دهه هشتادیها و «خود زندگی»
- شناسه خبر: 4605
- تاریخ و زمان ارسال: 25 آبان 1401 ساعت 08:00
- بازدید :
*
چندی پیش، سازمانی برای گفتگو با تعدادی از دانش آموزان تیزهوش دبیرستانی جلسهای ترتیب داده بود، یکی از جلسات را به من واگذار کرد.
از پیش در اندیشه ی « گفتگو» بودم. این افراد در حوزه فرهنگی ـ اجتماعی به ویژه در تهیه محتوای یک نشریه مرتبط با نوجوانان و جوانان فعال محسوب میشدند.
فعالیت شماره (1): بعد از سالها معلمی، مثل همیشه با اندکی اضطراب برای شروع پس از معارفه، پرسیدم “زندگی” یعنی …؟
برای ارایه نظرات تاکید کردم، نظرات شما ارزش گذاری نمیشود، هیچ دیدگاهی کاملا درست و یا نادرست نیست؛ فقط نظر است. برای این که گفتوگو مان پر مایه شود، بهترین روش برای آغاز، خالی کردن ذهنها و قراردادن ذهنمان در وسط پیوستار یعنی صفر است، نه منفی نه مثبت، نقطه صفر مغزی. تصور کنید، برای اولین بار است که برای زندگی مفهوم و معنا تولید میکنید. هیچ کس و هیچ ملاکی برای سنجش و ارزیابی وجود ندارد. هیچ تعریف کاملی از زندگی وجود ندارد.
پس از آمادگی روانی، کار را آغاز کردیم.
وقتی کلمه زندگی را میشنوید بلافاصله چه مفهوم و یا عملی در ذهنتان ظاهر میشود؟ ارزیابی نکنید خوب و بد و یا ناقص وکامل و … را در این مرحله دخالت نمیدهیم. برای تامل و تفکر زمان اختصاص دادهام. آنچه با شنیدن کلمه “زندگی” در ذهنتان حاضر میشود، همان را به زبان بیاورید.
من نظرات آنها را روی تابلو مینوشتم. سپس یک تکلیف دادم و گفتم هر کس نظر خود را با “چگونه” به یک مساله تبدیل کند. مثال زدم، من چگونه میتوانم به شغل مناسب و مورد علاقهام برسم؟ چگونه میتوانیم نسبت به همدیگر مهربان باشیم؟ موفقیت در تحصیل چگونه حاصل میشود؟ چگونه یک کارآفرین موفق شوم؟
فعالیت شماره (2):
شروع کار اندکی با تعلل صورت گرفت، برخی سوال کردند، میشود نظرمان را تغییر دهیم و یا درباره نظر سایر دوستان صورت مساله را طرح کنیم؟ گفتم: آزاد هستید. نوشتند.
نشستم در کنار آنها، گفتگوی گروهی را با توضیحات هر یک درباره مسالهاش شروع کردیم. یادآوری کردم، ما میتوانیم نظرات همدیگر را تکمیل و یا اصلاح کنیم. ولی نمیتوانیم آن را ارزیابی کنیم. شما میتوانید با مورد نظر قرار دادن نظر من بدون اشاره به نواقص آن، نظر خودتان را بیان کنید. من به ناکامل بودن نظرم پی خواهم برد. پس قضاوت، مجادله و مقابله نداریم.
فضای فعال همراه با توجه و صمیمانهای پدید آمد. برآیند نظرات و توضیحات در یک فضای آزاد را من نامگذاری کردم”خود زندگی”، برخلاف همسن و سالهای گذشته که اغلب آرمانگرایانه به زندگی نگاه میکردند و به دنبال عدالت، انسانیت و سعادت بشریت بودند، اغلب نوجوانان و جوانان دهه هشتاد و نود در پردازش آزادانه مفهوم زندگی، عینی و واقعگرایانه بودن اندیشههایشان را به نمایش گذاشتند. در آخر گفتم: با این جمله من تا چه اندازه موافق هستید؟ “زندگی یعنی حل مساله” به فکر فرو رفتند و برخی گفتند: مواردی در زندگی وجود دارد که مساله نیست، بلکه مربوط به غرایز و یا پاسخ به حوادث است. برخی دیگر جواب دادند که آن هم نیاز به راه حل دارد، پس میتوان نظر ایشان را پذیرفت.
