دهه شصتیها و دوراهی تجرد و تأهل
- شناسه خبر: 7384
- تاریخ و زمان ارسال: 19 دی 1401 ساعت 08:00
- بازدید :

نفیسه کلهر
ایسنا در خبری با تیتر: «با 2 میلیون دهه شصتی «مجرد» چه کنیم؟» نوشته است: «بیش از دو میلیون جوان دهه شصتی تا سال 1400 مجرد بودهاند و به گفته جمعیت شناسان هرچند سهم زنان از این تجرد کمتر از مردان است اما نگرانی اصلی مربوط به زنان مجرد بالای 35 میشود.
در شرح این خبر آمده: بر اساس آمارها تا سال گذشته یک میلیون و 400 هزار مرد و 830 هزار زن دهه شصتی (30 تا 40 ساله) مجرد بودهاند. با این حال اما جمعیتشناسان معتقدند ازدواج مردان مجرد دهه شصتی گرچه دیر و زود داشته باشد اما سوخت و سوز ندارد و نگرانی اصلی مربوط به زنان مجرد دهه شصتی است..
شهلا کاظمی پور، با بیان اینکه فرصت ازدواج برای زنان پس از 30 سالگی کمتر میشود، گفته است: این در حالی است که برای آقایان این محدودیت وجود ندارد و ازدواج خواهند کرد، میتوان گفت نگرانی قدری برای زنان دهه شصتی که ممکن است به تجرد قطعی برسند، وجود دارد. شاید حدود 300 یا 400 هزار زن دهه شصتی به تجرد قطعی برسند؛ اما آنچه تجربه در خصوص تجرد قطعی مردان به ما نشان میدهد این است که حدودا دو درصد از مردان در تجرد قطعی باقی خواهند ماند و باقی مردان ازدواج میکنند.»
اما خود جوانان چقدر نگران هستند؟ آیا تجرد قطعی زنان و مردان فقط برای مسئولان نگران کننده است؟ دید جوانان در آستانه تجرد قطعی به این مسئله چطور است؟
با این درآمدها نمیشود متأهل شد
بهروز 40 ساله است. 10 سال در تهران کار و زندگی کرده و حالا به قول خودش دست از پا درازتر به شهر خود برگشته است. تصمیمش برای ادامه زندگی، گرفتن یک خانه مجردی همراه با دوستش و زندگی در آن است: «با این سن و سال که دیگر نمیشود با پدر و مادر زندگی کرد. باید جدا شویم.» میپرسم چرا ازدواج نکردی؟ ازدواج هم یک روش جدایی از خانواده است. میپرسد: «با این درآمدها که نمیشود متاهل شد.
من برای گرفتن خانه با دوستم هم به حداقلها راضی هستیم. جایی که با دوستم زندگی میکنم که نمیتوانم زنم را ببرم و بچه به دنیا بیاوریم. من هم بخواهم دختر مردم راضی نمیشود. آن موقع که سی ساله بودم چند جایی خواستگاری رفتم؛ اما توقعها خیلی زیاد بود و خانواده ما توان فراهم کردن نداشت. چیزهایی میخواستند که پدر من نمیتوانست الان برای مادرم تهیه کند چه برسد به اینکه من برای عروس تهیه کنم!» از جوانی جمعیت میگویم و نگرانی مسئولان از تجرد قطعی. نظرش را میپرسم و میگوید: «وقتی اوضاع اقتصادی و معیشت و کار برای ما درست نیست چطور ازدواج کنیم؟ مسئولان اگر نگرانند اول وضعیت مملکت را درست کنند بعد میبینند که ازدواج جوانان هم خودش درست میشود.
مگر آدم بدش میآید درب خانهای را باز کند که چراغش روشن است و اجاقش گرم؟ داشتن همدم و همراه برای زندگی خیلی قشنگ است اما وقتی شرایطش نیست، میشود یک رویا که برای از ما بهترون و آقازادههاست. من 10 سال در تهران کار کردم و تمام درآمدم فقط خرج اجاره خانه و زندگی روزمره خودم شد. حتی یک قِران پسانداز نکردم. حالا اگر متاهل بودم و بچه داشتم که بدبختیهایم بیشتر بود با آن درآمد خیلی زود جدا میشدیم. مسئله مالی اصلا اهمیت کمی ندارد. در زندگی مشترک خیلی هم مهم است و از پایههای اساسی شروع یک زندگی است که امثال من و از قشر من کُمیتشان در آن لنگ میزند.
مردها اهل کار نیستند
مرجان به دنبال تهیه وسایل یک خانه است تا بتواند زندگی را تنهایی اداره کند و از خانواده جدا شود.
او که 37 سال سن دارد میگوید: «من هنرمندم و نیاز به فضای آرام و تمرکز برای انجام کارهایم دارم، اما خانواده متشنجی دارم و این باعث شده بخواهم تنها زندگی کنم تا بتوانم کارهایم را انجام دهم.» از خرج و مخارج زندگی میپرسم و اینکه آیا بهتر نبود این اثاثیه را برای زندگی مشترک فراهم میکرد؟ او توضیح میدهد: «من اتفاقا خیلی مشتاق به ازدواج بودم و هنوز هم هستم. اما مردهای خوبی که برای ازدواج مناسب باشند سر راهم قرار نگرفتهاند. چاره چیست؟ حتما باید عمرم را هدر بدهم و هنرم را بگذارم در کوزه؟ من هم حق زندگی دارم. روزهای جوانی هم به سرعت در حال گذرند. دوست داشتم قدمی برای زندگیام بردارم.» از او درباره جمعیت میپرسم و اینکه آیا از آمارها خبر دارد؟ از بحران جمعیت پیشرو برای کشور؟ میگوید: من یک نفرم و چه کار میتوانم بکنم برای جمعیت کل کشور؟ من خیلی زرنگ باشم میتوانم گلیم خودم را از آب بیرون بکشم. برای جوانی جمعیت و معضلات کشور مسئولان باید راهکار پیدا کنند. من اگر آدم لایقی برای ازدواج سر راهم باشد نه نمیگویم. ولی وقتی که برای تربیت و آموزش برای تاهل مردها و زنها هیچ برنامهای نبوده و نسلی بار آمده که بیشترشان از پذیرش مسئولیت زندگی سر باز میزنند و حتی عُرضه کار کردن ندارند، من باید چه کار کنم؟ چه کاری میتوانم بکنم؟ میدانید چقدر کارخانه نیازمند نیروی کار ساده است؟ و جمعیت بیکاران هم میدانید چقدر است؟ دقیقا برابرند. اما بیشتر پسرها ترجیح میدهند بیکار بچرخند و پول از پدرشان بگیرند؛ اما کار شرافتمندانه کارگری نکنند و مسئولیتی به عهده نگیرند.»
*
به نظر میرسد معضل پیری جمعیت و اندیشیدن راهکار برای جوانی جمعیت چیزی است که مسئولان از سالهای پیش باید به آن میاندیشیدند و برای آن برنامهریزی میکردند. فشارهای کنونی این فکر را به ذهن متبادر میکند که دهه شصتیها یعنی نسلی که میان جنگ به دنیا آمدهاند در برنامهریزیهای دولتمردان آنچنان که باید دیده نشدند و برنامهریزی برای کار و ازدواجشان فراموش شده و حالا با زور و فشار و وعده و وعید میخواهند مجبورشان کنند که بنابر مصلحت کشور زندگی کنند و این نشدنی است.