راز و طلسم گنجینه حسن صباح پنهان است
- شناسه خبر: 12687
- تاریخ و زمان ارسال: 23 اردیبهشت 1402 ساعت 08:00
- بازدید :
عنایتا… مجیدی
اشاره
اَلَموت، قلعهای در منطقه رودبار الموت شرقی و در شمال شرقی آبادی گازرخان که فاصلۀ آن تا شهر قزوین، ۱۰۵ کیلومتر است. این قلعه تا پیش از ۴۸۳ ق / ۱۰۹۰ م الموت و پس از آن قلعه حسن صباح خوانده میشد. در دوره اسماعیلیان ایران، از این قلعه با القاب بلده الاقبال، دارالملک اسماعیلیان، کرسی دیلم و تخت دیلمان یاد شده است. این قلعه القاب دیگری نیز داشته است که از جانب مخالفان اسماعیلیان به این جایگاه مشهور داده شده و دارای باری منفی و یا صورتی رمزی است، چون الحادخانه رودبار الموت و قفل ابلیس. الموت براساس کهنترین منبع موجود، در ۲۴۶ ق / ۸۶۰ م به دست یکی از حکام خاندان جستانیان بنا شده است. کوه یا صخرهای که قلعه الموت بر بلندا و درون آن ایجاد شده، قطعه بزرگی از یک لایه کنگلومرایی است که عمل آتشفشانی، آن را شکسته و به وضعیتی تقریباً ایستاده بالا برده است. تاکنون تحقیقی جامع درباره دیدگاههای مردمشناسانه این قلعه مشهور تاریخی و حسن صباح صورت نگرفته، یا هنوز تحقیقات انجام یافته به چاپ نرسیده است؛ تنها اشارات کوتاهی در منابع دیده میشود که عمدتاً این آگاهیهای مردمی یا افواهی متکی بر شنیدهها و برخی از منابع است.
کیومرث سازنده دژ الموت!
مطابق روایتی محلی، این دژ برای اولین بار توسط کیومرث، نخستین انسان و پادشاه افسانهای، ساخته شده است (استارک، ۲۵۰). به زعم برخی، محتمل است که این روایت در اذهان مردم منطقه، آمیزشی باشد از داستان کیومرث افسانهای و پادشاهی محلی به نام ملک کیومرث بن بیستون رستمدار از ملوک گاوباره که میان سالهای ۷۹۷ـ۸۱۳ ق / ۱۳۹۵ـ۱۴۱۰ م، به مدت یک سال و اندی بر این دژ فرمانروایی و تسلط داشته است.
بیشترین محفوظات تاریخی در باب قلعه الموت، به دورانی باز میگردد که حسن صباح بر آنجا تسلط یافت. درباره نام قلعه، روایتی محلی حکایت از این دارد که نام الموت یا قلعه حسن صباح، قلعه قیصرخان یا قصرِ خان بوده است. به نظر میرسد که این نام بدان سبب در میان مردم محلی رواج یافته است که در منطقه الموت، غالباً قلعهها با نام آبادیهای کنار آنها شناخته میشوند، نظیر قلعه شمس کلایه، قلعه شهرک، یا قلعه گرمارود. از آنجا که قلعه الموت در کنار آبادی گازرخان واقع شده است، اهالی آن را قلعه گازرخان میخواندند. یکی از خاورشناسان، یک قرن پیش گازرخان را به شکل Qasir Khan شنیده و ضبط کرده است. این واژه به صورت قیصرخان و قصرخان به فارسی برگردانده شده است.
گفته شده است که نیروهای امین حسن صباح از راهها و ورودیهای مخفی استفاده میکردهاند که بهصورت دریچههایی در زیر سنگها یا درختچهها پنهان بوده است. این دریچهها به وسیله تونلهایی زیر صخرهها و در میان خاک به هم و به سالنهای اصلی قلعه مرتبط بودهاند ولی اکنون در اثر گذشت زمان و فرسایش، تقریباً تمام آنها تخریب و مسدود شدهاند. برخی معتقدند که سالن بزرگتر احتمالاً محل خاص حسن صباح بوده است اما ساختمان اصلی در زیر پای مسافرانی قرار دارد که اکنون در بالای صخره میایستند و در حال حاضر، ورودی آن با خاک و سنگ پوشیده شده است. همچنین این قلعه بهرغم بُعد مسافت، به دیگر قلاع منطقه راه پنهانی داشته است.
موضوع با اهمیت دیگر ارتباط قلعه الموت با کوه شاتان است که شیر مورد نیاز ساکنان قلعه، از طریق این ارتباط تامین میشده است؛ بدین معنی که این مایع ضروری به وسیله تنبوشههایی، از گاو دوشان ــ نقطهای در پیرامون شاتان ــ تا قلعه الموت ارسال میشده است. با توجه به ارتفاع بسیار شاتان نسبت به قلعه الموت ــ 375/1 متر با شیب بسیار تُند ــ این کار امکانپذیر بوده است. افزون بر این، ساکنان قلعه با دانش و آگاهیای که از آن بهرهمند بودند، به وسیله همین تنبوشهها آب مورد نیاز خود را بهطور طبیعی به جریان میانداختند. حتى در داخل قلعه چندین محل برای ذخیره آب تعبیه کرده بودهاند تا این منبع ذخیره آب، از دسترس دشمن دور بماند.