زندگی نه به معنی فقط زیست بدنی ـ روانی «تعادلیابی پی در پی» و نه به معنی اجتماعی آن« تلاش برای کسب منزلت» و نه به معنی دینی «بندگی» و نه به معنی …. بلکه «خود زندگی» خواسته اصلی برای نسل ما بعد است.
به گمانم، فهم امروز بشر از هدف پیدایش و آفرینش، به ویژه نسل جوان، متاثر و معطوف به «خود زندگی» است. اگر امکانات معمول برای تامین نیازهای مادی و معنوی ازجمله شغل مناسب، درآمد کافی و آزادی و حق انتخاب مهیا باشد، این نسل اصالت را به «زندگی» میدهند و نه اعتراض به سبکهای نسل قبل! اگر اعتراضی پدیدار شود، باید دلیل آن را به عنوان مسالهای در مسیر “خود زندگی” جستجو کرد. فرقی نمیکند هدف اعتراض فرد، نهاد و یا حکومت باشد، مساله، مانع “خود زندگی” است. در عین حال، مسالهی تفاوت نسلها امری اجتنابناپذیر است، و همیشه بوده و بعد از این (به خاطر ارتباطات آسان و سرعت تغییرات) بیشتر خواهد شد. ولی عدم تقابل و تفاهم این چرخه توسط درک «خود زندگی»، به طور منطقی قابل تحمل می شود.
اگر «خود زندگی» به هر دلیلی دچار مشکل شود، آنگاه؛ همین نسل، علل و موانع آن را مورد هدف قرار خواهند داد. فرقی نمیکند، علت آن موانع را در نگرههای نسل قبل مسلط، برنامههای دولت، و یا اندیشههای ماقبل باشد.
***
چهارشنبهی پیش با تعدادی جوان هم صحبت بودم، از چرایی اعتراضات، ناخواسته کانون بحث، به سمت «خود زندگی» سوق پیدا کرد. مثال از کشورهای کوچک مانند آذربایجان، ارمنستان، قطر میآوردند که بهتر از ما زندگی میکنند»!
آنها خود زندگی و محدوده دوران رشد (کودکی، نوجوانی و جوانی …) را به عنوان یک واقعیت باور کردهاند، تمایل به از دست دادن فرصتهای متناسب با رشد را ندارند. این نگرش تا حدود زیادی تحت تاثیر ادبیات جدید درباره “زندگی در لحظه” که امروزه به شدت در حال رواج است، شکل گرفته است.
جوانان، تکثر آرا و عقاید و تفاوتهای فردی را محترم میشمارند. کمتر خود را با دیگران مقایسه میکنند، در عین حال، عوامل و موانع از جمله عملکرد، وعدهها و شعارها درباره فراهم کردن اسباب «خود زندگی» مانند؛ فرصت برابر بدون رانت برای پیشرفت، سبک زندگی، تحصیل، درآمد، کار، و از سوی دیگر، به خودی و غیرخودی کردن مردم، نگاه انتقادی دارند، و از همین زاویه الگوی حکمرانی را مورد نقد قرار میدهند.
«خود زندگی» برای نسل جدید تحمل سختیها را با توجه به اهدافشان (گذشته، حال، آینده) مانند ادامه تحصیل و تحمل رنج کلاسهای پیوسته و خشک را آسان میکند، فعالیتها را هدایت میکند، و ساخت اندام جسمانی مانند فعالیتهای ورزشی، احساسات (غم و شادی)، هزینه، زمان را تعریف میکند.
برای نسل جدید باور به محدودیت زمان واقعی برای زندگی در حال گذر و تجدیدناپذیر، آرمانگرایی را محدود و تا حدودی از دایره انتخابهایشان به حاشیه برده است و به جای آن نقشه راه، چشماندازه قابل وصول را نشانده است.
