دوستان وقت عصیر است و کتاب!
- شناسه خبر: 7320
- تاریخ و زمان ارسال: 18 دی 1401 ساعت 08:00
- بازدید :
وحید حاج سعیدی
این روزها مسئولان حسابی از دست ما معمولیها شاکی هستند که چرا این قدر کم مطالعه میکنیم و دائم کتاب خواندن قدیمیها را به رخ ما میکشند. غافل از اینکه قدیمترها که کتاب هنوز جایگاه و منزلتی داشت باز دوستان کتاب را همراه با عصیر تورق میکردند و شاعر در این باب فرموده «دوستان وقت عصیر است و کتاب!» حالا عصاره چه چیزی را هنگام مطالعه کتاب به بدن میزدند باید از شاعر پرسید… ولی چیزی که هست یارانه مشوقهای قوی برای خواندن کتاب پرداخت میشد.
با این حال باید بپذیریم مقوله کتاب با سرانه مطالعه تفاوتهای اساسی دارد چراکه سابق بر این، یک نفر که همه چیز را میدانست و به قول معروف گوشی دستش بود کتاب مینوشت و بقیه میخوانند؛ اما الان که «همه چیز را همگان دانند»، خلقا… همه دست به صفحه کلید شدهاند و کتاب مینویسند؛ و هیچکس هم نمیخواند!
حق هم دارند. به هر حال عمرِ گرانی که بنا به مشاهدات شخصی حافظ، از آب روان تندتر میگذرد، ارزشی به مراتب بیشتر از طلا و جواهر دارد که آدم وقتش را برای خواندن کتاب هدر بدهد! ( بله … چی شده؟ شعر مال حافظ نیست. مگه حافظ صبح تا شب کنار جوی آب نمینشست و گذر عمر رو آچارکشی نمیکرد؟! نه آقا این شعر «تندتر از آب روان، عمر گران میگذرد»، مال سهرابه)!
حالا هر کی … به هر حال در این شرایط خاص که «در چشم خرده بینان هر نقطه صد کتاب است»، مردم بیشتر ترجیح میدهند کتاب بنویسند تا اینکه کتاب بخوانند. اصلاً چه معنا دارد کسی که گوشت ویل کیلویی یک میلیون تومانی و هویچ آمریکایی کیلویی 400 هزار تومان میخورد، کتاب بخواند؟! کسی که کاشانهاش متری 70 میلیون میارزد، قیمت ماشینش برابر با حقوق یکسال 200 تا کارگر ایرانخودرو است و برای عمل خال گوشتی پشت کمرش یک تُک پا تا آلمان میرود و برمیگردد، یا باید کتاب اوریجنال بخرد برای دکوراسیون کتابخانه لاکچریاش یا برای نسلهای بعدی از تجاربش کتاب بنویسد! در جریان هستید که این روزها نوشتن کتاب مثل داشتن شماره روند، ژن خوب، ویلای شمال، ماشین میلیاردی، مدرک دکتری، پوشاک برند و … حسابی کلاس دارد. شاهد مثال حضور گسترده سلبریتیهای کاربراتوری و پیژامهپوش در این عرصه است که بعد از فتح تمام تپههای فرهنگی مملکت از آوازخوانی، نقاشی، شاعری، مجریگری گرفته تا اظهارنظر در خصوص عرقسوز شدن رانندگان کامیون، واردات کود انسانی و … اخیرا به گلکاری روی تپههای فرهنگ و نگارش کتاب روی آوردهاند و بدون اطلاع قبلی یا اِهن گفتن و سرفه کردن، یهویی نویسنده میشوند! تازه برای کتابشان، جشن تولد، جشن شابک، جشن امحاء ببخشید جشن امضاء و … هم میگیرند!
از سویی قرار نیست هر شاخص یا آماری که اروپاییها و غربیها به آن استناد میکنند، ما هم سریع آن را حلوا حلوا کنیم و ساعت مان را بر اساس مدل آماری آنها کوک کنیم! خدا همه رفتگان شما بیامرزد، خدابیامرز پدر عموسیفی (سرایدار مفخم مدرسه ما)، مردهشور بود. اما در بحث دستمزد خداوکیلی انصاف را رعایت میکرد. مثلاً اگر مرده چاق بود، کیلویی حساب میکرد یا اگر مرده دراز بود، متری دستمزد میگرفت! اگر هم میت نوزاد بود یا چند میت به صورت فلهای یا تصادف کرده میآوردند، آنها را عددی میشست!
در مورد کتاب هم میتوانیم شاخص کتابخوانی را مختصری آچارکشی کنیم و با کمی تغییر مثلاً به جای «سرانه مطالعه کتاب»، «سرانه نگارش کتاب» را مورد استناد قرار بدهیم! تازه الان یارانهای بابت نوشتن کتاب پرداخت نمیشود. کافی است رسانه میلی اعلام کند بابت نوشتن کتاب دو ریال یارانه پرداخت میشود، اگر صف جلوی وزارت ارشاد از صف جلوی دفاتر پیشخان بابت دریافت سیمکارت یارانه معیشتی شلوغتر نشد، گردن نازک حقیر!
یا حتی میتوانیم به جای اعلام «دقایق مطالعه در روز»، «تعداد کتابها یا صفحات مطالعه شده» در روز را معیار قرار بدهیم. در جریان هستید که قدیم دوستان کتاب مینوشتند این هوا، که اگر کسی از آمادگی بدنی کافی برخوردار نبود، هنگام جابجایی کتاب، رباط صلیبی پاره میکرد! اینطوری بود که قدما از کتاب برای گرو گذاشتن هم استفاده میکردند و شاعر میگفت: «از بس کتاب در گرو باده کردهایم / امروز خشت میکدهها از کتاب ماست»!
اما الان کتاب درآمده به اندازه قوطی کبریت که به درد باد زدن مَنقل هم نمیخورد چه رسد به گرو گذاشتن در میکده؟! یا کتاب چاپ شده که 4 تا هم نویسنده دارد و با احتساب جلد گالینگور، قطر آن به 8 سانتیمتر میرسد ولی خود کتاب کلاً بیست صفحه است که دو سوم آن هم فهرست و تقدیم به همسر و فرزند و در و دیوار و همسایه و … است! با این حال وقتی صحبت از افزایش آمار میشود، مسئولان ما قند شکسته فریمان در دلشان آب میشود چرا که با خواندن ده پانزده تا از این کتابها در روز، هر ایرانی میتواند به تنهایی سرانه مطالعه کشور را کیلومترها جابجا کند تا جایی فنلاندیها، دیگر 44 دقیقه مطالعهشان در روز را به رخ ما نکشند و مجبور شوند جلوی ما لنگ بیندازند!