داستان حضور خیام در قلعه الموت
بخش اصلی داستانها و باورها درباره قلعه الموت همچون محفوظات تاریخی، به زمانی برمیگردد که حسن صباح بر آنجا تسلط یافت. افسانهای نقل است که وی در محدوده دژ اَلَموت، زمینی به ابعاد پوست گاوی خرید و بعد پوست را به رشته و نوارهای باریکی درآورد و آن را بر گِرد قلعه گسترد و سپس مدعی ملکیت تمامی قلعه شد، مانند داستان دیدو ملکه فینقی.
داستان رابطه میان حسن صباح و عمر خیام، ستارهشناس و شاعر نامی ایرانی، در اذهان مردم این سامان جایگاه ویژهای دارد. مردم شواهدی هم برای آمدن خیام به الموت و ملاقات با حسن صباح نقل میکنند. از جمله این که حسن صباح در یک نوبت، خیام را به الموت احضار کرد. خیام در مدخل دره به خدمتگزاران حسن صباح برخورد کرد؛ در حالی که جامهای سفید با کمربندی طلایی به تن داشت. آنان خیام را به درون قلعه راهنمایی کردند. حسن صباح به شاعر همه نوع پاداشی داد تا رضایت او را برای ماندن در الموت به مدت ۶ ماه جلب کند. در مدتی که خیام در الموت اقامت داشت، شبها برای حسن صباح شعر میخواند. باری خیام تصمیم گرفت که از الموت برود و حسن به او اجازه داد، به شرط آنکه سالی دو روز به الموت بیاید و برای او شعر بخواند.
از جمله کارهایی که حسن صباح در قلعه انجام داد، اختصاص دادن محلی برای رصد ستارگان بود. او به علم ستارهشناسی علاقه داشت و جانشینانش نیز این موضوع را دنبال و تکمیل کردند. علاقه دیگر او ضرب سکه بود. وی به نام خود نیز سکه زد و این امر را نوعی استقلال برای خود تلقی میکرد. ضرابخانه او داخل همین قلعه بوده است و میدانیم که خزائن وی نیز در زیر استخری در شیبِ غرب قلعه، پنهان است. با آن که قرنها از زمان فوت او گذشته، تا کنون کسی به خزائن حسن صباح دسترسی پیدا نکرده است. به گفته مردم، این محل دارای طلسمی است که کسی از راز آن مطلع نیست. برای حفظ و نگهداری این خزائن تمهیداتی در نظر گرفته شده بوده است؛ ازجمله در روستای شترخان که پایینتر از قلعه الموت است، ۷ سگ سیاه از گنجینهها مواظبت میکردهاند. این سگها تا گرمای آدمها را استنشاق میکردند، از جا میجهیدند و مانع بردن هر چیزی از آن محل میشدند.
کاشت درخت انگور توسط حسن صباح
موضوع دیگری که مردمان این سامان بدان اعتقاد دارند، کاشت درخت انگوری به دست حسن صباح است که اکنون در بالای قلعه، سمت شیبِ غربی آن قرار دارد. پایداری این تاک را تا به امروز، از کرامات حسن صباح میدانند.
موضوع قابل اهمیت دیگر درباره قلعه الموت، مزار حسن صباح است. برخی اعتقاد دارند که تا ۶۵۴ ق / ۱۲۵۶ م، مزار حسن صباح در الموت بوده و برای اینکه سپاه مغول به بارگاه و جسد حسن صباح دسترسی پیدا نکند، یاران او قبرش را طوری خراب میکنند که اثری از گور وی در قبرستان الموت دیده نشود. به نظر میرسد که این عقیده با آنچه جوینی از کتاب سرگذشت سیدنا حسن صباح نقل کرده است، تأیید میشود؛ آنجا که به موضوع خاکسپاری محمد بن بزرگ امید در کنار مزار حسن صباح، بزرگامید و دهدار بوعلی اردستانی در الموت اشاره دارد. ظاهراً این مزار مدتها پس از حمله مغولان دوباره تجدید بنا شده، چنانکه در قرن ۹ ق، از معتقدان به حسن صباح برای آنجا وجوهاتی دریافت میشده است. برخی نیز معتقدند که امامزاده حسن سپهسالار که در بلندای خشکچال الموت، در نزدیکی قلعه الموت واقع است، مقبره حسن صباح است. این امامزاده ظاهراً بهسبب فضای تنگ محل قبر اصلی، برخلاف دیگر امامزادههای منطقه الموت، فاقد ضریح است. قلعه الموت را سپاهیان هلاکوخان مغول در اواخر ذیقعده ۶۵۴ ق / دسامبر ۱۲۵۶ م تسخیر و پس از غارت ویران کردند.
* این مقاله پیش تر در تاریخ 24 آذرماه 1398 در مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی با تیتر «الموت» منتشر شده.
منابع: استارک، ف.، سفری به دیار الموت، لرستان و ایلام، ترجمه علیمحمد ساکی، تهران، ۱۳۶۳
اسفزاری، محمد، روضات الجنات فی اوصاف مدینه هرات، به کوشش محمدکاظم امام، تهران، ۱۳۳۸
اعظمی سنگسری، چراغعلی، «سکهای یکتا و بیهمتا از دژ الموت»، گوهر، تهران، ۱۳۵۱ ش، س ۱، شم ۱
«الموت»، ترجمه مریم سینایی و عنایتا… مجیدی، نامه انجمن، تهران، ۱۳۸۳ ش، س ۴، شم ۴؛
«نکات تاریخی درباره الموت»، ترجمه مسعود رجبنیا، یادگارنامه، به کوشش رضا رضازاده لنگرودی، تهران، ۱۳۶۳ ش؛ تدین
عطاءا…، نقشآفرین الموت، تهران، ۱۳۷۸ ش؛ جوینی،