نسل جدید، با فراهم بودن دسترسی به منابع زیاد اطلاعاتی دایره دانستنی خود را گسترش داده است؛ گر چه این دانستنیها از ویژگی حداقلی و کوتاه دربرابر مطالعات عمیق و وسیع نسلهای قبل برخوردار است، با این وجود، به هسته اصلی و فهم اندیشههای اصلی پیام با حداقل اطلاعات قانع هستند. گاهی به من تذکر میدهند «زیاد توضیح میدهید»! همین ویژگی باعث رنجش از سخنرانی های طولانی برای انتقال مفاهیم ولو دلخواه و محتوای کتب درسی غیرکاربردی در زندگی را برایشان فراهم میکند.
نسل جدید مباحث مرتبط با انسانگرایی، کرامت انسانی، حقوق شهروندی، حفظ و بهداشت محیط زیست را با طیب خاطر میپذیرند. خودخواه جمعنگر هستند، ضمن زندگی بر اساس دایره فهم از زمان و برگشتناپذیری آن، زندگی شخصی همه را محترم میشمارند، در این باره رعایت قوانین، مقررات را ارزش تلقی میکنند. به همین دلیل از اقتدار سنتی بزرگان و تحمیل عقیده و نظر نسل قبل گریزان هستند.
نسل نو، به شدت طرفدار ارزشهای پایدار هستند (سرمایههای اجتماعی). با این که این ارزشها به طریق مشاهده از خانواده، اجتماع، مدارس عملکرد سازمانها، نگاه و عملکرد دولت و رسانههای جمعی آموخته و درونی میشوند، در سطح اول یعنی معرفت نسبت آنها، کاملا همسو و موافق هستند و در سطح دوم یادگیری یعنی کاربرد دانستهها در زندگی نیازمند فرصت بیشتر و شرایط لازم میباشند که ایجاد این شرایط در اختیارماست. برای سطح سوم یعنی توسعه ارزشها در موقعیتهای وسیعتر، تلاش میکنند و این مهم را با مشارکتهای خود در فعالیتهای اجتماعی به نمایش میگذارند.
اگر بپذیریم که مثل وجود غروب امروز و فردا روز دیگری است، آینده متعلق به غروب کردگان نیست، بلکه در اختیار آیندگان است، آنگاه میتوانیم طرحها و انگارههای ذهنی آینده فرزندانمان را هم تصور کنیم. اگر به چنین دیدگاهی دست بیابیم، میتوانیم در هموارسازی مسیر زندگی آنها موثر واقع شویم. آنها با ارزشهای خود راه خودشان را خواهند رفت. تاکید بر ادامه راه زندگی ما، و عمل به وصیتنامه ما، نوعی صحیح و بی نقصپنداری روشهای ما و اندکی غیرعملی به نظر میرسد. همان که فرمود: پدران ما چه حقی داشتند برای ما قانون و دولت تعیین کنند، برایشان یک ارزش مهم و اساسی است. این نگرش که “راه ما تنها راه درست است و باید ادامه یابد” موجبات اختلاف بین دو نسل متصل به هم را هم فراهم کرده است. اغلب والدین از این بابت نسل جدید را نکوهش میکنند.
مناسبات و ارتباطات نسل پیش رو با یکدیگر افقی است و سلسله مراتب اجتماعی در آن کمرنگ است؛ بنابراین، جامعه شبکهای به وجود میآورد، که از طریق شبکههای ارتباطی با یکدیگر تعامل دارند و بین خود سلسله مراتبی قائل نیستند. دقیقا بر خلاف ساختار سازمانی بلند، اجرای فرامین از بالا به پایین، سازمانهای با ساختار تخت بدون سلسله مراتب ایجاد میکنند. در این ساختار ممکن است به سرعت و در اندک زمانی مدیریت از کانالی به کانال دیگر و از فرد و گروهی، به فرد و گروه دیگر انتقال یابد. دهه هشتادیها سازمانها را با میزان تاثیر ماموریتهای سازمانی در “خودزندگی” میسنجند و بر همین اساس سازمانها را از نظر ارزشمندی رتبهبندی میکنند.
