داستان «آب آکواریوم»
- شناسه خبر: 52689
- تاریخ و زمان ارسال: 15 بهمن 1403 ساعت 07:30
- بازدید :

ناهید شهبازی
بعد از یک ساعت انتظار، بالاخره با باز شدن شیر، وارد فضای آکواریوم شدم، ابتدا حس عجیب و ناشناختهای به فضای جدیدم داشتم.
مادری با لبخندی مهربان، به قطرات شفافم نگاه میکرد، گویی در درونش، از زیبایی من به وجد آمده بود. چقدر صورت معصوم او را دوست داشتم. حس قدرشناسی و نعمت داشتن آب در تمام وجودش مشهود بود.
غرق در این افکار زیبا بودم که با صدای دختر دوازده ساله، به خود آمدم.
ـ مامان میخوام برم حموم، لباسهامو برام آماده کن.
مادر با همان نگاه مهربانش به او گوشزد کرد: «دخترم مبادا یکسره شیر آب را باز بذاری. عزیز دلم موقع لیف و شامپو، از آب وان استفاده کن. میدونی بسیاری از مردم کشورمون دچار کمآبی هستن؛ ما نباید با مصرف بیرویه، هموطنانمون را با بحران آب مواجه کنیم».
دخترک با گفتن «چشم مامان» وارد حمام شد.
در همین لحظه، پدر خانواده را دیدم که مهیای رفتن بود. ولی با یادآوری ماشین کثیفش، به همسرش گفت: «عزیزم امروز جمعهاس. قصد دارم ماشینو با شیلنگ آب حیاط بشورم».
همسرش با چشمان گرد شده پرسید: «واقعا میخوای این همه آب مصرف کنی و اونو هدر بدی؟! اونم تو تابستون؟!»
شوهرش با دستپاچگی گفت: «باشه باشه عزیزم! تسلیم! پس لطفا یه سطل و اسفنج بهم بده تا دست به کار شم.»
از اقتدار و مدیریت خانوم خونه خیلی خوشم اومد. دلم غنج میرفت که با وجود این همه مشغله زندگی، حواسش به همه اتفاقات جامعه هم هست.
همسرش را راهی حیاط کرد و خود با حوصله مشغول کار آشپزخانه شد. بوی مطبوع غذا، در فضای آشپزخانه، اشتها را برمیانگیخت.
بعد از گذاشتن دمکنی برنج، شروع کرد به شستن سبزیهای خیس خورده. با مقدار کمی آب، آنها را آبکشی کرد و در برابر دیدگان متحیر من، آب اضافی را داخل گلدانها ریخت.
حقیقتا او شبیه فرشتگان آسمانی بود که در قالب «مادر» صورت زمینی یافته بود. او تجسم «الهه عشق» بود که زندگی را به تمام اعضای خانواده هدیه میداد.
صدای دلنواز اذان، رشته افکارم را پاره کرد. مادر آستینهایش را بالا زده و لیوانی را پر از آب کرد و با آن وضو گرفت.
در نمازش، چه صورت ملکوتی داشت؛ درست شبیه قدیسهها…
بعد از تلاوت قرآن، میز ناهار چیده شد و غذا در سکوت اعضای خانواده و سپاسگزاری از حق تعالی به پایان رسید.
بعد از صرف ناهار، همسرش گفت: «عزیزم اجازه بده ظرفها رو من بشورم. امروز به اندازهی کافی زحمت کشیدهای»!
خانوم با لحن سپاسگزارانه، گفت:
ـ به یه شرط!!
ـ چه شرطی عزیزم؟
ـ به شرط اینکه شیر آب را پر فشار نکنی و موقع کف کردن، آب را باز نذاری.
آقا با لبخند ملیحش، شروع کرد به شستن ظرفها.
بعد از شستشو، بقیه اعضا نیز مسواکشان را برداشته و با یک لیوان آب برای مسواک زدن رفتند.
من که از داخل شیشه آکواریوم، همه چیز را با دقت مشاهده میکردم، با تمام وجودم، آنها را دوست داشتم و از بودن در کنارشان لذت میبردم.
با وجود قناعت و مدیریت مصرف، تمیزی و پاکیزگی در تمام وسایل زندگی، موج میزد و فضای خانه مملو بود از شادی و سرزندگی.
به آب بودنم، به پاک بودنم، و احساس زندگی بخشیدن به انسانها و موجودات هستی، مباهات میکردم.
»همانا از آب، هر چیزی را زنده گردانیدیم».
روابط عمومی و آموزش همگانی شرکت آب و فاضلاب استان قزوین