با عصبانیت به کوه الهه خیره شدند و امید داشتند الهه اعتراض آنها را ببیند و به خودش بیاید. مدتی همه چیز ظاهرا خوب بود تا آنکه چندین و چند صاعقه وحشتناک به آن سرزمین اصابت کرد. مردم سرزمین به سمت الهه سنگ پرتاب کردند تا الهه از خواب احتمالی بیدار شود اما نشد. سونامی هم مهمان بعدی آن سرزمین بود. چندی بعد رانش زمین هم خودی نشان داد. مدتی بعد اینبار خود مردم چند سد بزرگ را خراب کردند! فلسفه آنها این بود که ما که این همه سختی دیدهایم سیل هم داشته باشیم! البته که سیل هم آمد.
سرانجام مردم که از الهه سرزمینشان ناامید شدند، نامهای به شورای عالی الههها فرستادند و از الهه سرزمین خود شکایت کردند. شورای عالی الههها هم جلسهای فوقالعاده تشکیل دادند و قرار شد الهه متهم به کمکاری را دادگاهی کنند. در جلسه دادگاهی الهه، او با چند جمله از خودش دفاع کرد: «برق سرزمین من قطع شده بود و من اصلا سرزمینم را نمیدیدم که بتوانم از آن مواظبت کنم!»