به دلیل ابزارهای ارتباطی و اطلاعاتی دهه هشتادیها و یا به عبارتی همه ما در دنیایی جدید نیازی به خریدن کتب و حتی دایرهالمعارف … نداریم، چون در دنیای جدید و در فضای مجازی به سهولت در دسترس است. در واقع امکان دسترسی به کتاب، روزنامه، مقالات و منابع اطلاعاتی و معرفتی افزایش پیدا کرده و به همین دلیل صنعت چاپ، نقش سنتی معلمان و روحانیون و حتی نقش والدین در هدایت و تربیت کم اثر شده است و درست مانند: منابع خبری سنتی ازجمله روزنامهها، خبرگزاریها و رسانههای جمعی مثل تلویزیون و … در حال همگانی شدن و از دست دادن انحصار خود هستند.
تاثیر نرم این نسل به طور دایمی، مستمر در عرصه عمومی و محیط پیرامون مشهود است. اینان میتوانند به راحتی یک رخداد را پررنگ کنند. میتوانند کالایی را بایکوت کنند. در انتخابات موثر واقع شوند. این نسل با تولید اطلاعات و ارایه سریع آن و تکمیل آن از طریق ارتباطات افقی و همافزایی و با برخورداری از وسعت در برگیرندگی ابزارهای در دست، خواست خود را تحمیل میکنند.
به دلیل فوران اطلاعات و جهانی شدن، این نسل مدام درحال مقایسه زندگی خود با افرادی در شرایط مشابه و همسن و سال در کشورهای دیگرند. درنتیجه با توجه به توان مقایسه دادهها و اطلاعات درباره موقعیت و منابع کشورها، انتظار دارند همان شرایط و امکانات را هم داشته باشند.
دهه هشتادیها خیلی وارد عمق مسائل نمیشوند، سریع عصبانی میشوند، سریع میبخشند، سریع یک مسیر دیگر را انتخاب میکنند و کلا در «حال» زندگی میکنند و کمتر پایبند اصول و ارزشهای که زندگی پیشنیان را هدایت میکرد، هستند. حداقل در ظاهر ما این پایبندی را نمیبینیم.
یافتهی اصلی از مرور پژوهشهای مربوط به ویژگیهای نوجوانان و جوانان نشان از دوگانگی ارزشی (سنتی و مدرن) در ایران است. اصلیترین ارزشهای سنتی عبارتند از ارزشهای دینی، خانوادگی، ارشدیت، و جمعگرایی و ارزشهای مدرن تنوعطلبی، لذتطلبی، استقلال، جاهطلبی، فردگرایی و کسب تجربهی جدید است (نگاه کنید به: پژوهشنامه جامعه شناسی جوانان، پیاپی 1، 1390. ص 13).
یافتههای دیگر نشان داده است که از ارزش معنوی تعریف شده در انقلاب اسلامی، مانند: سادهزیستی، دوری از اشرافیگری، صداقت و … بر ارزشهای مادی غلبه داشته است و این ارزش به مرور برعکس شده و ارزشهای مادی جایگزین آن شده است. علاوه بر آن در این پژوهش حدود 60 درصد از مجموع ارزشهای نوجوانان و جوانان را ارزشهای حقوقی، ازجمله: آزادی بیان و عقیده، شرکت در انتخابات، پایبندی به قوانین و منشور حقوق بشر، شکل میدهد. همچنین از میان نهادهای ارزشمند، نهاد آموزش و پرورش همچنین نهاد روحانیت در رتبهبندی ارزشهای نوجوانان و جوانان در انتهای لیست و ارزشمندی دانشگاه در رتبه نخست قرار دارند (نگاه کنید به: کلهر. منوچهر.” بررسی میزان پایبندی نوجوانان و جوانان شهر قزوین به ارزشهای فرهنگی”، ارشاد اسلامی قزوین، 1384).
ـ چه باید کرد؟
گرچه نیاز به مهارت و دانایی است، لازم است والدین و معلمان شنوندگان خوبی برای گفتوگو و شنیدن نظرات آنها باشند و به حریم شخصی و استقلال آنها احترام بگذارند و از نطق کردن، کنترلهای مستقیم، خط و نشان کشیدن و نصحیت کردن زیاد بپرهیزند. هنر برقراری ارتباط در احترام، تفاهم و همدلی تجلی مییابد.
خردمندانهترین راه، کاهش هزینههای رفتارهای تقابلی در جامعه، آگاهی از وضع موجود و توجه و تمرکز بر مهارتهای مورد نیاز در هزاره سوم است. در این هزاره، تسلط فرهنگهای نو ازجمله: فردیت، خود زندگی، تعاملات گسترده و آسان، تغییرات سریع و نیاز به بازسازی و بازاندیشی نگاهها و نگرهها در تصمیمات، انعطافپذیری، نو شدن دایمی روشهای انجام کار و قابلیت یادگیری دایمی به معنی کاربرد دانستهها در خود زندگی از اهمیت بیشتری برخوردار شده و خواهد شد. اهمیت “خود زندگی” میتواند تمایل به مهاجرت در بین نسل جدید را هم تبیین کند.
سبک مدیریت مشارکتی و توجه به نظرات ذینفعان و مشارکت دادن آنان در فرایند برنامهریزیها و اجرا اهمیت زیادی خواهد یافت.
فرآیند: طراحی، اجرا، ارزیابی و بازاندیشی و اصلاح در فعالیتها با ملاک کارایی افراد و اثربخشی سازمانها به روش مسلط تبدیل خواهد شد. ابزارهای کار جدید نیازمند بازآموزی دایمی را بخشی از زندگی خواهد کرد. کار، استراحت و تفریح تعریف دقیقتری و بخشهای مهم “خود زندگی” را تشکیل خواهند داد. با این وجود، کارآفرینی و ایجاد شرایط کسب قابلیت کارآفرینی و نوآوری نیز نیاز اساسی اولویتدار قلمداد میشود. برای این منظور، شایسته است، پژوهشهای علمی گسترده برای شناخت وضع موجود و احصای نیازهای واقعی برای صورتبندی آنها به منظور برنامهریزی واقعبینانه صورت پذیرد، تا از آسیبهای نظرات کمتر سنجیده شده کم اثر، مصون بمانیم.
نظام آموزشی از موضوع محوری حافظهگرا و کنکورمحوری با محتوای آموزشی حجیم و کمثمر برای “خود زندگی”، به پژوهش و مهارت محور متناسب با نیازهای واقعی سوق پیدا کند و نقش تربیتی معلمان و استادان از نقش “بارآوردن” به فراهمکنندگان شرایط و تسهیلگری رشد و پیشرفت همه جانبه شخصیت نسل جدید تبدیل شود.
تحمل روشهای آموزشی رایج و امتحان محور در بلند مدت لذت مدرسه را کاهش میدهد و به تحقیق، کلاسهای مستطیل شکل و روشهای مبتنی بر معلممحوری در انتقال دانش، موجبات پرخاشگری فراهم میکند
برنامههای مراکز آموزشی دبستانی و متوسطه دوره اول، در صورت فراهم کردن محیط کم اضطراب، ایمن و شاد که مستلزم فعال بودن یاد گیرندگان در جریان یادگیری در مقابل منفعلانه پذیرنده بودن است، کمک زیادی به تحقق “خود زندگی” خواهند کرد.
به تجربه و مشاهدات عینی، فرستادن افراد معین با نگرهها و نگاههای نسل ما به زندگی خوب، راه چاره نیست. دهه هشتادیها راهنمایان واقعبین، صادق، مسلط به کار، و متخصص را به نصحیتکنندگان، وعدهدهندگان زندگی خوب و دستوردهنده ترجیح میدهند.